«رفتارها و اهداف نظام ایران تغییر نخواهند کرد، بنابراین تنها راهحل تغییر آن نظام است. به همین دلیل است که قبل از سال ۲۰۱۹، ما که در اینجا هستیم، این موضوع را جشن خواهیم گرفت».این جملات بخشی از سخنان مشاور امنیت ملی رئیسجمهور ایالات متحده در نشست سالانه سازمان منافقین در ویلپنت پاریس است. تحلیل چگونگی حضور شخصیتهای سیاسی و دیپلماتیک غرب در مراسمهای مختلف سازمان منافقین خود بحث و فضای دیگری را میطلبد اما موضوع مورد توجه تغییر رویکردها و راهبردهای ضدامنیتی جامعه اطلاعاتی غرب و احیای دوباره اهرمی به نام منافقین در اجرای این قبیل اقدامات علیه ملت و انقلاب ایران است. قبل از ورود به موضوع مورد نظر و برای درک درست و بهتر نسلهای پس از انقلاب از این تشکیلات تروریستی با نگاهی گذرا به بزرگترین سازمان ترور در ایران ابتدا باید ساختار این تشکیلات را مورد بررسی قرار داد. شاید آن روزها کمتر کسی فکر میکرد این تشکیلات مسلح روزی به باتلاقی عمیق تبدیل شود؛ باتلاقی که نهتنها عمر اعضا و کادر خود را در طول چند دهه در اسارت خود میگیرد، بلکه به اهرمی برای انواع و اقسام جنایات علیه ملت ایران تبدیل میشود؛ اهرمی که روزی در دستان بعثیها و روزگاری در اختیار جامعه اطلاعاتی غرب قرار میگیرد؛ باتلاقی که در خود صحنههای مختلفی را از همنشینی عناصر این سازمان با جنایتکاران خوشپوش اروپایی تا ایفای نقش به عنوان بردگان آنگلوساکسونها و حتی متحدان جبهه تکفیر همچون نگاتیوی به ثبت میرساند؛ سازمانی که هر ساله با شعار «امسال آخرین سال جمهوری اسلامی است» نیروهای خود را در راه بردگی همچون حمالان جنایتکار غرب فریب میدهد و تنها شکل ظاهری و پوسته آنها از نقشهای سیاه و سفید دهه ۵۰ تا ۶۰ به سالنهای رنگی ویلپنت و اورسوراواز تغییر میکند. در شرایطی که ۵ دهه از فعالیت این تشکیلات تروریستی میگذرد، به دلیل عدم تبیین درست مواضع و ماهیت این سازمان میبینیم که در برخی موارد نسلهای بعد از انقلاب به دلیل عدم شناخت در تور این دلالان جنایت گیر میکنند.
ظهور آشکار نفاق
به گزارش هابیلیان، با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ سازمان مجاهدین خلق نیز به عنوان یک تشکیلات ساختارمند فعالیت خود را از سر گرفت؛ تشکیلاتی که در ظاهر دیگر نهتنها در سیطره نیروهای چپ قرار نداشت، بلکه به عنوان یک سازمان انقلابی و مبارز اهداف خود را دنبال میکرد. تقابل و ایجاد درگیری در انتخابات قانون اساسی و مجلس و همچنین دستگیری محمدرضا سعادتی را که بیانگر عملیات نفوذ این سازمان به دستگاههای انقلابی و خدمات مختلف به سرویسهای جاسوسی غربی و شرقی بود، میتوان در زمره فعالیتهای این سازمان در سالهای ابتدایی انقلاب قرار داد. پس از رد نامزد این تشکیلات برای حضور در انتخابات ریاستجمهوری، سناریوی حمایت از بنیصدر در دستور کار این سازمان قرار گرفت. سازمان مجاهدین در انتخابات قانون اساسی شرکت نکرده و بر همین اساس نمیتوانست نامزدی برای حضور در انتخابات داشته باشد. در واقع ساختاری که قانون اساسی را قبول ندارد چگونه و بر چه اساسی میخواهد قوه مجریه را در اختیار بگیرد و جامعه و کشور را مدیریت کند؟ این موضوع باعث شد کاندیدای این سازمان برای حضور در ریاستجمهوری رد شود که این موضوع باعث شد سازمان با یک مهندسی به سمت بنیصدر متمایل شود. اما اقدامات سازمان به اینجا ختم نشد و درست در روزهایی که نیروهای انقلابی بنا بر دستور امام امت سلاحهای خود را به مقرهای مختلف نظامی تحویل میدادند، این تشکیلات بر خانههای امن (تیمی) خود و انبار تسلیحات غارت شده میافزود. در شرایطی که مردم خود را برای یک جهاد همهجانبه در مسیر سازندگی کشوری که با خون و ایثار و فداکاری پس از سالها آن را از دست استعمار و رژیم جنایتکار پهلوی نجات داده بودند آماده میشدند، زمزمههایی از حضور سازمان به اصطلاح مجاهد در غائلههای خلقی گنبد و سیستان و کردستان که عملیات جداییطلبی با هدف خودمختاری این مناطق بود، شنیده میشد. سازمان به اصطلاح مجاهد نهتنها مجاهدت برای تحقق آرمانهای ملی- مذهبی را در دستور کار نداشت، بلکه همه توان خود را برای سهمخواهی از مردم و انقلاب به کار بست. درگیریهای متعدد در شهرها با نیروهای انقلاب از دادستانی تا کمیته و سپاه در کنار آشوب در دانشگاهها از جمله اقدامات این سازمان در آن ایام است. مسالهای که در نهایت باعث شد این تشکیلات با نام منافقین در میان مردم شهره شود و کمتر کسی باشد که این سازمان را با نامی غیر از منافقین بشناسد. اما پس از صدور حکم عدم کفایت سیاسی نماینده منتخب منافقین که عزل بنیصدر را در پی داشت، همه آنچه از اقدامات خرابکارانه و ضد امنیتی عناصر این سازمان به گوش میرسید روی دیگری پیدا کرد و این مساله تا جایی ادامه داشت که امروز رکورد ترور در خاورمیانه با ۱۷ هزار اقدام در دستان خونبار این تشکیلات به اصطلاح مبارز است. از آنجا که ساختار این سازمان یک کار تشکیلاتی را از ابتدا در دستور کار قرار داشت، توانسته بود عناصر کادر خود را به عنوان نیروهای تشکیلاتی پرورش دهد. این سازمان در سالهای قبل از انقلاب با جذب کمکهای مختلف از برخی کشورها و گروههای خارجی توانسته بود از لحاظ مالی به شرایط مطلوبی دست پیدا کند. همچنین وجود خانههای امن متعدد در شهرها و آموزشهای نظامی به عناصر خود برای جنگ شهری از دیگر ویژگیهای این سازمان تروریستی بود که باعث شد توجه برخی سرویسهای جاسوسی و کشورها در قبل و بعد از انقلاب به آنها جلب شود. ۱۳۶۰ سال پرحادثهای برای انقلاب اسلامی و مردم ایران بود. در ۲۶ خرداد ۶۰، دوفوریت طرح نمایندگان مجلس شورای اسلامی برای ارزیابی کفایت سیاسی رئیسجمهور وقت (ابوالحسن بنیصدر) در مجلس به تصویب رسید. طرح در دستور کار مجلس قرار گرفت و پس از ۵ روز با رای اکثریت نمایندگان عدم کفایت ابوالحسن بنیصدر برای ریاستجمهوری تصویب شد. این در حالی بود که بلافاصله پس از صدور حکم عزل بنیصدر، سازمان منافقین در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ طی اطلاعیهای سیاسی- نظامی جنگ مسلحانهای را علیه ملت و جمهوری اسلامی اعلام و آغاز کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷ تا اواخر ۵۹، نزاع و درگیری سازمان با جمهوری اسلامی بیشتر شد و سرانجام از وضعیت نیمهمخفی به اختفا و پنهانکاری کامل آن انجامید که بهخاطر سرعت رویدادها و بهعلت فقدان ضوابط انسانی در تشکیلات، برای ارزیابی خطمشی و سیاستهای مرکزی فرصتی به اعضا داده نشد. در پایان این دوره بود که رجوی و همفکرانش با عجله و سرعتی تمام، نیات پنهان داشته خود را آشکار کردند و جنگ مسلحانهای را که از اوان پیروزی انقلاب در تدارک آن بودند، آغاز کردند. سازمان مجاهدین خلق از نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به اتکای این توجیه که نیروهای حاکم قادر به تحقق «جامعه بیطبقه توحیدی» و رهبری مبارزه ضدامپریالیستی نیستند، سرنگونی حکومت و بهدست گرفتن قدرت را در بین لایههای سازمانی اعتماد کادر مرکزی، هدف استراتژیک خود اعلام کردند. تحرک سیاسی مجاهدین خلق قبل از پیروزی ۲۲ بهمن ۵۷ به دلیل بازداشت کادر مرکزی در زندانهای مختلف کمرنگ و منفعل بود. این تحرکات، محدود به چند پیام و بیانیه با سطح انتشار نهچندان زیاد بود که ظرف کمتر از یک ماه مانده به پیروزی انقلاب صادر شد. سازمان در نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب، نیروی خود را در جهت ایجاد یک تشکیلات نوین سراسری و فعالیت تبلیغاتی وسیع متمرکز کرد و کادر مرکزی سابق به ۲ بخش دفتر سیاسی و کمیته مرکزی تقسیم شد و ستاد سازمان در همسایگی دیوار به دیوار سفارت عراق شکل یافت. مسعود رجوی و موسی خیابانی طی اطلاعیهای، حمایت کامل خود را از تشکیلاتی که خود بانی آن بودند، اعلام و اول مرداد ۵۸ نشریه مجاهد (ارگان رسمی مجاهدین خلق) را منتشر کردند. در سطح نوسازی تشکیلات، علاوه بر کمیته یا کادر مرکزی، ۵ کانون جداگانه که عضوگیریها و سازماندهی جدید مبتنی بر آنها بود، پایههای اصلی سازمان را تشکیل میدادند. این کانونها عبارت بودند از: شبکه زیرزمینی مسلح، سازمان جوانان مجاهد، جنبش کارگران مسلمان، کانون توحیدی اصناف و سازمان زنان مسلمان. در نخستین مرحله جذب نیرو، دانشجویان و دانشآموزان پرشور اما نامطلع از تاریخچه سازمان، در صدر دیگر اقشار قرار داشتند. آغاز جنگ مسلحانه در ۳۰ خرداد ۶۰ در واقع به معنای به کارگیری این ظرفیت از سوی این سازمان برای یک نبرد همهجانبه از اقدام عملیاتی ضد امنیتی تا نفوذ و جاسوسی برای پیمانکاران خارجی است. تشکیلات به اصطلاح مبارز که دیگر نهتنها با نام خود، بلکه با نام منافقین برای مردم شناخته شده بود، به دلیل ورود به این فاز باید ملزومات آن را نیز میپذیرفت. به عبارت دیگر ورود به فاز مسلحانه یعنی ورود به زندگی مخفی همه عناصر این سازمان و پذیرش شرایطی که در هر مختصات زمانی و مکانی سیال است. در چنین شرایطی ترور شهدای محراب و همچنین عملیات حذف سران سیاسی- مذهبی در کنار بمبگذاریهای مکرر در حزب جمهوری و نخستوزیری که به شهادت مسؤولان منتخب ملت منجر شد در دستور کار قرار گرفت و نام آن را زدن راس رژیم گذاشتند. این استراتژی منافقین در شرایطی در دستور کار عناصر این سازمان قرار گرفت که هفتم مرداد سال ۶۰ مسؤول اول سازمان به همراه رئیسجمهور معزول از گشور گریختند. فرار رجوی از ایران که تنها با گذشت قریب به ۴۰ روز پس از اعلام جنگ مسلحانه رخ داد، خود بیانگر میزان اعتقاد و اعتماد مسؤولان رده بالای این سازمان به اقدامات جنایتکارانه و راهبرد ابلاغی این سازمان است. پس از فرار رجوی، موسی خیابانی به عنوان مسؤول اول سازمان در ایران معرفی شد و در واقع مسؤولیت همه جنایات ثبت شده پس از رجوی به شکلی به عهده موسی و کادر تحت مسؤولیت وی است. این در حالی است که موسی بعد از گذشت یک سال از اعلام جنگ مسلحانه در جزوهای با نام جمعبندی یک سال نبرد مسلحانه، به زوایای مختلف اقدامات ضد امنیتی منافقین اشاره داشته و معتقد است اگر با حذف سران و مسؤولان سیاسی و مذهبی نظام جمهوری اسلامی مساله براندازی و تغییر نظام محقق شد که این موضوع مطلوب سازمان است، در غیر این صورت باید به پشتوانه مردمی جمهوری اسلامی که در واقع مردم عادی در شهرها هستند پرداخت. به عبارت دیگر اتاق عملیات مرکزی سازمان به این جمعبندی رسیده است که علاوه بر ترور مسؤولان و روحانیون، باید پشتوانه مردمی انقلاب نیز زیر ضربه قرار گیرد و اینگونه شد که کارنامهای با ۱۷هزار ترور از این تشکیلات منافق و تروریست بر جا ماند.
از پاریس تا بغداد
با اوجگیری درگیریهای داخلی در ایران و واکنش منفی ملت در قبال عملکرد سازمان، خانههای تیمی منافقین پی در پی شناسایی و با اقدامات عملیاتی پاکسازی شد. موسی خیابانی و اشرف ربیعی (همسر مسعود رجوی) در ادامه سلسله عملیاتهای پاکسازی در تهران در خانهای در زعفرانیه شناسایی و کشته شدند. سازمان که شرایط درونتشکیلاتی خود را برای ادامه جنگ داخلی با توجه به فرار مسؤول اول و کشته شدن مرکز عملیات در زعفرانیه نابسامان میدید، اقدامات عملیاتی خود را بر اساس مشی جدید محدود کرد و در مقابل، عملیات جاسوسی و نفوذ را با شدت بیشتری در دستور کار قرار داد. درست در چنین روزهایی در سال ۶۴ دولت مرکزی فرانسه به دلیل تبادل چند تن از گروگانهای خود در لبنان، فشار مضاعفی را بر تشکیلات منافقین در فرانسه آورد که طی آن رجوی از فرانسه به بغداد نقل مکان کرده و فعالیتهای سازمان در فرانسه بشدت محدود شد. با ورود رجوی به بغداد، دلیل تغییر مشی داخلی سازمان از اقدام سخت به فرآیند جاسوسی و نفوذ برای عناصر داخلی مشخص شد. در شرایطی که رجوی ستاد سازمان را در عراق برای ارائه خدمات به رژیم بعث و صدام مهیا میکرد دستور دیگری مبنی بر خروج برخی اعضای تشکیلات از ایران و همچنین حفظ خود صادر شد. خروج عناصر از ایران مشخصا برای جلوگیری از بازداشت و سایر مسائل قضایی بود و حالت حفظ خود یعنی مخفی نگه داشتن آن بخشی از سازمان که به شکل کاملا پنهانی مشغول فعالیت بوده و کسی از هویت سازمانی یا علاقهمندی آنها با خبر نیست و اینکه در همان حالت به زندگی عادی خود بپردازند. در نهایت پس از گذشت یک مدت نامشخص یکی از اعضای سازمان با آنها ارتباط میگیرد و ماموریتهای جاسوسی آنها نیز ابلاغ میشود.
از ۲۰۰۳ تا خرداد ۸۸
پس از اشغال عراق از سوی ارتش ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ و خلع سلاح عناصر سازمان منافقین در مقرهای عراق که تنها یکی از آنها اشرف بود، حالا فصل جدیدی از تعاملات این سازمان با پیمانکاران غربی فرارسیده است. جامعه اطلاعاتی غرب در وضعیت کنونی ۴ پرونده مهم برای توجیه اقدامات ضد بشری و ضد امنیتی خود علیه ملت ایران و انقلاب اسلامی در دستور کار دارد؛ ابتدا موضوع هستهای در ایران است که به عنوان مهمترین پرونده در راهروهای کاخ سفید و آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا دست به دست میشود. موضوع دوم حقوق بشر است، در نهایت مسائلی چون موضوع موشکی و ارتباط تهران با بازوهای خارجی خود در بستر نهضتهاست. از سوی دیگر غرب علاوه بر ارتباط عمیق و گسترده با سازمانی که در ظاهر ضد امپریالیسم و غربیها بوده، حالا یک تشکیلات آواره را در اختیار دارد؛ تشکیلاتی که به دلیل حضور و فرار اکثر عناصر خود به خارج از ایران از ساختار تشکیلاتی و شبکههای خارجی نیز بهرهمند است. در همین راستا آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) به عنوان راس جامعه اطلاعاتی غرب مسؤولیت ارتباط و سوءاستفاده مستقیم از این تشکیلات را برای تقابل و اقدامات ضدایرانی خود در دستور کار قرار میدهد. امروز نقش این سازمان در پرونده هستهای از کسی پوشیده نیست. جاسوسی عوامل این سازمان و سرویسدهی به پیمانکاران خود نهتنها در مستندات مختلفی در ایران منتشر شده، بلکه با نگاهی گذرا به جلسات و سخنرانیهای خارجی مسؤولان این سازمان تروریستی به روشنی میتوان بهرهبرداری غرب از آنها را مشاهده کرد. اما این همه ماجرا نیست. رژیم صهیونیستی به عنوان یک پیمانکار جدید و متحد استراژیک واشنگتن نیز در لیست مشتریهای جدید این دلالان مرگ قرار دارد. نمونه کوچکی از فعالیت این سازمان و همراهی با موساد را میتوان در نقش عناصر تشکیلاتی آنها در پروندههای ترور دانشمندان ایرانی مشاهده کرد. از سوی دیگر حضور ستاد این تشکیلات در اروپا و شبکههای متوالی این سازمان که با پوششهای مختلف در قاره سبز به کار خود ادامه میدهند، یک امکان دیگر برای سرویسهای اروپایی است. اما موضوع قابل توجه حضور این سازمان در فتنه ۸۸ و استفاده از امکانهای موجود در ایران برای مهندسی آشوب و ناامنی در شهرهای مختلف است. به عبارت دقیقتر فصل جدیدی از ارتباط سرویسهای خارجی با این سازمان و احیای دوباره این تشکیلات ترور از سال ۸۸ آغاز میشود. سازمان به دلیل ماهیت بومی در ایران و در اختیار داشتن عناصر بومی در قالبهای مختلفی چون توابین و نیروهای رسوب کرده و بازگشتی، توانسته از جایگاه ویژهای برای پیمانکاران خارجی برخوردار باشد. بر همین اساس ایجاد کانونهای شورشی در داخل ایران که نمونهای از همان تیمهای ضد امنیتی دهه ۶۰ این تشکیلات است، همان راهبرد جدید این سازمان یا مشی ابلاغی جدید پیمانکاران است.
از ۸۸ تا ۹۷
اما مساله مورد توجه تغییر ساختار در سازمان منافقین و همچنین تغییر بستر اقدام برای این تشکیلات است. پس از خروج نیروهای این سازمان از اشرف و لیبرتی در عراق و نقل مکان آنها به آلبانی به عنوان پازلی در اروپای شرقی، شکل نوینی از یک تشکیلات ضدامنیتی را در مقابل داریم. بعد از فتنه ۸۸ و استفاده سرویسهای خارجی از بستر رسانه برای پروپاگاندا علیه نظام اسلامی ایران، سازمان منافقین نیز به عنوان یک اهرم اثرگذار در لیست نیروهای مصرفی غرب جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داد. در همین راستا میتوان به فعالیت این سازمان در فضای سایبر و همچنین شبکههای اجتماعی اشاره داشت. به نوعی فعالیتهای سازمان در شبکههای اجتماعی نهتنها به اقدامات تخریبی محدود نمیشود، بلکه ایجاد محمل و ارتباط با نیروهای مختلف برای جذبهای جدید و جایگزینی ریزشهای سازمان در دستور کار قرار دارد. در آخر نیز به اقدامات اخیر در اروپا درباره عوامل و مقرهای دیپلماتیک اشاره میکنیم؛ ارتباط تنگاتنگ با سرویسهای اروپایی به منظور پیادهسازی سناریوی پسابرجامی و بازداشت عوامل دیپلماتیک در اروپا که ذیل قرار اروپایی بازداشت شدهاند نیز از دیگر نمونههای همکاریهای عناصر این سازمان با پیمانکاران خارجی است. حضور عناصر دیپلمات و سیاسی در نشستهای این سازمان بیانگر میزان ارتباط این تشکیلات با مراکز و نهادهای نهان در جامعه اطلاعاتی غرب است. به عبارت دقیقتر بررسیهای انجام شده نشان میدهد غرب برای اجرای اقدامات مخرب علیه ایران حساب ویژهای روی این تشکیلات تروریستی باز کرده است. سازمان منافقین کماکان به عنوان یک اهرم خارجی با در اختیار داشتن امکانهای داخلی یکی از مهمترین بسترهای اقدام علیه ملت و نظام اسلامی ایران به شمار میرود که تحلیل چگونگی این اقدامات خود فضای مجزایی را میطلبد.
یادداشت از : حسن حنیف
انتهای پیام