آقای« م م » از هواداران فاز سیاسی بود. بعد از فروپاشی منافقین در ایران به دنبال زندگی و تحصیل میرود. ازدواج میکند و دارای سه فرزند پسر و دختر میشود آقای « م م » در رشته پزشکی تحصیل و موفق به اخذ مدرک فوق تخصصی میشود و چندین سال در ایران به کار طبابت اشتغال داشت . تا اینکه در سال ۱۳۸۰ با فعالتر شدن بخش داخله که بیشتر به دنبال نیروهای قطعشده دهه ۶۰ بودند با او تماس میگیرند و با فریب فرستادن به اروپا و انتقال موقت به عراق او و خانوادهاش را به کمپ اشرف میکشانند.
نامبرده به دلیل شغلش زندگی مرفه و خوبی در ایران داشت . آنها خانوادهای ثروتمند و متمول بودند و مشکل اقتصادی هم نداشتند ولی به هنگام رفتن به دستور فرقه خانه و مطبش را میفروشد و تمام داراییشان را که آن زمان احتمالاً بالغبر دو سه میلیارد میشده با خود به سازمان میبرد. تا بدینصورت او را در قدم اول بدون پشتوانه اقتصادی نمایند.همسرش اصلاً سیاسی نبود فرزندانش کوچکتر از آن بودند که شناختی از سازمان منافقین داشته باشند. دختر بزرگتر ۱۹ ،۲۰ساله و دانشجو ، دختر و پسر بعدی هم ۱۴و ۱۲ ساله بودند. و بدینصورت جنایت دیگری صورت گرفت. بچهها درس و تحصیل را رها کردند. همسر هم تابع شوهر خانواده خودش را رها کرد و با فریب اقامت چندماهه به عراق و بیابانهای کمپ اشرف رفتند و برای همیشه در بدر و ازهمپاشیده شدند.
او بعد سه الی چهار سال و شناختی که از فرقه پیدا کرد بهسرعت وضعیتش تغییر کرد و با سران فرقه درافتاد و بهجایی رسید که حتی چندین بار قصد خودکشی داشت. با اینکه جزو بهترین پزشکان کمپ بود ، خدمات شایانی به لحاظ پزشکی انجام میداد و همه اموالش را به آنها بخشیده بود با اینحال خیلی به او فشار میآوردند. وی در معرض انواع تحقیرها و فشارها و شکنجه روحی بود. او از بدو ورود به دستور فرقه همسرش را طلاق داد و ارتباطش با او به طورکلی قطع شد و فرزندانش را هم به ندرت میدید. با او بهمثابه کمتر از یک عضو معمولی برخورد میشد. با اینکه پزشک بود او را از بیمارستان مرکزی کمپ اشرف به قسمتهای نظامی فرستادند و اجازه نداشت در بخشهای غیرنظامی باشد و با قوانین سخت تحت کنترل بود .
علی رغم اینکه قصد جدایی داشت او را با تهدید و فشار خانواده نگهداشته بودند. و مستمراً برای متقاعد کردن او به ماندن در عراق و کمپ اشرف جلسات نشست انتقادی تشکیل میدادند.
همسر وی به علت اینکه سابقه آشنایی با منافقین نداشت با آنها همکاری نمی کرد و در گوشه تشکیلات منافقین گذران زندگی کرده و تحمل میکرد.
دو فرزند کوچکترش که در سنین ۱۴ و ۱۲ سالگی به کمپ نظامی رفتند تحت تعلیمات و مغزشویی فرقه بودند تا سربازانی مطیع از آنان بسازند.
اما سرانجام و نتیجه آن فریب در سال ۱۳۹۲ و پس از انتقال به کشور آلبانی منجر به جدایی فرزند پسر خانواده شد که خود را از فرقه رهاند و از تشکیلات جدا شد و باقیمانده خانواده ازهمگسیخته و بیفرجام ماندند.
مریم سنجابی
انتهای پیام / فراق