اعتقاد و مسلمانی منافقین در اشرف
خاطرات جدا شده (ج خ):
در نشستی بودیم که رجوی از طریق تلویزیون سخنرانی میکرد، حاضرین در نشست چنان محو تماشای سخنرانی و تشویق رجوی بودند که من واقعاً تعجب میکردم ؛ رجوی گفت : من به خاطر رسالتم !!! از ایران بیرون رفتم در ایران مثل امام حسین(ع) !!!که به او نامه دادند؛ از من هم پشتیبانی کردند !!! ولی مانند امام حسین(ع) پشتم رو خالی کردند،!!! مانند امام از شهرم خارج شدم !!!! امام هم از شهرش خارج شد ،!!!!!! بخاطر اینکه به میهنم نزدیک باشم، به جوار وطنم !!!!!در عراق آمدم. یکی بغل دست من نشسته بود گفت : کی میگه امام زمان باید منتظرش باشیم تا بیاد شاید الان اومده و الان هم داره برای ما حرف میزنه ، تا چند دقیقه ، من هنگ کرده بودم که : بابا اینجا دیگه کجاست یکی میگه من امام حسینم اونیکی میگه امام زمان داره حرف میزنه، آخه امام زمان مگه هموطن خودشو گول میزنه اسیر دشمن میکنه!!؟ امام زمان کی به افرادش میگه برید پیش سربازهای ایرانی چون همزبان هستید بهتون شک نمی کنند بعد تو فرصت مناسب یا بکشید یا اسیرشون بکنید !!؟
شب در عملیات جاری به عنوان تناقض حرفم را زدم ولی نه تنها اعتراضی به آن شخص نکردند بلکه از عمل ایشان استقبال هم کردند ، در اشرف هر چه بیشتر پاچه خواری رجوی را می کردند مسلمان تر بودند بعضیها آشکارا از مسعود به عنوان امام زمان یاد می کردند!!!!
بعد از فتح عراق بدست آمریکا ؛ بخاطر اینکه نظر عراقیهای ساکن در نزدیکی اشرف رو بدست بیاورند شیخ های اون منطقه را برای نهار یا شام دعوت می کردند.
شیخ که چه عرض کنم ، عداه ای گدا گشنه را می آوردند که فقط منتظر آوردن غذا بودند تا طرفداری ساکنین اشرف را بکنند ، یک روز جمعه بود ، باز شیخ های گشنه عراقی ها را دعوت کرده بودند ، ناگهان قرار شد نماز جمعه کنار هم باشیم ولی مسجد نداشتیم در عرض ۲ ساعت با بشکه مناره ساختیم و با تخته دیوار و جلوی یکی از ساختمانها نصب کردیم بعد از رفتن شیخهای عراقی جریه خوار ،همه چیز را جمع کردیم در عرض ۲ساعت مسجد ساختیم در عرض ۱۰ دقیقه خرابش کردیم چون باید میرفتیم و در جای دیگری مسجد میساختیم کسی نبود بگوید بعد از ۳۰ سال بودن در عراق چرا الان به فکر مسجد و منبر افتادیم یعنی قبلا مسلمان نبودیم که مسجد لازم داشته باشیم؟
اولین روز حمله آمریکا به عراق ، آمریکا حمله کرد ، در نشستها از صدام بعنوان شیخ الرییس یاد میشد که امکان نداشت عراق را واگذار کند و از قدرتهای پنهان آن همیشه حرف زده میشد ؛ نهمین شب حمله بود یکی از بچه ها گفت صدام حتما سقوط میکند ناگهان یکی از مسئولین بلند شد و گفت : دهنت را آب بکش عوضی احمق شیخ الرییس امکان نداره عراق رو بدست آمریکا بده ، عراق باتلاقی میشه برای سربازان آمریکایی! !!!!! ،فردا خبر سقوط صدام آمد همان شبآن دوستم گفت : شیخ الرییس شکست خورد بازهمان مسئول گفت : ولش کن بابا شیخ الرییس کیه صدام عرضه جنگ نداشت همون بهتر که فرار کرده و مثل موش قایم شده ، در حالی که فرار رجوی و پنهان شدنش راحرکت فیتیله پایین میگفتند ، رجوی گفته بود: فیتیله رو پایین میکشیم تا اوضاع اروم بشه اگر همه شما بمیرید مسئله ای نیست ، من باز هم میتونم افرادی مثل شما تربیت کنم ولی اگر من نباشم سازمان نیست ، !!!!!!.
مرگ افراد سازمان برای رجوی لجن ، ارزشی نداشت و همیشه به فکر خودش بود ، تناقضهای سازمان تمامی نداشت و هر روز ممکن بود عکس روز قبل باشد.
یکشب صدام شیخ الرییس بود فردا صدام بی عرضه!!!!!!!؟
قبلا آمریکا امپریالیسم جنایتکار بود !!! روز دیگر آمریکای دوست که باید موازی با اون حرکت میکردیم تا سازمان حفظ بشه !!!!!!!!
وقتی هم حرف یا اعتراضی می کردیم می شدیم مزدور بریده!!!!!!.