مسعود رجوی به فاصله هفت ماه پس از کشته شدن اشرف ربیعی همسر اولش در ایران در تاریخ ۲۰ مهرماه ۱۳۶۱ با فیروزه بنیصدر در فرانسه ازدواج کرد. فیروزه بنیصدر در آن زمان، ۱۶،۱۷ ساله و رجوی ۳۵ ساله بود. اکثراً این ازدواج نابهنگام را آن زمان ازدواجی سیاسی به دلیل منافع رجوی تعبیر نمودند! گفته میشد در مراحل نخست حضور رجوی در خارج از کشور او بهشدت نیازمند حمایت بنیصدر بود که در بین مقامات فرانسوی وجهه داشت.دﻓﺘﺮ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺳﺎزﻣﺎن در ﭘﯿﺎﻣﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ازدواج ﻣﺴﻌﻮد رﺟﻮی و ﺧﺎﻧﻢ ﻓﯿﺮوزه بنیصدر در ﻧﺸﺮﯾﻪ اﺗﺤﺎدﯾﻪ اﻧﺠﻤﻦهای داﻧﺸﺠﻮﯾﺎن ﺧﺎرج از کشور شماره ۵٩ ـ ﺑﻪ ﺗﺎرﯾﺦ ٣٠ مهر١٣۶١ ﻧﻮﺷﺖ: «دﻓﺘﺮ ﺳﯿﺎﺳﯽ و ﮐﻤﯿﺘﻪ ﻣﺮﮐﺰی ﺳﺎزﻣﺎن مجاهدین ﺧـﻠﻖ اﯾﺮان ﺑﺎ ﺧـﻮﺷﻮﻗﺘـﯽ و ﺳﺮوراﻧﻘﻼﺑﯽ ازدواج ﺑﺮادر مجاهد ﻣﺴﻌﻮد رﺟﻮی باخانم ﻓﯿﺮوزه بنیصدر (دﺧﺘﺮ آقای بنیصدر) را ﺑﻪ اطﻼع میرساند. اﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﺮﺣﺴﺐ ﯾﮑﯽ از ﻣﻮاد جمعبندی ﺳﺎﻟﯿﺎﻧﻪ در ﭘﺎﯾﺎن بهار (۶١) ﮐﻪ ﺿﺮورت اﻧﻘﻼﺑﯽ ازدواج ھﺎی ﻣﺨﺘﺎراﻧﻪ ﺧﻮاھﺮان و ﺑﺮادران ﻣﺎ را ﭼﻪ در داﺧﻞ و ﭼﻪ در ﺧﺎرج ﮐﺸﻮر ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻧﻤﻮده اﺳﺖ، اتخاذشده و از ﺳﻨﻦ ﻣﺘﻌﺎﻟﯽ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ اﮐﺮم، اﺋﻤﻪ اطهار و همه اﻧﻘﻼﺑﯿﻮﻧـﯽ الهامﻣﯽ ﮔﯿﺮد ﮐﻪ در ﮔـﺮﻣـﺎﮔـﺮم ﺣـﺎدﺗﺮﯾﻦ ﻣﺒﺎرزات اﺟﺘﻤﺎﻋـﯽ و ﺳﯿﺎﺳـﯽ، ﺑﻪ ﭘﯿﻮﻧﺪ زﻧﺎﺷﻮﯾﯽ بهمثابه اﻣﺮی ﺿﺮوری و ﻣﻘﺪس و در ﻣﺘﻦ ﻣﺒﺎرزه اﻧﻘﻼﺑﯽ و اﯾﺪﺋﻮﻟﻮژﯾﮑﯽ ﺧﻮد نگریستهاند». همانطور ﮐﻪ ﻣﻼﺣﻈﻪ میفرمایید، ﻣﺸﺨﺺ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ زﻣﺎﻧﯽ ﭘﯿﻮﻧﺪ زﻧﺎﺷﻮﯾﯽ (ازجمله ازدواج ﻣﺴﻌﻮد رﺟﻮی و ﺧﺎﻧﻢ ﻓﯿﺮوزه بنیصدر) اﻣﺮی ﺿﺮوری و ﻣﻘﺪس در ﮔﺮﻣﺎﮔﺮم ﻣﺒﺎرزه اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و ﺳﯿﺎﺳﯽ از ﺳﻮی ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ و اﺋﻤﻪ اطهار ﻣﺤﺴﻮب میشود وﻟﯽ سه سال ﺑﻌﺪ نهتنها ﭘﯿﻮﻧﺪ زﻧﺎﺷﻮﯾﯽ ﺣﺮام میشود، ﺑﻠﮑﻪ اﯾﻦ ﺑﺎر «طﻼق »اﻣﺮی ﺿﺮوری و مقدس در ﻣﺘﻦ ﻣﺒﺎرزه اﻧﻘﻼﺑﯽ و اﯾﺪﺋﻮﻟﻮژﯾﮑﯽ ﻣﺤﺴﻮب میشود ﮐﻪ ﮐﻮدﮐﺎن بیگناه ﻧﯿﺰ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ و رهبر ﻓﺮﻗﻪ فرمان «طﻼق های اﯾﺪﺋﻮﻟﻮژﯾﮏ» را ابتدا در سال ۱۳۶۴ برای لایههای بالای تشکیلات صادر و سپس در ۲۶ ﻣهرﻣﺎه ﺳﺎل ۱۳۶۸ ﺑﺮای کل اﻋﻀﺎی فرقه واجب و ضرورت انقلاب اعلام نمود.
سال ۱۳۶۴ نمایش انقلاب ایدئولوژیک درونی
پس از گذشت دو سال و نیم از ازدواج رجوی با فیروزه بنیصدر در اواخر سال ۱۳۶۳ بحث انقلاب ایدئولوژیک درونی با یک موضوع جنجالی شروع شد.
ازدواج سوم مسعود رجوی، از سوی سازمان بهعنوان «یک انقلاب ایدئولوژیک» اعلام و هدف آن «ارتقاء مقام زن به جایگاه رهبری انقلاب و جامعه» عنوان شد.
از اواخر سال ۱۳۶۳ رجوی بحثی پیرامون آزادی و رهایی زنان را در درون تشکیلات فرقه اعلام و بنا بر تحلیلهایش تئوری جدیدی به نام انقلاب ایدئولوژیکی درونی را مطرح کرد. او گفت به دنبال رهایی و برابری زنان هست و بایستی زنان به جایگاه رهبری برسند. سپس خود را بهعنوان رهبر ایدئولوژیکی و مریم قجرعضدانلو را همردیف ایدئولوژیکی خودش معرفی کرد و گفت مریم به سطحی از استعداد دستیافته که لازم است همردیف رهبر مجاهدین شود. البته در آن زمان کسی آنها را انتخاب نکرده و خود رجوی بود که این عنوان را به خودش و مریم داد.
و پسازآن از اعضا خواست که مریم را هم چون رهبر بپذیرند و هر کس دیدگاه خود نسبت به زن را بازخوانی کند. سپس در این نمایش مریم قجرعضدانلو از همسرش مهدی ابریشم چی جدا شد و با مسعود رجوی ازدواج کرد. آنها این ازدواج را «ایدئولوژیک» توصیف کرده و علت آن را چنین شرح دادند: «مریم قجر به خاطر رشد تواناییهایش و برای اینکه بتواند مقام رهبری مشترک را کسب کند، تصمیم گرفت از شوهر خود طلاق بگیرد و با رهبر مجاهدین ازدواج کند تا بتوانند درکنارهم مشترکا کار کنند. لذا این ازدواج لازم بوده است» (سخنرانیهای ابریشم چی در سال ۶۴)ازدواج آنها از طرف رجوی بهعنوان اقدامی که الگو بردار! نیست بهعنوان رهایی زن با بوق و کرنا اعلام شد، زنی که با داشتن همسر و فرزند با دستور طلاق گرفت تا همسر رجوی شود. او گفت درنتیجه، این ازدواج راه خروج زنان از زیر سلطۀ مردان بازشده و ازاینپس هر زنی در سازمان مجاهدین میتواند با الهام از این حرکت انقلابی، خود را از قیدوبندها رها کند (و به همه توصیه میکردند سوره احزاب را بخوانند) آنقدر توصیفات ایدئولوژیکی به خود دادند و اعضا را گیج و آشفته نمودند تا حداکثر استفاده را از بحران پیشآمده بنمایند.
تا آن زمان مریم قجر بهعنوان دفتر شخصی مسئولیت انجام امورات داخلی و شخصی رجوی و همچنین مراقبت از فیروزه (همسر قبلی رجوی) را به عهده داشت. وی مدتها بهعنوان دستیار شخصی مسعود عملاً در ساختمان مرکزی که رجوی در آنجا بود زندگی میکرد و موضوع این ازدواج بسیار غیرمنتظره بود. چراکه در آن زمان در فرقه زنهای دیگری چون عذرا طالقانی و… بودند که در رتبه بالاتری نسبت به او قرار داشتند ولی وی از طرف رجوی انتخابشده بود!
بالاترین زن نه مریم عضدان لو بلکه ناهید جلیل زاده همسر سابق سعادتی بود که بهعنوان اعتراض به این تصمیم و شاید فهمیدن جنبههایی از واقعیت پشت پرده، کناره گرفت و سالهاست خبری از او نیست.
اینهمه تأکیدات رجوی در آن زمان روی استعدادات مریم و کشف همدیگر شگفتیهای بسیاری به دنبال داشت و غیرقابل فهم بود و از همان ابتدا این دو بهصورت دافعه برانگیزی از هم تعریف و تمجید میکردند مسعود رجوی رسماً « اعلام کرد که : »مریم گفته است یا با من ازدواج کن یا خودم را میکشم. او میگفت که استعدادات مریم عضدان لو را کشف کرده و مریم قجرعضدانلو نیز شخصیت رجوی را تا سرحد رهبری دستنیافتنی و خدا گونه توصیف میکرد. در حالی رجوی ازدواجش را موضوعی ایدئولوژیک وصف میکرد و از همه اعضا میخواست حول آن انقلاب کرده و درک و دریافتهای خود را بیان کنند. یک دور اندیشه خود را بازخوانی نمایند و در جمعهای بزرگ نظرات و افکار و مسائل خصوصی و ضعفهای خود را بیان نمایند. موضوعی دیگر بهعنوان رهبری عقیدتی و انحلال مرکزیت سازمان نیز در آن زمان رقم خورد.
تا آن زمان اکثرا متوجه نبودند که چه تغییرات مهمی به دنبال آن در سازمان صورت میگیرد؛ و کمکم تغییرات علنی شدند؛ و نمایش انقلاب درونی به تثبیت مسعود رجوی بهعنوان رهبری مطلق ایدئولوژیک و اضافه شدن قدرت وی و مریم قجر بهعنوان دستیار و دستنشانده او بهعنوان جانشین رهبر بود.
پس از آن، تغییرات درونی در ردههای تشکیلاتی شروع شد و تمامی افراد خلع رده شدند. طبق دستور مسعود رجوی دفتر سیاسی و مرکزیت هم منحل شد. دفتر سیاسی تا آن زمان متشکل از اعضای قدیمی بود که با رجوی مشترکا رهبری سازمان را به دست داشتند. ولی پس از انحلال دفتر سیاسی ارگانی بنام هیئت اجرایی تشکیل شد کار این ارگان همانطور که از نامش پیداست پیش بردن کارهای اجرایی بود و رجوی با کودتایی که انجام داد تنها تصمیمگیرنده و ابداعکننده خط و خطوط شد و سایر اعضا، هیئت اجراکنندگان اوامر وی شدند/ مسعود رجوی خودش را بهعنوان رهبر ایدئولوژیک بلامنازع معرفی کرد و بافاصله بسیار زیادی حتی از بالاترین کادرهای قدیمی در رأس قرار گرفت
در آن زمان یکسری از اعضا رده بالا که مخالف و ناراضی بودند در جلسات عمومی موردحمله و تهاجم قرارگرفته و تعدادی به ردههای پایینتر و حاشیه تشکیلات منتقلشدند و تعدادی نیز اخراج شدند. آنها که این حرکت را قبول نداشتند و آن را یک انحراف در سازمان میدانستند جدا شدند.
علی زر کش در آن زمان بعد از مرگ موسی خیابانی فرد شماره دو تشکیلات بود. پس از مخالفت، پنهانی از سمتش برکنار شد و با دریافت حکم اخراج و اعدام مدتی دریکی از پایگاهها تحت نظر زندگی میکرد و سپس در رده H (هوادار) قرار داده شد؛ و سرانجام در عملیات فروغ جاویدان او را به طرز مشکوکی کشتند.
پرویز یعقوبی، یکی از اعضای کمیته مرکزی سابق، در این داستان با عقاید مسعود رجوی همراه نشد و لذا شدیدترین برخوردها با او شد و برای وی دادگاه تشکیل دادند و یکطرفه به او حمله کرده و حتی اجازه حرف زدن به او نمیدادند و درحالیکه او عضو و داخل سازمان بود او را متهم به همکاری با ایران مینمودند تا درس عبرتی برای بقیه مخالفین باشد و نهایتاً اخراج شد.
حسن محرابی یکی دیگر از عضای ردهبالا (همسر شهین بدیع زادگان) و تنی چند نیز از اعضای مرکزیت خصوصاً رده بالاترین زن تشکیلات در آن زمان، کمکم جداشده و نتوانستند این موضوع را بپذیرند.
بسیاری از هواداران و سازمانهای سیاسی دیگر نیز نسبت به این ازدواج مبهوت شده و بهخوبی میشد حس کرد که در مواضع علنی آنها این حرکت را یک عمل سخیف و غیر تشکیلاتی مینامند و در بهترین حالت محترمانه میگفتند، ازدواج و مسائل شخصی ربطی به مبارزه سیاسی ندارد. درحالیکه این سؤال همواره و کمابیش در هر دورهای در ذهن مردان وزنان عضو سازمان نیز نقش میگرفت و بارها بهصراحت بر روی کاغذ آورده و از مسئولین خود سؤال میکردند : رهایی زن چه ربطی به طلاق مریم قجرعضدانلو از همسرش و ازدواج با رجوی داشت (این زن بازهم در تملک یک شخص دیگر قرار میگیرد…!)ولی رسم سازمان بر این بود که هرکس سؤال و یا ابهامی دارد خودش بایستی پاسخ آن را داده و سپس در جمع از خود انتقاد کرده و از اینکه رهبری آن را زیر سؤال برده طلب بخشش کند و اثبات کند که این سؤالات به دلیل ذهن بد و انحراف ذهنی خودش بوده است و بهاینترتیب ماهها افراد در جلسات طولانی بهنقد و زیر سؤال بردن خود و سایر اعضا میپرداختند همه باید به این نقطه میرسیدند که متوجه شوند آنها دیدگاه پستی نسبت به زن داشته و خودشان استثمارگر! بودهاند و تنها رجوی و مریم عضدان لو بودهاند که چنین تفکرات استثماری نسبت به زن و مرد نداشتهاند! آنگاه انقلاب کردهاند و میتوانند به سرکارشان برگردند! در آن زمان بسیاری از اعضا باصداقت تمام و تنها به دلیل اینکه به خودشان اجازه نمیدادند به مسعود رجوی شک کنند، بهناچار سعی میکردند با این موضوع کنار بیایند و در بهترین صورت به خود میگفتند ما متوجه کارهای رهبری نمیشویم و این همان خواسته رجوی بود. رجوی این بحث را بسیار سخت و سنگین برای اعضا توصیف مینمود که چون کوره گدازان است و هر کس بایستی از آن عبور کرده و خود را در این بحث محک بزند، او تأکید و اصرار داشت موضوعات را مافوق انسانی و ایدئولوژیک جلوه دهد و از اعتماد اعضای بیگناه نهایت سوءاستفاده را نمود.
درحالیکه بعدها با مرور زمان اعضایی که به خودمی آمدند متوجه میشدند موضوع ازدواج سوم مسعود رجوی با مریم قجر نه موضوع پیچیدهای بود و نه ایدئولوژیک. بلکه ظلم مضاعف، دستباز و اجحاف بیشازحد و شرع مسعود رجوی به زن، جایگاه زن و شخصیت زنان، خصوصاً زنان داخل تشکیلات سازمان مجاهدین بود.
و درست ۱۸۰ درجه برعکس توصیفات، ادعاها و مزخرفاتی که سالیان در ذهن و روان مرد و زن فرقه فروکرد. داستان بهسادگی یک جمله بود آقای رجوی میخواستند تجدید فراش کنند و به قدرت مطلقه برسند و سس ایدئولوژیک به این موضوع میزدند.
او برای زنان و مردان داخل تشکیلات فرقه ارزشی قائل نبود و همه بهعنوان مهرههای بیقدرت در دستان خیانتکار او بودند که به هر شکلی بخواهد با آنان بازی کند و این واقعیت را مرور زمان و تاریخ اثبات نمود.
صدها زن و مردی که از تشکیلات منافقین جدا شدند. شهادت دادند که در درون تشکیلات از کوچکترین حقوحقوق انسانی، بیبهره بودند و بهمانند بردگان در کمپهای فرقه زندانی و به اسارت گرفتهشده بودند.
مریم سنجابی
انتهای پیام / فراق