«گیتس» که آن زمان در موصل بود طی یک موضعگیری درگیری را محکوم کرد و بعد ارتش آمریکا را برای درمان مجروحین فرستاد. فرقه در مورد رسیدگی پزشکی آمریکا از مجروحین تبلیغ داخلی زیادی نمود و حتی در شب اول و دوم بعد از درگیری، به همه با اظهار شادی خبر پیروزی میدادند و میگفتند بله به درخواست مریم عضدانلو از کلینتون و گیتس، آمریکا سریع اقدام کرده و تودهنی به مالکی زده و هیئت پزشکی فرستاده است. ولی آمریکا سریع بساط آن را جمع کرد و ۷ نفر را بیشتر به بیمارستان منتقل نکرده بود. این اظهار خوشحالی و «پیروزی» گفتنها در آن زمان که هنوز شرایط بحرانی بود، خیلی دافعه آمیز بود و اعضا به آنها بدوبیراه میگفتند. (سران فرقه حتی علی رغم امکانات بیمارستان عراقیها دریک لجبازی مجروحین را به این بیمارستان نمیفرستادند و باعث به کشتن دادن تعدادی از مجروحین شدند.)مجددا رجوی در نشستهای متوالی بعدی در رابطه با رد معامله با آمریکا، استدلالهای قدیمی خود را تکرار می کرد که عراق محل تشدید تنش و تضاد آمریکا با ایران است و مالکی آمریکا را گولزده چون به آمریکا و یونامی گفته بود حمله و شلیک نمیکند، اما کرد. (این حرفها دیگر پشیزی خریدار نداشت و باعث تمسخر هم شده بود). رجوی در سالهای قبل تحلیلش این بود که در عراق سازمان وسط مثلث ایران،آمریکا،عراق است و باید دو ضلع این مثلث را (یعنی آمریکا و عراق) را بهجانب خودش سوق بدهد؛ ولی عملاً در هر دو ضلع شکستخورده بود.
بعضی نیروها سؤال میکردند: چرا در ۱۹ فروردین ما مقابله کردیم؟ میگذاشتیم که عراقیها آمده و بیابانهای شمال را میگرفتند و ما در خیابان ۱۰۰ موضع میگرفتیم و اینقدر کشته و زخمی نمیدادیم.
رجوی یکبار در نشست گفت که اطلاعات موثق دارد که عراقیها برای تسخیر تمام اشرف آمده بودند. بعد دوباره در نشستها گفت طبق اطلاعات موثق از طرح عملیاتی عراقیها که سازمان از داخل ایران! به دست آورده، عراقیها میخواستند مقر ۴۹ و مسجد را هم تصرف کنند اما چون شما از همان سیمخاردارهای شمال خط بستید و مقاومت کردید، جرئت نکردند. حکومت ایران، هم صبح ۱۹ فروردین وهم تا ۲ روز بعد به مالکی فشار میآورد که پیشروی را ادامه داده و همه اشرف را بگیرند اما مالکی ضربه جانانهای از شما دریافت کرده بود و آمریکا هم گوش وی را کشیده بود و توان چنین کاری را نداشت؛ و همچنان به کشک گفتن ادامه میداد. در ماه رمضان هم که تعارفها را کنار گذاشت و گفت شما ۵/۲ درصدی هستید و میگویید ایکاش ۶ مرداد و ۱۹ فروردین عملیاتی نمیشد و مقاومت نمیکردیم؛ اما من و مریم با ۳۶۰ و ۴۷۰ کشته هم استقبال میکردیم و حتی اگر ۱۰۰۰ نفر هم کشته میشد میگویم ارزشش را دارد.
اما واقعیت چه بود «نیروهای عراقی چندین ماه بود که به مسئولین سازمان اعلام رسمی کرده و هشدار داده بودند که یکسوم زمینهای قسمت شمال اشرف که خالی از سکنه بود راطبق شکایات اهالی عراقی میخواهند پس گرفته و آنها را به صاحبان قدیم تحویل دهند و این موضوع بحث چندماهه بود. ولی طبق معمول به دلایل و توهمات خاص رجوی که قصد کرده بودند در اشرف باقی بمانند بازهم بر سر این موضوع مخالفت میکردند و نهایتاً در ۱۳ و ۱۴ فروردین ارتش عراق طبق طرحی که داشت و با توجه به هشدارهای پیشین قسمت شمالی اشرف را تصرف نموده و حتی پایان کارش را اعلام کرده بود. ولی به علت دستور رجوی که گفته بود به هر قیمت شده بایستی جلوی پلیس عراق گرفته شود به تمام نیروها بسیج داده شد با همان وسایل ابتدایی مانند تیرو کمان و سپرهای چوبی و چماق و کلاهخودهای لاستیکی… با پلیس کاملاً مجهز و مسلح عراق درگیر شوند! در همین رابطه در ۱۴ فروردین ۱۳۹۰ وقتی پلیس عراق با زرهی وارد شد، مسعود رجوی رسماً گفته بود: «با دستخالی آنها را مهار کرده و بعد بیرون کنید. عراقیها قفلشدهاند و قادر به شلیک نیستند آنها را به عقب هول داده و بیرون کنید»؛ و حتی هنگامی هم مشخص شد عراقیها زیاد عقب نرفتهاند، قرار براین شد که نیروهای مجاهدین از آنها عبور کرده و به پشت سر آنها بروند. در فاصله روزهای ۱۴ تا ۱۸ فروردین طبق بسیجی که به راه انداختند؛ و طبق فیلمها و مدارک موجود چهارصد پانصد تن از یگانها (اعم از زن و مرد) بسیج شده و به بخش شمالی فرستاده شدند و برخوردهای خود را با نیروهای عراقی تشدید نمودند. تمام خودروهای نظامی عراقیها را با شعارهای تحریکآمیز به سمت بیرون اشرف هل میدادند و همچنان آنها را تحریک میکردند که گم شوید و به بیرون بروید؛ و سرانجام با اقدامات فرسایشی و تحریکآمیز و در مواردی پرتاب سنگ، عراقی ها را تحریک نموده و به ستوه آورده ومجبور به درگیری نمودند… درحالیکه با مذاکره مهار آن درگیری امکانپذیر بود و نهایتاً بازهم آتش جنگافروزی رجوی باعث به کشتن دادی تعدادی دیگر شد! مصاحبههایی که تلویزیون مجاهدین بعدازاین جریان با برخی ترتیب داده بود نیز گویای همین مسئله بود که برخلاف ادعای رهبران مجاهدین نیروهای عراقی وارد محلهای مسکونی نشده بودند و تنها بخش شمالی را که متروکه بود به اشغال درآورده بودند ولی اعضا را جهت مقابله جلو خودروهای عراقی فرستادند و درگیری ایجاد شد تا تعدادی قربانی شوند تا اشرف برای شخص رجوی حفظ شود!
چراکه یکی از دلایل اصلی مقاومت رجوی و دستور به جنگ وی نگرانی از حفاظت خودش بود و همواره از نیروهای درون کمپ برای حفاظت خودش استفاده میکرد او در دستورات داخلی اشرف به همه ابلاغ کرده بود که در هنگام هرگونه درگیری و حمله همه بایستی در اطراف مقر ۴۹(مقر فرماندهی در اشرف که ظاهراً محل خودش هم بود) صفآرایی نموده و دشمن بایستی از روی جسد همگان بگذرد تا به این مقر برسد و این موضوع رسماً و بارها از طرف رجوی و مژگان پارسایی و دیگر سران به ما گفته میشد.
ادامه دارد
گزارش از: مریم سنجابی
مروری بر وقایع قبل و بعد از ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ در فرقه رجوی به روایت جمعی از اعضای جداشده / ۱
انتهای پیام