آخرین روزهای بهار ۱۳۸۲ در حال گذر است. روزهایی تاریک بر ساکنان قرارگاه اشرف سایه افکنده و روز به روز بر بغض ساکنان محاصره شده این مقر می افزاید و طلیعه تابستانی سوزان را در سرنوشت مجاهدین تداعی می کند.
۳ ماه قبل- قرارگاه اشرف!
۲۰ اسفند ۱۳۸۱ دستور نقل و انتقال کلیه جنگ افزارها به مناطق از پیش تعیین شده در رشته کوه های حمرین و بیابان های شرق دریاچه حمرین صادر شد. حمله آمریکا به عراق قطعی شده بود و اشرف جز برای برخی اعضای شورای رهبری می باید تخلیه می گردید.
مسعود رجوی در یکی از مهمترین قرارگاه های عملیاتی صدام حسین که چندی پیش از آن به مجاهدین واگذار و نام «قرارگاه علوی» بر آن نهاده شده بود، روزگار را به سر می برد اما با توجه به خطری که او را تهدید می کرد به سنگر ضد بمب اتمی خود واقع در قرارگاه اشرف منتقل شد.
در آخرین نشست عمومی، مسعود گفت که مریم با وجود تأکید ما برای رفتن به فرانسه، بشدت اصرار بر ماندن دارد و می گوید در عملیات نهایی به همراه رزمندگان به ایران خواهد رفت و مرضیه هم حاضر به خروج از عراق نیست و می خواهد در کنار مریم باقی بماند (یکی از تانک های فرقه واقع در محور یکم مرکز ۱۲ که بعداً در محور ۱۰ قرار گرفت، به نام مریم رجوی ثبت شده بود و از سالها قبل مدعی بود که می خواهد با آن به تهران برود). تأکید مسعود برای حضور مریم در عملیات نهایی، ایجاد انگیزه برای مجاهدین بود که احساس آرامش بیشتری داشته باشند و این موضوع برایشان تداعی شود که گویی مریم قجرعضدانلو آماده جنگ و کشته شدن در کنار مجاهدین است.
درست یک هفته بعد از استقرار در مناطق مختلف حمرین (۲۷ اسفند ۱۳۸۱) حمله آمریکا به عراق آغاز شد که تا اردیبهشت و سقوط کامل صدام ادامه داشت.
قرارگاه اشرف هدف حمله هواپیماهای آمریکایی قرار گرفت و یک موشک نیز در نزدیکی خانه متروکه مسعود رجوی در بغداد فرود آمد. بعدها مسعود گفت هواپیماهای مهاجم انگلیسی بودند (خبری پوشالی) چون رابطه نزدیکی با ایران دارند!.
هدف مسعود از این دروغ، بوجود نیامدن حس نفرت از آمریکایی ها در بین مجاهدین بود چرا که از قبل با ارتش آمریکا زد و بند داشت و برای آینده هم نقشه های دیگری کشیده بود تا ارتش آمریکا را جایگزین ارتش صدام نماید. با وجود زد و بندهای قبلی، به مدت ۲۴ ساعت به طور مستمر هواپیماهای آمریکایی در منطقه ای وسیع که اشرف نیز بخش کوچکی از آن بود، به ما حمله و همه نوع جنگ افزار را هدف قرار دادند.
(نگارنده شخصاً شاهد دهها حمله این جنگنده ها به انواع تانک، نفربر زرهی و کاتیوشا و پدافندها بودم و همزمان خودم سوار بر یک BMP1، مسافتی بالغ بر ده کیلومتر را خیز به خیز در حالی که مدام مجبور به توقف و استارت می شدم تا جنگنده های آمریکایی عبور کنند، طی کردم. برای همین مسافت نسبتاً کوتاه حدود ۱۰ ساعت وقت صرف شد تا نفربر هدف قرار نگیرد. لذا واضح بود که مسعود با نام بردن از انگلیس هدف خاص خود را داشت.
در این سلسله حملات، دهها تن از مجاهدین کشته شدند و صدها خودرو و زرهی آنان نیز هدف قرار گرفت و منهدم گردید، با این وجود رجوی تلاش داشت مسئله آمریکا را کمرنگ کند. نهایتاً آمریکایی ها پس از یکماه از شروع حمله به عراق، بر قرارگاه اشرف مسلط شدند و مسعود با این شرط که آنها از مجاهدین حفاظت کنند خلع سلاح و تسلیم را پذیرفت. شرایط برای مجاهدین در این روزها بسیار دشوار و مبهم بود. غم و اندوه، بسیاری از چشم ها را پوشانده بود و بسیاری نفرات از اینکه دیگر همه چیز تمام شده است ابراز تأسف داشتند. تناقضات بسیار زیادی در اندیشه ها شکل گرفته بود که مسئولین گزارش آنرا لحظه به لحظه به رجوی منتقل می کردند. قرارگاه اشرف بدین سان در محاصره و در معرض نابودی کامل قرار داشت و چشم انداز بسیار تیره بود و همه در این فکر بودند که سرنوشت ارتش رجوی و سازمان مجاهدین چه خواهد شد، و آمریکایی ها با مجاهدین خلق (که تا آنروز خود را تنها نیروی ضدامپریالیستی باقیمانده در جهان می دانستند) چه خواهند کرد و آیا جان مسعود رجوی حفظ خواهد شد و یا همگی وجه المصالحه زد و بندهای بعدی قرار خواهند گرفت؟…۱۷ ژوئن، بازداشت مریم رجوی در پاریس
صبح ۲۸ خرداد ۱۳۸۱ برای صرف میان وعده ای به سالن غذاخوری مقر رفتم. کاغذی روی تابلو اعلانات جلب توجه می کرد.
روی آن تنها دو پاراگراف کوتاه نوشته شده بود که در واقع خطاب مسعود رجوی به دولت فرانسه برای حفظ جان مریم رجوی و خبر بازداشت او توسط پلیس بود.
هیچ توضیح دیگری پیرامون آن نبود. با شک و شبهه و حالتی مردد به آن نگاه کردم و همزمان نفرات دیگر هم از راه می رسیدند و با بهت و حیرت خبر را می خواندند و تلاش همگان این بود که ببینند آیا واقعاً درست می بینند یا اشتباهی در آن وجود دارد!. تا پیش از آن کمترین خبر مرتبط به مسعود یا مریم رجوی به صورت جمعی اعلام می شد و برای اعلام آن از پیش زمینه سازی انجام می گرفت اما خبر مهم “دستگیری مریم رجوی در فرانسه” که می توانست یک بمب خبری برای مجاهدین باشد، بدون هیچ شرحی روی تابلو گذاشته شده بود. این خبر شوکه کننده مانند پتکی بر ما فرود آمد، درست در روزهایی که مسعود رجوی تلاش می کرد خلع سلاح و تسلیم شدن به آمریکا را به عنوان یک پیروزی جلوه دهد (در حالیکه همه از آینده خود در بیم بودند و کار سازمان و ارتش آزادیبخش را تمام شده می دانستند و منتظر یک معجزه برای آینده بودند)، دستگیری مریم قجرعضدانلو شوک بزرگی بر همگان وارد کرد.
اما واقعاً از چه چیزی شوکه شدیم؟ باید اشاره کنم که آنچه من و بسیاری دیگر را شوکه کرد، نه بازداشت مریم رجوی، که حضور او در فرانسه بود. تا آن زمان مسعود نه تنها از فراری دادن مریم به فرانسه ما را مطلع نکرده بود، که با خدعه های عاطفی تلاش می کرد مجاهدین را در این باور نگه دارد که وی در کنار آنها و زیر آتش بمب ها حضور داشته است. دو هفته پیش از آن، مسعود در یک پیام طولانی درون تشکیلاتی که توسط فائزه محبتکار برای ما خوانده شد، با فریبکاری جهت ایجاد حس دلسوزی و برانگیختن احساسات عاطفی، گفت: هواپیماهای انگلیسی ۳۰ متری اتاق خواب مریم را با موشک زده اند. روزی که این خبر فریبکارانه را به ما داد، همگی بخاطر در خطر بودن جان مریم دچار نگرانی شدیم و باورمان شده بود که او هم مثل همه ما زیر آتش جنگنده ها قرار دارد…
اما خبر دستگیری اش در فرانسه ما را از یک غفلت بیدار کرد و انبوه تناقضات را به اذهان مجاهدین سرازیر نمود. از آن لحظه به این فکر می کردیم که چرا مریم در فرانسه است؟ مگر قرار نبود همراه با ما در عملیات پیشروی به سمت مرزها حضور داشته باشد؟ و چرا بعد از این همه مدت باید خبر انتقال او به فرانسه را زمانی بشنویم که دستگیر شده است؟
و اساساً چرا مریم (که باید مثل سایر عملیات ها در کنار رزمندگانش فرمان آتش می داد و عملیات را فرماندهی می کرد) برای حفظ امنیت خود، ما را رها کرد و به فرانسه رفت؟ و آیا از قبل می دانست که عملیاتی در کار نیست و مسعود همه مجاهدین را سر کار گذاشته است؟ آیا زمانی که داشت ما را به کوه و بیابان اعزام می کرد تا آماده عملیات باشیم، خودش در حال تهیه پاسپورت و طی مراحل قانونی بود تا هنگام تار و مار شدن نیروها توسط آمریکا در جنگی خونین، به همراه شورای رهبری مدار اول و دوم در شرایطی امن به اروپا برسند؟ و آیا مسعود آگاهانه در عراق ماند یا مریم را جلودار کرد تا زمینه گریز خودش را فراهم کند؟
چند ماه بعد مهناز شهنازی عضو شورای رهبری، نادانسته و در حالیکه مشغول شوخی با نفرات بود گفت :آمریکایی ها چکار می خواهند بکنند! ما که مشکلی نداریم، الان من و خیلی از خواهران شورای رهبری تان پاسپورت توی کیف مان هست و به آمریکایی ها می گوییم «وی گو هوم» می خواهیم به اروپا برگردیم. این جمله ناخواسته جرقه جدیدی در اذهان ایجاد کرد که آنها اساساً برنامه سرنگونی نداشته اند بلکه به تصورشان در این جنگ ۹۰ درصد اعضا نابود می شوند و بقیه که شامل رهبر و بخشی از شورای رهبری است، با حل شدن مسائل قانونی بسرعت به کشورهای اروپایی خواهند رفت و از خون بقیه افراد برای خود بیمه نامه حضور در آنجا تهیه می کنند.
این تناقضات به مرور در اندیشه همه ریشه می دوانید و سم مهلکی بود که تشکیلات را از پای در می آورد، چاره ای نیاز بود!
همانطور که نوشتم، شوک ما از حضور مریم در فرانسه، بسیار سنگین بود، اما از آن طرف اصل خبر هم بسیار مهم بود. چه اتفاقی افتاده بود که مریم را دستگیر کرده بودند؟ و اینهمه لشگرکشی از کجا ناشی می شد و آیا سرنوشت مجاهدین از عراق تا فرانسه به پایان خود رسیده است؟
حدود ۱۳۸۰ پلیس و ژاندارم از ۱۶ سرویس مختلف اطلاعاتی و امنیتی فرانسه با تجهیزات کامل ضدتروریستی، همزمان به ۱۳ مقر مهم مجاهدین در حومه پاریس از جمله به مقر اصلی مریم رجوی و سه پایگاه مجاور آن در اور-سور-اواز حمله کردند و تمامی امکانات موجود در پایگاه ها را با خود بردند که در میان آن«دو میلیون یورو پول نقد» نیز به چشم می خورد.
حمله بسیار گسترده بود و هیچ امکان فراری به مجاهدین نداد. بالگردهای فرانسوی از آسمان و قایق های گشتی پلیس از سمت رودخانه، به طور کامل محیط را تحت کنترل گرفته بودند. بازرسی این پایگاه ها حداقل ۱۷ ساعت ادامه داشت برای تفتیش محل از سگ های ردیاب استفاده شد. در این تهاجم، مریم رجوی ابتدا به زندان اطلاعات و سپس به زندان «فلوری مرو ژیس» منتقل گردید و از این نقطه نیز توسط مسیرهای مخفی، با حفاظت کامل به کاخ دادگستری انتقال داده شد. علاوه بر مریم، ۱۶۵ نفر دیگر هم دستگیر شدند اما بسیاری از آنان تا نیمه شب همان روز آزاد گردیدند. با اینحال مریم به همراه ۲۱ تن از مهمترین کادرها و مسئولین سازمان کماکان در بازداشت نگه داشته شد.
بلافاصله پس از اقدام دولت فرانسه، مسعود رجوی دستور خودسوزی و گردهمایی های مختلف در اروپا و قرارگاه اشرف را صادر کرد و ساعاتی بعد شهرهای اروپا شاهد حداقل ۱۶ عمل انتحاری خودسوزی بود. نخستین خودسوزی حوالی ظهر سهشنبه ۲۷خرداد توسط حشمت زندی، ۳۸ساله، در مقابل سفارت فرانسه در لندن انجام گرفت که بسختی مجروح و آنگاه با مداخله پلیس روانه بیمارستان گردید. صبح چهارشنبه ۲۸خرداد مرضیه باباخانی، ۴۰ساله، در مقابل وزارت کشور فرانسه خود را بهآتش کشید. ۳ساعت بعد صدیقه مجاوری، ۴۴ساله، در همان نقطه خود را آتش زد و جان سپرد.
به دنبال او نادر ثانی، ۴۸ساله، دست به اقدام انتحاری علیه خودش زد و همزمان در لندن، در مقابل سفارت فرانسه، ندا حسنی، ۲۵ساله، خود را به آتش کشید و در بیمارستان جان باخت. ترس و وحشت اروپا را فرا گرفته بود. مردم کوچه و خیابان در عرض چند روز شاهد برنامه های گسترده ای از سوی مجاهدین برای انجام چنین اعمال انتحاری بودند که طی دهها سال بی سابقه بود. رسانه های خبری مجاهدین دست به تبلیغات دروغین دیگری زدند مبنی بر اینکه در ایران هم تعداد کثیری از مردم در حمایت از مریم رجوی دست به تظاهرات زده اند و بعد هم انتشار خبر خودسوزی چند نفر در تهران، مشهد و بابل به طنز جدیدی مبدل شد.
تلویزیون مجاهدین چنان از تظاهرات مردم در تهران، مشهد، شیراز، اصفهان و اهواز خبر انتشار می داد که گویی تمامی شهرهای ایران در اندوه بازداشت مریم رجوی است. آنها همچنین مدعی بودند که جمهوری اسلامی مردم را از رفتن جلوی سفارت فرانسه منع نموده تا کسی در آنجا شمع روشن نکند!…
هدف از دروغ پراکنی، فریب دادن هواداران در خارج برای انجام خودسوزی بود تا شاید عده بیشتری تحت تأثیر قرار بگیرند و در خودسوزی شرکت کنند و دولت فرانسه را در فشار بگذارند.
همزمان با خودسوزی ها، بیش از ۱۷۰ تن نیز به دستور تشکیلات دست به اعتصاب غذا در اور-سور-اواز زدند که خود بحران دیگری برای دولت می آفرید.
دولتمردان فرانسه شوکه از این اقدامات خطرناک و آتشین، دست به دامان وکلای مریم رجوی گردیدند تا جلوی این اعمال دهشتناک و بهت آور در اروپا گرفته شود.
بازی سیاسی جناح های رقیب دولت نیز همزمان بر سر این موضوع آغاز شده بود و خانم «دانیل میتران» (همسر فرانسوا میتران رئیس جمهور اسبق و متوفای فرانسه) به همراه برخی لابی ها و شخصیت های فرانسوی که مخالف «ژاک شیراک»رئیس جمهور وقت فرانسه بودند، به دیدار اعتصاب غذاکنندگان شتافتند تا از این رخداد علیه دولت و به نفع حزب خود استفاده کنند. مسعود رجوی که از سال ها قبل با ژاک شیراک به دلیل داشتن رابطه با جمهوری اسلامی، تضاد جدی داشت، رابطه عاطفی نزدیکی با خانم میتران برقرار کرده بود و مریم قجرعضدانلو نیز ضمن دیدارهای مختلف با وی، به طور مستمر به «بنیاد خیریه دانیل میتران – فرانس لیبرته» کمک مالی می رسانید تا در مواقع لزوم از او برای لابیگری استفاده تبلیغی – سیاسی کند.
با شدت گرفتن خشم و انزجار جهانی از چنین اقدامات خشونت آمیز و وحشت آفرین که در سطح اروپا توسط مجاهدین انجام می شد، مسعود رجوی ترفند دیگری بکار برد تا اعضا و هواداران خود را به خشونت طلبی متهم کند و مریم را از اتهامات برهاند.
دروغ های مریم رجوی! در اشرف چه می گذشت؟
مسئولین بخش سیاسی سازمان مجاهدین خلق در همان روزها ادعا کردند که مریم از خودسوزی های داوطلبانه هیچ اطلاعی نداشته است و به محض اطلاع در همان ساعات اولیه با انتشار پیام به هوادارانش از آنان تمنا کرده از خودسوزی خودداری نمایند:
مریم رجوی که تا این زمان دیوارهای بلند سلول انفرادی، او را از هر گونه ارتباط با دنیای بیرون قطع کرده بود توسط مقامات فرانسوی در جریان چند مورد خودسوزی قرار گرفت. او از این شکایت دارد که چرا پس از اولین نمونه، مقامات فرانسوی نگذاشتند او با چند نفر و حتی با نزدیکترین افراد خانوادهاش ملاقات کند و این پیام را به مجاهدین و دیگر هموطنانش بدهد. در نهایت، د.اس.ت -سازمان امنیت داخلی فرانسه- پذیرفت مریم رجوی که خواستار تسریع در ارسال پیامش به هموطنان برای توقف خودسوزیها بود، یک پیام مکتوب بفرستد و از طرف او برای جمعیتی که در مقابل د.اس.ت گردآمدهاند، خوانده شود. مریم رجوی از زندان پیام داد و تمنا کرد کسی به خودسوزی مبادرت نکند. وی گفت: «این مرا نگران و شوکه میکند که بشنوم بعضیهایتان تا حد خودسوزی جلو رفتهاید. خواهش میکنم اینکار را متوقف کنید. من از شما میخواهم از خودسوزی خودداری کنید، وگرنه بیش از این درد خواهم کشید و ناراحت خواهم شد تظاهرات مسالمتآمیز خود را ادامه دهید تا به اهدافتان دست پیدا کنید.
اما طرح این داستان رمانتیک از مریم رجوی یک دروغ مفتضحانه بود که هیچکدام از مجاهدین حاضر در قرارگاه اشرف را نمی توانست فریب دهد چون از نزدیک شاهد مسائل دیگری بودند که خلاف سخنان مریم رجوی را اثبات می کرد. طبیعی است مسئولین ذیربط در فرانسه و لندن نیز بخوبی از این مسئله آگاهی داشتند و می دانستند که آنچه در همان ساعات اولیه در اروپا گذشت نه یک حرکت خودجوش بلکه اقدامی هدفمند و سازماندهی شده در چندین پایگاه مجاهدین بود که از اروپا تا خاک عراق را درگیر خود می کرد. هرچند مریم قجر بازداشت بود، اما مسعود رجوی آزادانه تشکیلات را هدایت و اخبار را لحظه به لحظه دنبال می کرد و همانگونه که می توانست به رئیس دولت فرانسه پیام هشدار آمیز بفرستد، براحتی می توانست برای مجاهدین هم پیام بازدارنده بفرستد که دست به کارهای خطرناک و انتحاری نزنند. ممکن نیست پیام مسعود رجوی از قرارگاه اشرف به ژاک شیراک برسد اما به دست اعضای فرقه خودش نرسد چون این پیام از طریق همان مسئولینی به دست دولت فرانسه رسیده بود که برای اعضای مجاهدین برنامه خودسوزی داشتند.
مریم رجوی در زمانی پیام بازدارنده فرستاد که اوضاع اروپا متشنج شده بود و حتی لابی ها و وکلای وی به او هشدار داده بودند که چنین اقدامات خطرناکی می تواند علیه خودش در دادگاه بکار گرفته شود و تروریست بودن تشکل او را بیش از پیش به اثبات برساند. در چنین وضعیتی، مریم از ترس تشدید مجازات، پیام محبت آمیز فرستاد و خود را از این اقدامات انتحاری بری کرد تا گناه به گردن قربانیان بیفتد.
درست در لحظاتی که وی به دروغ ادعا می کرد هیچ دخالتی در خودسوزی ها ندارد و با آن مخالف است و تمام آن کارها خودسرانه و داوطلبانه از سوی هواداران سازمان می باشد، در قرارگاه اشرف تمامی شورای رهبری سازمان به دستور مسعود رجوی نشست های عمومی برگزار کرده بودند و از همگان می خواستند برای انجام عملیات انتحاری و خودسوزی درخواست مکتوب بنویسند و آنرا به فرماندهان قرارگاه ها تحویل دهند. در قرارگاه هفت ارتش رجوی که من (نگارنده) در آنجا حضور داشتم، خانم «وجیهه کربلایی» فرمانده وقت این قرارگاه همه افراد را جمع کرد و ضمن توضیحاتی پیرامون دستگیری مریم، از ما خواست که آمادگی خود برای انجام خودسوزی را به صورت مکتوب برای خودش بنویسیم. (نگارنده به عنوان کسی که آن متن را نوشته ام، تأکید می کنم که بیانیه سازمان در مورد سخنان مریم رجوی کاملاً دروغ و اقدام مجاهدین در انجام خودسوزی ها به هیچوجه خودسرانه نبود و یک دستور تشکیلاتی در پشت آن قرار داشت). وجیهه کربلایی که بعدها در جریان حمله به قرارگاه اشرف به همراه ۶ تن دیگر مفقود شد، شرح داد که باید به هرقیمت دولت فرانسه را وادار به آزادی مریم کنیم. درخواست وی نه یک پیشنهاد شخصی که از سوی مسعود رجوی بود. بعد از آن هم یک سلسله اقدامات تبلیغاتی وسیع در سطح قرارگاه اشرف انجام گرفت و از آن فیلمبرداری می کردند تا در تلویزیون به نمایش درآورند.
به یاد دارم یکسال بعد در اسارت نیروهای آمریکایی، یکی از کلنل ها از ما پرسید که آیا به نظر شما اگر مسعود رجوی را دستگیر کنیم، مجاهدین دست به خودسوزی و عملیات انتحاری می زنند یا خیر؟… این موضوع نشان می داد که آمریکایی ها هم از آنچه در اروپا اتفاق افتاد ترسیده بودند و می دانستند بزرگترین حربه رهبری سازمان که می تواند یک هیاهوی تبلیغی و رسانه ای علیه آنها ایجاد کند همین اقدام به عمل انتحاری و خودسوزی است و لذا با آن برخوردی بسیار ملاحظه کارانه داشتند و نمی توانستند به رجوی بیش از حد نزدیک شوند (بخصوص که قضیه ابوغریب به یک افتضاح بزرگ سیاسی برای نیروهای آمریکایی تبدیل شده بود).
لابیگری و اقدامات سیاسی
پس از آزادی تعدادی از مسئولین سازمان از بازداشت و فروکش کردن عملیات های انتحاری در فرانسه، حرکت وسیع تبلیغی و سیاسی برای آزادی مریم از بازداشت آغاز شد. همزمان اعتصاب غذای مجاهدین نیز گسترده تر شد که این رخدادها با گذر زمان بار منفی بیشتری برای دولت فرانسه به همراه داشت. فرانسویان به خوبی به یاد داشتند که در قضیه دیپورت یک گروه از مجاهدین به کنگو در سال ۱۳۶۶، آنان در یک حرکت وسیع سیاسی که از آمریکا تا اروپا گسترده شده بود، موفق شدند با یک اعتصاب غذای ۴۰ روزه، دولت را به زانو درآورند. لذا در این دور نیز دولت در صدد بود که قبل از بوجود آمدن هر حادثه ای، این بازی را جمع کند. زد و بندها روز به روز بیشتر می شد و مجاهدین نیز تمامی امکانات موجود دیپلماتیک و تبلیغی را بکار گرفته بودند… شمار لابی ها و شخصیت هایی که به خاطر بازی های حزبی و رقابت سیاسی در فرانسه و یا بخاطر داشتن رابطه مالی با مجاهدین از سایر کشورها به حمایت مریم رجوی آمدند کم نبود که می توان به نمونه های زیر اشاره کرد:
«در فرانسه»: دانیل میتران (رئیس بنیاد فرانس لیبرته)، فرانسوا اولاند (رئیسجمهور سابق و دبیر اول وقت حزب سوسیالیست فرانسه)، کلود استیه، کریستین توبیرا، ژان مارک ارول، پیر برسی، رئیس حقوقبشر نوین در فرانسه، مولود آئونیت، اسقف گایو، آندره میشل (جامعهشناس)، ایوبونه (رئیس سابق د.اس.ت ـ اداره امنیت داخلی فرانسه)، ژان پیر بکه (شهردار اورسوراواز)، جولیان دری (سخنگوی حزب سوسیالیست فرانسه)، انجمن شهر اورسوراواز، و چند سندیکای دیگر…
«در آمریکا»: سناتور سم براون بک، شیلا جکسون لی، اد تاونز، لیسی کلی، دنیس مور، نیک لمپسن، تام تانکردو، جیمز تلنت، دنیس مجیت، دیوید اسکات، بنی تامپسون، کندریک میک، ریچارد پیر کلود و خالد دوران.
«در انگلستان»: لرد ایوبری، لرد کوربت، لرد کلارک، لرد آنتون، وین گریفیث، جیم دوبین، مایک هنکاک، استیومک کیپ، پایرا خابرا، والری دیوی، لرد آلتون، مارگارت اوئن، الیزابت سیدنی، مالکوم هارپر، داوینا میلر، کریس دیویس، گلین فورد و استراون استیونسون.
«در کانادا، آلمان، لوکزامبورگ، پرتغال، دانمارک، سوئد، ایتالیا»: آندره بری، هلموت مارکوف، پائولو کازاکا، الکسا مک دونو، فرانسوا کایر، مونیک ریچارد، سیوند رابنسون، سندبیک، پرنیل فرام، لنارت فریدن، ژان اشپاتس رئیس مجلس ملی لوگزامبورگ، لوئیز مورگانتینی و آنتونیو استانگو.
تقریباً اکثر قریب به اتفاق شخصیت های فوق با مجاهدین رابطه نزدیک مالی و پولی داشتند و برخی از انجمن ها نیز توسط مجاهدین ساپورت مالی می شدند و یا پوششی خود مجاهدین بودند. این تبلیغات گسترده، دولت فرانسه را تحت فشار گذاشته بود اما اتهامات مریم رجوی سنگین تر از چیزی بود که بتوان براحتی او را آزاد گذاشت. وی متهم به اقدامات تروریستی، تأمین مالی تروریسم، پولشویی، فساد مالی و جعل اسناد شده بود و پرونده ای سنگین و مستند داشت، لذا با وجود همه فشارهای سیاسی و حقوقی، دادگاه نمی توانست براحتی مریم را آزاد کند، اما به دلیل خطرات زیادی که از سوی مجاهدین شهرهای اروپا را تهدید می کرد، مریم با قرار وثیقه سنگین آزاد شد تا دادگاه بتواند مسائل حقوقی را بدون جنجال های سیاسی دنبال کند. بدین ترتیب مریم ۱۷ روز پس از بازداشت، در حالی آزاد گردید که شهرهای اروپا را با جسم دهها تن از اعضای مجاهدین شعله ور کرده بود و از آن تحت عنوان «پرواز در آتش» نام می برد.
با انتشار خبر آزادی مریم، محمد سیدالمحدثین با حضور در جمع اعتصاب غذا کنندگان، از آنان خواست که اعتصاب خود را بشکنند، اما تأکید داشت که در همانجا باقی بمانند و به خانه های خود نروند. وی تلاش می کرد به طور مستقیم از آمدن مریم به محل تجمع چیزی نگوید با اینحال مشخص بود که اتفاقی در حال وقوع است. تدارک زیادی برای یک نمایش در آنجا چیده شده بود که از جمله می توان به یک سری کبوتر خریداری شده اشاره کرد که قرار بود یکی از آنها در دستان مریم رجوی سمبل آزادی اش از زندان باشد!
مراسم ورود و سخنرانی مریم در اور-سور-اواز به طور مستقیم پخش می شد و ساکنین اشرف نیز به تماشای آن نشسته بودند. مریم با خوشحالی غیرقابل وصف از اینکه توانسته از بازداشت کوتاه مدت آزاد شود، شادی کنان به میان جمعیت آمد و کبوتر خود را پرواز داد و به سخنرانی پرداخت. شاید شنیع ترین بخش سخنان مریم، در زمانی بود که وی به تعریف و تمجید خود پرداخت و به جای اینکه سخن از جهنمی داشته باشد که به دست او انجام گرفت و دهها انسان بخاطر آن کشته و زخمی شدند، و به جای اینکه به تمجید قربانیان خودسوزی (که همان لحظه در گور آرمیده و یا در بیمارستان ها بستری بودند) بپردازد و از آتش هایی که در طی ۱۷ روز برافروخته بود چیزی بگوید، و به جای اینکه کلامی از دهها عضو مجاهدین که زیر بمباران هواپیماهای آمریکایی در عراق کشته شده بودند بر زبان بیاورد و یا از هزاران نفری که آنها را به حال خود رها کرده و به فرانسه گریخته بود بگوید (که حتی همان لحظه هم در عراق با خطر بزرگی مواجه بودند و زندگی آنها تباه شده بود)، با خنده ای بسیار زننده، از لحظات سختی که طی دو هفته بازداشت بر او گذشته بود سخن گفت و از اینکه دو هفته در شرایطی سخت در انفرادی بوده است، نالید!.
مریم در حالی رنج و سختی هزاران نفر را نادیده گرفت و از رنج خودش گفت که در برابر چشمانش نزدیک به ۱۷۰ نفر در شرایط سخت خیابانی، ۱۷ روز در اعتصاب غذا و حالت خطرناک قرار داشتند. مریم فراموش کرده بود که ۱۲-۱۳ سال پیش از آن، مسعود رجوی در نشست های انقلاب مدام به زندانیان مجاهد که هرکدام بین ۵ تا ۱۰ سال در زندان های ایران بسر برده بودند سرکوفت می زد که شما هنری نکرده اید که زندانی بوده اید چون مریم اگر زندانی می شد بسیار بیش از شما استقامت می کرد… و مریم فراموش کرده بود که حدود ۸ سال پیش از آن مسعود رجوی زندان های اروپا را در قیاس با ایران، هتل نامید و گفت زندانهای اروپا که زندان نیستند بلکه هتل هستند و حالا مریم دو هفته بازداشت در یک هتل فرانسوی را نتوانست تحمل کند و بخاطر آزاد شدن، دهها نفر را به آتش کشید و برای یک بازداشت کوتاه حماسه سرایی می کرد.
این جمله خودخواهانه مریم رجوی، تناقض زیادی برای من و بسیاری دیگر ایجاد کرده بود. فرار مریم به فرانسه یکطرف، و نادیده گرفتن رنج و درد هزاران نفر و حماسی کردن بازداشت چند روزه در یکسو، خیلی از باورها را درهم می شکست. اگرچه هنوز مریم در دل ما بکلی نسوخته بود و همچنان به خود تسکین می دادیم که شاید یک جای کار خودمان می لنگد، اما دیگر برای ما آن قداست مرده بود.
آغاز تا پایان نمایش های ویلپنت!
سوم ژوئیه ۲۰۰۳ برابر با ۱۲ تیر ۱۳۸۲، مریم رجوی با قرار وثیقه میلیون یورویی آزاد شد اما قضیه دادگاه او تا ۱۱ سال در دستور کار قرار داشت و همزمان لابیگری و اقدامات حقوقی فراوانی در حال انجام توسط دهها وکیل فرانسوی و انگلیسی بود. گذر زمان تغییرات زیادی را در عرصه سیاسی بوجود می آورد که مهمترین آن تغییر سیاست دولت بعدی فرانسه در قبال ایران بود. همان ها که سازمان مجاهدین را در لیست تروریستی خود گذاشته بودند، با زیاده خواهی هایی که از جمهوری اسلامی انتظار داشتند (و ایران تسلیم ناپذیر استقامت می کرد)، گام به گام این تشکل مافیایی را ابزاری برای تهدید و تسلیم ایران نمودند که تا همین سال های گذشته ادامه داشت و مدام برخی از جرم های مریم رجوی را با بازی های سیاسی – اقتصادی پاک کردند و در نهایت با یک دروغ بزرگ مریم رجوی که بکلی مجاهد بودن خود را منکر شد، همه را کنار گذاشتند. مریم که سالیان دراز، مجاهد بودن را شرف و افتخار هر عضو این سازمان می دانست، بخاطر فرار از مجازات، ضمن تطمیع صدها وکیل و وزیر اروپایی، با نفی هویت خود و اینکه در این سالیان عضو مجاهدین نبوده، براحتی پا بر آن شرفی گذاشت که همیشه مجاهدین را به آن رهنمود می داد، و اینگونه موقتاً از مجازات گریخت. با اینحال، بازی های سیاسی اتحادیه اروپا و آمریکا به پایان خود نرسیده و هرلحظه می تواند متناسب با مسائل جهانی و سیاسی تغییر کند، هرچند این بازی ها هم هرگز نخواهد توانست ماهیت تروریستی مریم قجرعضدانلو را بپوشاند و بر آن مهر پایان بزند و رسوایی ۱۷ روز آتش افکنی مریم را محو کند. همانطور که بازداشت دو هفته ای او در هتل زندان فرانسه نیز نخواهد توانست خاطره تلخ فرار از عراق و برجای گذاشتن هزاران عضو مجاهدین در زیر بمباران های آمریکا را از اذهان پاک کند.
همه ساله مریم رجوی در چنین روزهایی به مناسبت فرارسیدن «آزادی از بازداشت» جشن بزرگی در حومه پاریس و به طور خاص در«ویلپنت» برپا می کرد و در آن با هزینه کردن چند میلیون یورو، صدها لابی خود را از آمریکا، کانادا، اروپا و کشورهای مرتجع عربی گرد می آورد و همزمان چند هزار بی خانمان، پناهجو و دانشجوی اروپای شرقی را نیز (با تطمیع غذای مجانی و تور سه روزه رایگان گردش در پاریس با اتوبوس) به محل سخنرانی می کشانید تا در این مراسم نقش سیاهی لشگر بازی کنند. دادن دستمزدهای ۲۰ تا ۶۰ هزار دلاری به برخی لابی ها از قبیل جان بولتون، رودی جولیانی، پاتریس کندی و سرهنگ وسلی مارتین، برای یک سخنرانی کوتاه، بخشی از حاتم بخشی مریم از دلارهای سعودی برای بزرگداشت نمایش چندش آور آزادی از بازداشت چند روزه است که هزینه آن با خون و رنج دهها زن و مرد سوخته و صدها قربانی دیگر پرداخته شد. اما به نظر می رسد کفگیر شیادی های این زن آتش افروز به ته دیگ خورده باشد و به دلایل مختلفی دولت فرانسه مجوز چنین کاری را به وی نمی دهد.
می دانیم که حدود ۷ ماه از شروع تظاهرات اعتراضی جلیقه زردها در فرانسه می گذرد که اوضاع بشدت ملتهب و حساسی را برای دولت مهیا ساخته و مزید بر آن، چند اقدام تروریستی در فرانسه و آتشسوزی در کلیسای نوتردام بر شدت حساسیت ها افزوده است. سال گذشته حین برگزاری مراسم سالیانه ویلپنت، مریم رجوی با هماهنگی کامل موساد یک سناریوی تروریستی اجرا نمود تا علیه جمهوری اسلامی بکار گیرد که در نهایت بعد از هیاهوی اولیه فروکش کرد و چیزی به مریم رجوی نرسید. جان مک کین -حامی اصلی مریم- که در مراسم سال گذشته شرکت داشت و رجزخوانی می کرد هم معدوم شد و دیگر وجود خارجی ندارد. حامی دیگر او جان بولتون نیز به دلیل حضور در کاخ سفید قادر به سیر و سیاحت در وادی مریم رجوی نیست. این سلسله رخدادها همگی به زیان مریم رجوی عمل کرده اند و امسال دیگر نمی تواند چنین هزینه هایی را متقبل شود. بخصوص که دولت فرانسه در شرایط بسیار نامتعین و لرزانی قرار دارد و قادر نیست بحران دیگری را پذیرا باشد.
بازنویسی نمایشنامه ویلپنت در تیرانا
با توجه به رخدادهایی که ذکر شد، به نظر می رسد که امسال مریم خود را در آلبانی سرگرم مغزشویی صدها نیروی مستأصل کرده تا مثل همیشه آنان را برای ۴ سال دیگر متعهد به ماندن در مناسبات کند. باید دید آیا آلبانی می تواند جایگزین فرانسه در صفحه شطرنج مریم رجوی باشد یا خیر!؟ هرچه هست، حضور طولانی مریم در آلبانی، نشانگر مشکلاتی است که به لحاظ تشکیلاتی گریبان او را گرفته است.
در سلسله نشست های امسال آلبانی مریم تمام تلاش خود را به کار برد تا مسعود را همچنان در اذهان مجاهدین برجسته نگه دارد اما بعد از ۱۷ سال، همچنان دیدار با مسعود رجوی و پاسخگو بودن او، تناقض مهم مجاهدین در داخل مناسبات است که مریم نتوانست به آن بپردازد و به هزاران نفر بگوید اگر مسعود معدوم نشده، کجاست و در کدام نقطه پرگار سرنوشت مجاهدین حضور دارد؟ سرمایه گذاری وی روی ترامپ برای حمله به ایران هم این روزها بشدت رنگ باخته و کارآیی خود را از دست داده است. از روزگاری که امید به اقدامات تروریستی و جنگ آزادیبخش نوین در ایران گرفته بود و از روزهایی که امید به جنگ صدام حسین برای سرنگونی بسته بود، سالهای طولانی می گذرد. و در این ماههای اخیر هم که چشم به جست و خیزهای شیخک سعودی برای حمله به ایران دوخته، و دل به جان مک کین معدوم سپرده بود چیزی جز حقارت و نفرت از سوی مردم ایران دریافت نکرد. امروز جز نوحه سرایی و امید دادن به نیروهای منفعل و خاطره گویی کار دیگری برایش باقی نمانده است. و البته این هم خواهد گذشت و باز حسرت رسیدن به تهران است که برای او باقی خواهد ماند.
حامد صرافپور
انتهای پیام / انجمن نجات مرکز فارس