بعد از فاجعه هفت تیر، فرقه رجوی امید داشتند موقعیت خود را بهتر کنند، اما نتیجه معکوس شد. مردم مخصوصا جوانان هوادار منافقین فهمیدند که این اعمال زشت توسط آنها صورت گرفته به همین جهت از حمایت آنان دست برداشتند.ترورهای منافقین به خصوص انفجار دفتر حزب جمهوری، تأثیر بسزایی در ریزش هوادران و اصطلاحا سمپاتهای سازمان و مطرود شدن سازمان نزد افکار عمومی شد. رجبعلی طاهری از اعضای وقت حزب جمهوری در کتاب خاطرات خود با عنوان «لبخندهای زمستانی» در این رابطه میگوید: شب قبل از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، که بعد از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری رخ داد، من با آیتالله دکتر بهشتی جلسه داشتم و راجع به رئیسجمهور آینده متفقالقول شدند که آقای رجائی به عنوان رئیسجمهور نامزد شوند. پس از آن جلسه شورا جهت شرکت در جلسه عمومی، که به اصطلاح با عدهای از وزرا و نمایندگان میآمدند، به آنجا رفتم.
من در حزب مسئول حوزه کمیته مقننه بودم. حزب به طور کلی چند کمیته داشت که یکی کمیته دولت در حزب بود. من مسئول قوه مقننه بودم و بعد همه این مسئولان یک دفتر سیاسی داشتند که با حضور دکتر بهشتی جلسه تشکیل میدادند. آقای هاشمی هم در آن جلسه حضور داشتند ولی بعد به بیمارستان برای دیدار از آیتالله خامنهای رفتند.
در شب حادثه من به آن جلسه رفتم ولی به دلایلی تا پایان آن نماندم، چون خیلی تمایل نداشتم رانندهام را نگهدارم. ضمن اینکه از منزل تماس گرفتند و گفتند چند مهمان آمد و منتظر هستند، روزه هم بودم و میخواستم افطار کنم، این بود که به منزل رفتم. همان موقع با آقای بادامچیان و برخی برادرها صحبت شد چون روز قبل آیتالله خامنهای ترور شده بود. گفتم: «امشب سالن بازرسی شده؟» گفت: «کلاهی کار کرد در را هم قفل کرده است. هیچ کس را هم راه نمیدهد. یکی از برادرها خواسته بود برود یک نگاهی کند، گفته بود نه این مسئولیتش با من است. در هر صورت در عین حالی که بقیه هم به فکر بودند ولی ایشان با آن تردستی که داشت، کار خودش را انجام میدهد. مسئول پذیرایی هم خود کلاهی بود. همیشه بستنی میگرفت. پس از انجام کار محل را ترک میکند و بمب هم منفجر میشود.
زمانی که در راه منزل بودم، خبر رسید که دفتر حزب منفجر شده است. آقای اقتداری که راننده بنده و از نیروهای پاسدار بود، به دفتر روزنامه زنگ میزند و مطمئن میشود که حزب منفجر شده و بلافاصله دنبال من آمد. وقتی متوجه قضیه شدم، دوباره به حزب بازگشتم و تا صبح آنجا ماندم و دنبال جنازهها و زخمیها میگشتم.
صحنه واقعا وحشتناکی بود. عملیات نجات تا صبح طول کشید. بعد هم تشییع جنازه شروع و مجلس تعطیل شد. مجاهدین امید داشتند پس از این اقدامات موقعیت خود را بهتر کنند، اما نتیجه معکوس شد. مردم مخصوصا جوانان هوادار منافقین فهمیدند که این اعمال زشت توسط آنها صورت گرفته به همین جهت از حمایت آنان دست برداشتند.
انتهای پیام