• امروز : دوشنبه - ۳ دی - ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 23 December - 2024

خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی ۱تا۵

  • کد خبر : 1901
  • 06 آوریل 2015 - 7:36

Albuqobeish_1_L

رستم آلبوغبیش :خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت اول

اینجانب رستم آلبوغبیش با لطف وعنایت خداوندی ودعای خیرمادرم بالاخره بعد از۲۴ سال توانستم خود را ازاسارت ذهنی وعینی فرقه ضدانسانی رجوی نجات داده وبه آغوش گرم خانواده ام بازگردم . وقتی بعد ازسال ها دوباره خودم را در کانون گرم خانواده وخاک وطن می بینم احساس عجیبی ازشوروخوشحالی دارم . واقعا گاهی اوقات حسرت می خورم وخودم را سرزنش می کنم که چرا این همه سال چنین نعمتی را از دست دادم  و یا با خودم می گویم که ای کاش الان همه کسانی که هنوزدرفرقه رجوی اسیرند با رهایی خود از دام دستگاه برده ساز رجوی بتوانند دوباره نعمت بودن درکانون خانواده خود را بازیابند .

هرچند دوست ندارم با فکرکردن به گذشته ی تلخی که درفرقه رجوی داشتم لذت بودن درکنارخانواده وآزادی فکری که الان دارم را خراب کنم ، ولی متاسفانه گاهی اوقات کابوس تلخ ۲۴ سال اسارت درجهنم یکی ازمخوفترین فرقه های تاریخ معاصر به سادگی دست ازسرم برنمی دارد . به همین خاطر راه چاره را دراین دیدم که دست به قلم ببرم تا به عنوان یکی ازصدها قربانی فرقه ضدانسانی و میرنده رجوی ناگفته هایی که طی ۲۴ سال دراین فرقه نمی توانستم حتی آنها را بیان کنم برای ثبت درسینه تاریخ بنویسم .امیدوارم که بیان چنین خاطراتی پیام آگاهی بخشی باشد ؛ هم برای کسانی که متاسفانه هنوزاسیرافکارمخرب وفروبرنده فرقه رجوی هستند وهم برای آگاهی نسل امروزوفردا . تا نسبت به توطئه وفریبکاریهای فرقه های شیادی مثل فرقه رجوی که همواره درمسیراهداف شیطانی خود زندگی دیگر انسانها را به تباهی می کشند بیشتر هوشیار باشند وفریب نخورند. لازم به ذکر است که من جزء آن دسته ازاسرای جنگی دراردوگاه عراق بودم که سران فرقه رجوی با سوء استفاده ازشرایط بد اردوگاه  من وتعدادی دیگر ازاسیران جنگی را با فریبکاری به فرقه خود جذب کردند. به همین خاطر می خواهم خاطراتم را ازشروع اسارت درجنگ بنویسم تا بیشترماهیت فریبکارانه فرقه رجوی برهمگان ثابت شود . 

-اعزام به جبهه واسارت توسط ارتش عراق

وقتی صدام جنایتکاربه خاک میهن تجاوزکرد همه مردم ایران ازپیر وجوان به دفاع ازسرزمین خود برخواستند من درآن زمان ۱۳ سال بیشتر سن نداشتم و به همراه خانواده ام درشهرآبادان زندگی می کردیم . صدام  قوای خود را برای تصرف شهر آبادان متمرکز کرده بود . من هم مثل بقیه مردم با همان سن کمی که داشتم درکارمهمات رسانی به نیروهای مدافع شهر کمک می کردم ،اما با تشدید شدن درگیریها وپیشروی ارتش بعث به داخل شهر ناچارا به همراه خانواده ام به شهر ماهشهررفتیم. تا اینکه درسال ۶۶ بعد از رسیدن به سن قانونی به خدمت مقدس سربازی رفتم وبعد از پایان دوران آموزشی برای دفاع از مرزهای میهنم به جبهه اعزام شدم.اما متاسفانه درتیرماه سال ۶۷ درعملیاتی که ارتش متجاوز بعثی به منطقه جزیره مجنون داشت اسیر شدم.

 – برخورد ارتش صدام با اسراء بعد ازاسارت  :

وقتی سربازان عراقی مارا اسیر کردند به بدترین وجه ممکن با اسراء  برخورد کردند . درحین انتقال ما به پشت جبهه  نا جوانمردانه برخی ازمجروحینی که توان راه رفتن نداشتند را به گلوله بسته وشهید کردند!! که واقعا  صحنه های دردناکی بود.بعد از انتقال به پشت خط هم  با مشت ولگد وقنداق تفنگ به جان ما افتادند وحتی تا ساعت ها آب هم به ما  ندادند ! بعد ازآن هم مستقیم ما را به بصره برده وتا صبح با دست بسته دریک سوله نگه داشتند ، تا اینکه بعد ازآن ما را به بغداد منتقل کرده و باز به مدت سه روز دریک محوطه باز در زیر آفتاب بدون آب وغذا نگه داشتند ، بطوریکه تعدادی ازاسراء حتی آنهایی که به لحاظ جسمی هم سالم بودند ازتشنگی وگرسنگی ازحال رفته وشهید شدند! نهایتا ما را به اردوگاه  شماره ۱۳ دررمادی منتقل کردند .

-ورود به اردوگاه شماره ۱۳ رمادی :

دربدو ورود ما به اردوگاه درابتدا سربازان عراقی برای زهرچشم گرفتن ازما وبقیه اسراء قبلی  در ورودی اردوگاه دالانی ازخودشان ایجاد کرده وبا عبور دادن ما ازآن با کابل ، چوب دستی ، لگد وقنداق تفنگ به جانمان افتادند که درچنین شرایطی برای مجروحانی که توان دویدن نداشتند خیلی سخت بود ! وحتی چند نفری به نظرم شهید شدند وبقیه هم مجروح وخون آلودشدیم .

-وضعیت اسراء دراردوگاه عراق :

قطعا شرح بیان درد و رنج و مصیبت هایی که اسرای ایرانی از بدو اسارت تا پایان آن دراردوگاه های صدام معدوم متحمل شدند دریک صفحه ویک کتاب نمی گنجد وبه جرات می توانم بگویم که شاید هنوزهم کسی نتوانسته است تمام رنج ومصیبت هایی که اسراء درطول دوران اسارت متحمل شدند به طور کامل ودقیق به رشته تحریر درآورد. اما دریک کلام می توان گفت که صدام جنایتکارهیچ قانون انسانی را درمورد اسرای ایرانی اجرا نمی کرد . کمبود غذا،آب ،امکانات بهداشتی ودرمانی ، داشتن فقط یک پتو برای استراحت ،عرض دوموزائیک سهم دونفر برای استراحت ودرکنار این موارد شکنجه ها وکتک کاریهای روزانه به بهانه های مختلف ، به شدت قوای جسمی اسراء را تحلیل برده بود .وچه بسیاراسرایی بودند که براثر بیماری ویا درزیر شکنجه های صدامیان شهید شدند .

– بازشدن پای مسئولان فرقه رجوی به اردوگاه اسراء  :

یک سالی ازتاریخ اسارت من دراردوگاه گذشته بود و همانطور که گفتم شرایط سختی ازهرلحاظ برهمه اسراء دراردوگاه حاکم بود وازطرف دیگرهیچ چشم اندازی هم برای پایان جنگ و تبادل اسراء را نمی دیدیم . دراردوگاه به ما به غیرازوعده های غذایی چیزاضافی  ویا حتی لباس مناسبی نمی دادند ،تا اینکه تقریبا اواخر سال ۶۷ بود که به طور مرتب و طی چند مرحله همه ما را درمحوطه اردوگاه جمع کردند وهربار هدایایی ازجمله خوراکی ولباس به هرکدام ازما میدادند . مسئولین عراقی هم عنوان می کردند که اینها را هلال احمر برای شما فرستاده . بعد ازمدتی کم کم نشریات وبروشورهایی را از فرقه رجوی برای مان آوردند که اکثر اسراء آن را نمی گرفتند . بنظرم اوایل سال ۶۸ بود که یک روزهمه ما را درمحوطه اردوگاه جمع کردند وگفتند تعدادی ازطرف سازمان مجاهدین آمدند ومی خواهند با شما صحبت کنند البته تا آن زمان من هیچ شناختی نسبت به فرقه رجوی نداشتم .وقتی جمع شدیم دیدم که چند نفر با کت وشلوارازجمله جوادقدیری ،نادردادگر،حسن رودباری ،ودرراس آنها دلقک دربار رجوی یعنی مهدی ابریشمچی با نام مستعارشریف بود که البته  وقتی بعدا وارد فرقه شدم آنها را شناختم این افراد چندین مرتبه به اردوگاه رفت وآمد و برای ما سخنرانی کردند وهربارهم برای ما مثلا هدایایی می آوردند . درابتدا آنها به ما گفتند هدایایی که قبلا بدست شما رسیده ازطرف سازمان بوده ، مهدی ابریشمچی که درراس آنها بود وهمچون رجوی خائن دررویاهای احمقانه ای سیرمی کرد برای ما سخنرانی کرد و با سخنان فریبنده سعی درجذب کردن اسراء به فرقه نمود تا آن زمان هم ما هیچ اطلاعی ازعملیات مرصاد وبقول فرقه ” فروغ جاویدان ” نداشتیم .مهدی ابریشمچی درسخنان فریبنده خود عنوان می کرد :

• صلحی بین ایران وعراق محقق نخواهد شد وآتش بس بوجود آمده شکننده خواهد بود. به همین دلیل تبادل اسراء هم صورت نخواهد گرفت بنابراین ماندن شما دراردوگاه فقط وقت تلف کردن است !

• ما دوست نداریم هموطنانمون درشرایط بد اردوگاه دوران اسارت را طی کنند !!

•دولت ایران بدلیل ضعف قوای نظامی اش آتش بس را پذیرفته وما بزودی درعملیات “فروغ ۲ “رژیم ایران را سرنگون می کنیم!! شما می توانید به همراه ما به ایران بیآئید تا زودتر ازهرزمان دیگر به آزادی برسید !

•بعد ازمدتی اگرکسی ازشما نخواست نزد ما بماند اورا با هزینه خودمان به هرکشوری که خواست می فرستیم!!

• درمقرهای ما می توانید آزادانه زندگی کنید وازبهترین امکانات رفاهی وآسایشی برخوردارشوید !

 درنهایت آنها به عنوان ماموران شیطان که معلوم بود خیلی خوب هم درمکتب او درس فریبکاری وشیادی را آموخته بودند طی چندین نوبت رفت وآمد به اردوگاه وایراد سخنرانی فریبنده والبته با سوء استفاده ازشرایط بد اردوگاه وضعف ما متاسفانه توانستند عده ای ازاسرا ازجمله اینجانب را که به واقع هیچ شناختی نسبت به این فرقه نداشتیم فریب داده وبا خود به کمپ فرقه به نام اشرف ببرند وبه واقع نمی دانستیم که تازه این آغازیک اسارت دیگر است  ………….


رستم آلبوغبیش :خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت دوم

– ورود به کمپ اشرف :
بالاخره بعد از چندین جلسه سخنرانی فریبنده ازطرف سران فرقه برای جذب اسرا تقریبا ۱۲۰ نفر از اردوگاه ما برای پیوستن به فرقه ثبت نام کردیم تا اینکه تیرماه ۶۸ بود که ما را درمحوطه اردوگاه جمع کرده و بعد ازتوجیهات اولیه ابتدا سروصورت خود را اصلاح کردیم وبعد به هرکدام ازما یک دست لباس نظامی مربوط به فرقه دادند وبرای رفتن به سمت کمپ فرقه سوار بر اتوبوس شدیم . وقتی از اردوگاه اسراء خارج شدیم دراتوبوس همهمه ای ازخوشحالی بین ما ایجاد شد چون فکرمی کردیم هم ازجهنم اردوگاه اسرا نجات یافتیم و بزودی حتی به ایران برمی گردیم !درواقع نمی دانستیم که قدم درجهنمی دیگرمی گذاریم که علاوه برجسم ،روحمان هم به بند کشیده می شود . بهرحال وقتی به اشرف رسیدیم همه ما را ابتدا به سالنی که درمرکز امداد اشرف بود بردند ودرآنجا ابتدا بعد ازتوجیهات اولیه مارا چکاپ پزشکی کردند ،جالب است که سران فرقه ازقبل همه مارابرطبق اسامی درمقرها ویگانهای مختلف سازماندهی کرده بودند ! یکی ازفرماندهان فرقه بنام حسن رودباری ۱۲ نفرازجمله مرا صدا زد وبه تیپ خودش برد ودریگان مهرداد نیک سیر ودسته غلام چیت سازماندهی کرد .حسن رودباری ابتدا ما را درمقرخودشان چرخاند ودرباره مقرواینکه باید چه مواردی را رعایت کنیم وچه محدودیت هایی برایمان وجود دارد توضیحاتی داد. بعد ازآن به سالن غذا خوری برای صرف ناهار رفتیم که سالن را برای پذیرایی ازما چیده بودند هرکدام ازما بین نفرات قدیمی نشستیم ودرحین غذا خوردن با هم صحبت می کردیم برخی ازآنها خوشحال بودند ومی گفتند با آمدن شما تعدادمان بیشتر شد وناامیدانه می گفتند انشاء الله که با هم برای سرنگونی به ایران می رویم!! ظاهرا کشته شدن تعدادزیادی ازاعضا درعملیات به اصطلاح “فروغ جاویدان ” بدجوری روحیه آنها را به هم ریخته بود . بهرحال ما هم چون تازه ازفضای اردوگاه وفشارهای آن خارج شده بودیم ابتدا خیلی دربند فکر کردن به حرف های آنها نبودیم .

–  شروع آموزش های تشکیلاتی ،نظامی:
  بعد ازصرف ناهارساعتی را با نفرات درمحوطه مقرقدم زدیم ،تا اینکه مسئولین فرقه اولین قدم را برای مغزشویی ما برداشتند ،همه ما را درسالن غذاخوری جمع کرده وابتدا برایمان نوارمراسم ازدواج سال ۶۴ مسعودومریم رجوی درپاریس را گذاشتند ،روزبعد ازصبح تا ظهر برنامه آموزش نظامی داشتیم  که من دردسته مکانیزه بعنوان راننده خودروی زرهی B m p 1 سازماندهی شده بودم .بعد ازظهرها هم تا شب کارمان دیدن نوارهای مختلف سخنرانی وبحث های مریم ومسعود رجوی بود ! حدودا ۴ ماه به همین منوال گذشت و هنوزما را وارد بحث های طلاق وازدواج نکرده بودند ، فقط بطورسربسته چیزهایی به ما گفته بودند تا اینکه یک روز به ما اعلام کردند قراراست نشست عمومی با حضور رجوی درسالن اجتماعات برگزارشود .مسئول مقرهم قبل ازشروع نشست همه ما را جمع کردوگفت خوب بحث های رجوی را گوش کنید وبعد ازآن هرکس باید ازدرک ودریافت های خودش ازصحبت های “برادر” گزارش بنویسد ، بنابراین ما برای اولین بار رجوی را دراین نشست دیدیم که او هم به واقع مانند شیطان با یک سری بحث های هیجانی سعی کرد زمینه وارد کردن ما را به بحث های به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک فرقه اش را فراهم کند !! بعد ازنشست وقتی به مقرهای خود برگشتیم تا چند روز هم مجددا نوارضبط شده نشست را برایمان گذاشتند تا مثلا بیشتر بحث های رجوی را فهم کنیم ! ما هم نمی دانستیم چه چیزی را باید بنویسیم که برخی ازفرماندهان مامور شدند تا مثلا به ما درنوشتن گزارش کمک کنند !خلاصه بدون اینکه خودمان متوجه شویم همه چیزبرمبنای این بود که به مرور مارا با بحث های فریبنده درفرقه غرق وگرفتارکنند  .

–  تبادل اسرا وبازگشت آنها به میهن :
مسئولین فرقه که دراردگاه اسرا با ما صحبت می کردند نگفتند که اگرتبادل اسرا صورت گرفت شما هم می توانید به همراه آنها به ایران برگردید !ما هم وقتی به فرقه پیوستیم فکرمی کردیم که زودتر ازبقیه اسرا به آزادی می رسیم وحتی به ایران برمی گردیم !! حدودا یک سال گذشت وخبری ازتحقق وعده هایی که سران فرقه برای رفتن به ایران داده بودند نشد، وبیشتر با بحث های مختلف سعی می کردند به نوعی مارا مشغول کنند ! تا اینکه درمرداد ماه سال ۶۹ اعلام شد که اسرای جنگی تبادل می شوند ،بعد ازآن ظاهرا قرارشد که نمایندگان صلیب هم برای صحبت با اسرایی که به فرقه پیوسته بودند وارد کمپ اشرف شوند ،سران فرقه ازاین بابت وحشت کرده بودند به همین خاطر بلافاصله ما را جمع کرده وبا کلی توضیحات فریبنده اول گفتند که نمایندگان صلیب سرخ ازطرف رژیم ایران مامورشدند تا به اشرف آمده تا هرطورشده شما را به ایران بازگردانند!! ولی چون شما بعد ازآتش بس به فرقه پیوستید آنها نمی توانند شما را برای بازگشت به ایران مجبور کنند ! ظاهرا سران فرقه به نمایندگان صلیب گفته بودند شما فقط حق دارید ازفرد سئوال کنید که می رود یا می ماند وحق تحریک کردن آنها برای جدا شدن ازفرقه وبازگشت به ایران را ندارید ! ازطرف دیگر سران فرقه ما را تهدید کرده و گفتند “تازه این را هم بدانید که چون شما به ما پیوستید درصورت بازگشت به ایران ممکن است دادگاهی ،زندان وحتی اعدام شوید !!بنابراین درصحبت با نمایندگان صلیب قاطعانه به آنها بگوئید که چون ممکن است درصورت بازگشت به ایران اعدام شویم به همین خاطر می خواهیم درسازمان بمانیم! آنها حتی دروحشت ازجدایی اسرای پیوستی ازترفندهای دیگرازجمله جابجاکردن تعدادی ازاسرا برای دورماندن از چشم نمایندگان صلیب سرخ بدون اینکه فرد متوجه شود استفاده کردند!!مثلا تعدادی را به قرارگاه دیگری در”دبس “که مربوط به فرقه برده بودند !! متاسفانه من براثر مغزشویی های سران فرقه به نمایندگان صلیب گفتم چون ممکن است بعد ازبازگشت به ایران اعدام شوم می خواهم بمانم ! اما تعداد زیادی ازاسرا که بهترازمن وبقیه به فریبکاریها ودروغ های سران فرقه پی برده بودند خوشبختانه توانستند همراه با نمایندگان صلیب سرخ ازکمپ اشرف خارج شوند تا درجریان تبادل به ایران بازگردند . متاسفانه بعد ازاتمام تبادل اسرا فکر می کردیم که دیگر راه بازگشتی برایمان متصور نیست !! سران فرقه هم بعد ازآن گفتند هرکس ازاین به بعد خواست ازفرقه جدا شود ،ما اورا تحویل دولت عراق می دهیم که دراینصورت هم دولت عراق فرد را برای کشیدن حبس به زندان ابوغریب می فرستد !! بنابراین درکناراین مسئله روند مغزشویی وفشار براعضا برای پذیرش واجرای قوانین فرقه ای وسوء استفاده ازآنها درجهت اهداف خائنانه فرقه بیشترشد! همه چیزگذشت تا اینکه بحران جنگ کویت وسوء استفاده رجوی ازما برای دفاع ازصدام جنایتکار آغازشد …….


رستم آلبوغبیش :خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت سوم

جنگ کویت وعملیات به اصطلاح “مروارید” فرقه
 بعد از ورودم به فرقه به مرور از روی موضع گیرها وسخنان رجوی ودیگر مسئولین فرقه متوجه شدم که رجوی جنایتکار روی ادامه جنگ تحمیلی و پایدارماندن حکومت صدام معدوم برای بقاء فرقه واحیانا برای رسیدن به اهداف خائنانه اش سرمایه گذاری وکلی خواب وخیالها دیده ! بهرحال حدودا یک سال واندی ازتاریخ ورود من وبقیه اسرا به فرقه گذشت اما خبری ازتحقق وعده های رجوی برای سرنگونی و رفتن به ایران نشد ، تا اینکه برخلاف میل باطنی رجوی صدام بجای حمله مجدد به ایران به کویت حمله کرد که همین تصمیم صدام حسابی رجوی را عصبانی کرده بود ! بطوریکه وی درهرنشستی که قبل ویا بعد ازجریان حمله به کویت برای ما می گذاشت همواره عنوان می کرد ومی گفت :” من درهردیداری که با سیدالرئیس (صدام) ودیگر مقامات عراقی داشتم برایشان با دلیل توضیح دادم که بین عراق وایران صلح پایداری بوجود نخواهد آمد!  وحتی گله کردم که چراوقتی رژیم ضعیف شده آنها کاررا یکسره نکردند !وگفتم که تنها راه قدرتمند شدن عراق این است که ما درایران حکومت را بدست بگیریم “! اما ازطرف دیگر حمله صدام به کویت چندان هم برای رجوی ناخوشایند نبود !چون وی بعد ازشکست درعملیات دروغ جاویدان همیشه مترصد این بود که بحرانی شبیه جنگ ایران وعراق درمنطقه بوجود بیآید تا وی  بتواند با آن اذهان نیروهایش را مشغول کرده وجلوی ریزش وجدا شدن آنها را ازفرقه بگیرد .بهرحال با شروع حملات آمریکا به عراق بخاطر کویت همه نیروهای فرقه درمنطقه “نوژول ” جهت درامان ماندن ازحملات هوایی آمریکا پراکنده شدند البته ظاهرا ازقبل رجوی با صدام هماهنگی هایی را برای مثلا برقراری امنیت داخلی عراق وسرکوب خیزش های مردم عراق انجام داده بود، بنابراین با ادامه حملات آمریکا ارتش صدام بشدت تضعیف شده بود وازاین بابت موقعیت خوبی برای نیروهای مردمی وبخصوص اکراد عراقی بوجود آمده بود تا کارحکومت صدام را یکسره کنند ،که با فروکش کردن حملات هوایی ارتش امریکا به عراق نیروهای مردمی عراق همچنان به پیشروی خود ادامه دادند تا جایی که رجوی بیشترازهرزمان خطرسقوط ولی نعمت خود و النهایه ونابودی فرقه اش را احساس کرد ، اینجا بود که رجوی طی یک پیام اضطراری به ما گفت : ازپناهگاهها خارج شوید وبعد به دروغ اعلام کرد  “نیروهای رژیم ازمرزهای جنوبی وشمالی عراق برای قتل عام ونابودکردن ما  وارد شدند که بایستی هرطورشده جلوی آنها را بگیرید وموقعیتی بوجود آمده که اگر خدا بخواهد بتوانیم  برای سرنگونی هم وارد ایران شویم “!! بنابراین ما هم که ازهمه جا بی خبربودیم دروغ رجوی را باورکردیم و ازپناهگاههای خود خارج شدیم ،گردان زرهی لشکر ما به فرماندهی نادردادگر به سمت شهر طوز خورماتو رفت وتا توانست خانه های مردم را به بهانه وجود معارضین درآنها با گلوه های توپ تخریب کردند !بقیه ما هم ابتدا به “سلیمان بک “ودرنهایت درشهر خالص وابتدای ورودی به سمت شهر بغداد مستقرشدیم  تا مثلا جلوی ورود احتمالی نیروهای مردمی عراق به سمت بغداد را بگیریم ! به ما دستور داده بودند که  بلادرنگ به سمت هرکس که سلاح بدست دارد شلیک کنیم ورحمی درکار نباشد! مدتی که گذشت ما به جزنیروهای مردمی اثری ازنیروهای ایرانی ندیدیم وبخصوص آنهایی که درمحورهای شمالی یعنی “کفری وکلار” بودند فقط مردم جلوی خود می ببنند وهمین مسئله باعث ایجاد تناقض درهمه اعضا شده بود ،که مسئولین بلافاصله ازطرف رجوی برای سرپوش گذاشتن برخیانت خود پیام داده وگفتند :  نیروهای رژیم با لباس کردی ودرپوش لباس های محلی مردم عراق وارد شدند !! بهرحال به لطف خیانت وجنایات رجوی درحق مردم عراق بخصوص اکراد این کشوربعد ازچند ماه  خطرسقوط ازسرصدام رفع شد، وبعد ازآرام شدن اوضاع وتسلط ارتش عراق برشهرها همه ما به کمپ اشرف بازگشتیم ،وچیزی نگذشت که سیل کمک های تسلیحاتی وتقدیروتشکرهای صدام ومقامات عراقی به فرقه وشخص رجوی شروع شد وحتی درآن زمان عزت ابراهیم ازمعاونین صدام هم برای نظارت برروند تحویل دهی تسلیحات به فرقه وارد کمپ اشرف شد ! کما اینکه بعدا رجوی ازبابت خوش خدمتی اش به صدام اجازه عبور ازمرزجهت انجام عملیات ایذایی وشناسایی را ازوی گرفت .اما مشارکت رجوی با صدام برای سرکوب قیام مردم این کشور تا ابد بعنوان لکه ننگی برپیشانی وکارنامه خیانتبار رجوی وفرقه اش حک شد .ناگفته نماند که درجریان درگیریها تعدادی ازاعضای اسیرتوانسته بودند که با فرارازدام فرقه نجات پیدا کنند .

–    ورود اجباری تمامی اعضای فرقه به مسئله انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک
درباره اهداف انقلاب ایدئولوژیک خودساخته رجوی دوستان زیادی مطلب نوشته وافشاگری کردند فقط این نکته را اضافه کنم که تا قبل ازعملیات به اصطلاح مروارید رجوی فقط لایه های بالای فرقه را وارد انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک کرده بودند .اما با بالا گرفتن موج تناقضات اعضا دردرون فرقه بخصوص بعد ازعملیات وآشکارشدن دروغ های رجوی حدودا سال ۷۱یا ۷۲ بود که سران فرقه ابتدا تعدادی ازاعضای معترض به اقدامات رجوی را به زندانهای چک امنیتی فرستادند  ودرادامه برای سرپوش ومنحرف کردن اذهان اعضا کل بدنه تشکیلات را مجبورکردند  تا دربحث  پذیرش انقلاب خودساخته وارد شوند .بنابراین درهمین سال بود که  به ما اعلام کردند برای رفتن به نشست رجوی آماده شوید که بعدا نشست ۵ روزه نام گرفت .دراین نشست ابتدا رجوی با کلی مزخرفات به لاپوشانی درباره کمک خود به صدام وسرکوب مبارزات مردم عراق وجنایاتی که درحق آنها مرتکب شده بود پرداخت وبعد ازآن بحث های “تنگه وتوحید” واینکه چرا نتواستیم درعملیات دروغ جاویدان ویا اینکه چرا درهمین عملیات مروارید پیش روی برای سرنگونی محقق نشد پرداخت وشیادانه گفت :”چون هنوزهمه اعضا ازمسئله زن وزندگی عبورنکردند این امر محقق نشده !! بنابراین تا تمامی بحث ها ومراحل انقلاب ایدئولوژیک را ازخود عبور ندهید وتا زن وزندگی را طلاق ندهید  وعشق خالص به من ومریم را درقلب خود جای ندهید سرنگونی ورفتن به ایران محقق نخواهد شد “!! وی به مدت ۵ روز ازصبح تا شب با روش های شیطانی خود تلاش نمود تا به زور انقلاب مسخره خود را به خورد نیروهایش دهد ! ولی دریک کلام رجوی با همگانی کردن بحث  انقلاب مزخرف ایدئولوژیکش هدفی جزبه کنترل درآوردن هرچه بیشتر اذهان اعضا ،سرکوب کردن اعتراضات آنها ودرنهایت جهت سوء استفاده های رذیلانه ازجسم وجان آنها نداشت .

–    فرقه رجوی وتناقض حرف تا عمل
 یقینا فرقه تروریستی رجوی براساس فریب ،نیرنگ ودروغ پایه گذاری گردیده است والبته حقایق این فرقه خیلی تلخ ترازآن است که بشود تصورش کرد ! باید پای صحبت هرکدام ازقربانیان این فرقه نشست وبه صحبت های آنها که اکنده ازدردورنج سالیان است گوش داد تا فهمید که سرنوشت آنها ازسیاه ترین برگ های تاریخ بشریت است درصحبت با این قربانیان می توان درک کرد که شستشوی مغزی نه پدیده ای افسانه ای وخیالی است ونه به ابزاروداروهای خاصی نیازدارد بلکه محدودی شیاد که صرفا با نفوذ کلام شیطان گونه خود توانسته اند اذهان افراد مستعد وبی تجربه را به سادگی تحت کنترل خود درآورند ! واین همان روشی است که متاسفانه سالهاست درفرقه رجوی برای سوء استفاده ازافراد درجهت امیال شیطانی فرقه همچنان بکارگرفته می شود .بنابراین مهمترین خصیصه ی فرقه رجوی استاندارد دوگانه وتناقض دربیرون ودرون آن است ! که درهرزمینه ای این دوگانگی وجود داشت بعنوان  مثال :
۱-مناسبات درونی :درمناسبات فرقه به ما می آموختند که :
الف- باید با رهبرفرقه یعنی رجوی صادق باشیم !
ب- باید همه چیزرا درباره خود ودیگران اعتراف کنیم عملا می بایست برای همدیگر جاسوسی می کردیم !
ج-  می بایست درراستای منافع فرقه وتمایلات قدرت طلبانه رجوی به خودمان ودیگران دروغ بگوئیم  !
د-  باید اذهان خود را ازعشق وعاطفه به پدر،مادروخانواده خالی می کردیم وفقط عشق به رهبرفرقه را جایگزین آن می کردیم!
ه- شک کردن به رهبرفرقه وتصمیماتی که درمسیرخیانت به کشور می گرفت ممنوع بود !
ی- سئوال ازرهبرفرقه درباره عملکردش برای همه اعضا ممنوع ومرزسرخ بود !
و-  درمدینه فاضله ی رجوی اعضا ازکمترین آزادی برخورداربودند سران فرقه عملا به ما می گفتند که شما هیچ حقی به جز فداکردن خود برای رهبرفرقه ندارید ! ازدواج ممنوع بود ،ارتباط با خانواده ازهرنوع آن ممنوع وحتی بیان عشق وعلاقه به پدر،مادر،همسروفرزند ، ،مرزسرخ وگناهی نابخشودنی محسوب می شد ،درمناسبات برقرارکردن ارتباط دوستانه با افراد ممنوع وبعنوان ایجاد شعبه سپاه پاسداران تلقی وبه شدت باآن برخورد می شد ! سران فرقه حتی با خواب دیدن اعضا هم کارداشتند !! تفتیش عقاید درفرقه درمقیاسی شدیدترازآنچه که درقرون وسطی اجراء می شد اعمال می گردید ! اعضا به مانند اینکه دردوران جاهلیت زندگی می کردند هیچگونه دسترسی به اخبارروزدنیا به غیرازکانال فرقه که تماما خبرها را براساس اهداف فرقه تنظیم می کرد نداشتند ! تردد به دیگر مقرها منوط به داشتن ویزا ازجانب مسئولین مقربود ، زنان حق تردد تک نفره نداشتند ویا حق نداشتند با مردان بصورت تکی صحبت کنند وایضا مردان حق نداشتند با زنان فرقه بصورت فردی صحبت کنند !
۲- اعیاد ومناسبت های مذهبی درفرقه :
فرقه رجوی درتبلیغات خود مدعی است که به دین اسلام ومذهب شیعه اعتقاد دارد ! اما دراین زمینه هم دچاریک استاندارد دوگانه است ،وهرچه هست دروغ است وتظاهر.
رجوی همه قوانین وسنت های های دینی را براساس منافع وکیش شخصیتی خودش تبیین وتفسیر می کند ، درمناسبات فرقه اش ارتباط افراد با خدا را منوط به ارتباط و وصل آنها به خودش تفسیرمی کند ،زمان ماه مبارک رمضان را به راحتی وبراساس منافع خودش تغییرمی داد ، ازدواج که ازسنت های رسول خدا وامری خدایی است را حرام وحتی بعنوان گناه نابخشودنی عنوان می کند ، صله رحم ، دوست داشتن واحترام گذاشتن به پدرومادرویاعشق ورزیدن به همسر وفرزندان را درمناسبات فرقه اش ممنوع وبا شیادی تمام ازحرامات اعلام کرده !! رجوی به دروغ می گفت که پیروامام حسین (ع) است اما درواقع دروغ می گفت وفرسنگ ها با مرام واعتقادات امام حسین فاصله داشت ودرواقع ازنام آن امام بزرگ درجهت منافع شخصی اش سوء استفاده می کرد.مثلا تا قبل ازسال ۷۲ می گفت که برگزاری مراسم عزادارای برای امام حسین خرافات است وبه آن اعتقادی ندارد ! اما ازاین سال به بعد با شیادی تمام به ما اعلام کرد:” بخاطراینکه این حربه عزاداری را ازدست رژیم بگیریم ازاین به بعد درمقرها مراسم عزاداری وسینه زنی را برگزارکنید “! که این مسئله باعث تعجب وتناقض همه اعضا شده بود .تعدادی ازجمله من بعنوان نوحه خوان درمقرها انتخاب شدیم ،که می بایست متن نوحه را بعد ازتنظیم برای چک تحویل مسئولین می دادیم ! تا هرقسمتی ازآن که دوست داشتند حذف ویا اضافه کنند ! به ما می گفتند باید اشعارنوحه طوری تنظیم شود که اهداف فرقه وشخصیت رجوی درآن برجسته باشد !! بنابراین آنچه من سالها دراین فرقه تجربه کردم این است که رجوی درراستای اهداف فرقه ای خود ازدین اسلام ومذهب شیعه شیادانه سوءاستفاده می کند وهرچه را که ادعا می کند دروغ است و تظاهر ………………


رستم آلبوغبیش :خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت چهارم

 -نشست های سرکوب درفرقه تحت عنوان “عملیات جاری وغسل هفتگی”
رجوی که خود دست پرورده شیطان است برای اینکه هرچه بیشترکنترل اذهان اعضا را دردست داشته باشد  تقریبا درهردوره ماری را به اسم های مختلف ازآستین شیطانی اش بیرون می کشید . تا قبل ازرفتن مریم قجر به فرانسه درسال ۷۳چیزی بعنوان نشست عملیات جاری درمناسبات فرقه رایج نبود وفقط نشست هایی برگزارمی شد که درآن افراد بصورت کلامی ازهم انتقاد می کردند .مریم قجر که به فرانسه رفت تعدادی ازاعضای به اصطلاح ایدئولوژیک فرقه را با خود به فرانسه برد همین مسئله باعث تناقض بقیه نفرات بخصوص فرماندهان فرقه دررده های مختلف شده بود که مثلا چراآنها را نبردند، بهرحال تناقضات درمناسبات خیلی بالا گرفت ازطرف دیگر ظاهرا برخی ازنفراتی که با مریم قجر به فرانسه رفته بودند درهمان فرانسه ازفرقه جدا می شوند .کاربه جایی رسید که  درسال ۷۴ رجوی سعی کرد با سیاست چماق وحلوا تناقضات واعتراضات اعضای باقی مانده را سرکوب کند! به همین خاطر سلسله نشست هایی تحت عنوان “نشست حوض ” برای مراکزدربغداد ترتیب داد.تقریبا بعد ازاین نشست ها وبه ابتکارمهوش سپهری (نسرین) بعنوان جانشین مریم درامورفرقه بود که کلمه “عملیات جاری ” برای نشست های داخلی باب شد. به مرور رجوی در مسیرارتقای روش های سرکوبگرانه برای به کنترل درآوردن هرچه بیشتر اذهان افراد دفاتری را به هرکدام ازاعضا داد، تا آنها مثلا مواردی که درطی روز اعم ازکاری ویا به قول فرقه زندگی طلبی به ذهنشان می زند درآن یادداشت کرده و شب درنشست جمعی بخوانند! همه افراد مجبور بودند که موارد خودرا دراین دفتر نوشته ودرنشست بخوانند مثلا فرد می بایست، درهمان دفتر موردی که به ذهنش زده را با نوشتن جملاتی نفی وسرکوب کند !!با کسانی که ازاجرای اینکارسرپیچی می کردند به شدت برخورد می شد !سران فرقه دراین نشست ها افراد را مجبور می کردند تا علیه فرد سوژه شده موضع گرفته وحتی بدترین ورکیک ترین فحش ها را به وی بدهند با  کسانی هم که  موضع نمی گرفتند  باز بدترین برخوردها را می کردند! چون هدف رجوی تحقیروسرکوب افراد بود تا همیشه مطیع فرقه باشند .!
اما درمورد غسل هفتگی : بعد ازحمله به برج دوقلو درآمریکا رجوی که اوضاع را متشنج دیده بود نشست های دیگری را تحت عنوان “نشست طعمه” درمناسبات برای ایجاد رعب و وحشت وسرکوب افراد ناراضی با حضور خودش برگزار کرد.دراین نشست ها مثلا فرد مسئله داررا به وسط جمع می کشاندند وبقیه را مجبور می کردند تا به وی بدترین فحش ها را داده ویا حتی اورا کتک زده وآب دهان بر روی او بریزند!!که واقعا صحنه های وحشتناکی را ایجاد کرده بودند تا مثلا فرد مسئله داررا سرکوب ودرنهایت مناسبات فرقه ماندگار کنند ! ته حرف رجوی به اعضا این بود که می گفت ” چرا شما زن وزندگی را بیشترازمن دوست دارید باید هرچه ازاین دست درذهن دارید بیرون بریزید وازطرف دیگرباایجاد صحنه های رعب وحشت می خواست کسی فکر جدایی ازفرقه به سرش نزند ” بعد ازاین نشست ها بود که وی اجبارکرد تا درمناسبات هفته ای یکبار نشستی علاوه برنشست های سرکوب جاری که هرشب دایر بود  برای بیان تناقضات جنسی گذاشته شود !! که درنهایت این شیاد اسم این رمال بازی خود را گذاشت “غسل هفتگی ” البته رجوی درراستای همان  بحث  کنترل ذهن سعی می کرد همواره اعضا را سرکوب ،تحقیرودرکنترل خود داشته باشد واین مسئله ازاول هدف رجوی درمناسبات فرقه اش بود .
 – برخورد با افراد خواهان جدایی :
رجوی شیاد همیشه عنوان می کرد که “ورود به فرقه مشکل ولی خروج ازآن آسان است !که درواقع این حرف او کذب وفقط  برای فریب افکارعمومی عنوان می کرد . اما بطورواقعی باید گفت که درفرقه جذب افراد با فریب ونیرنگ صورت می گرفت ولی خروج آنها چیزی معادل با مرگ آنها بود.قبل ازسقوط صدام رجوی به پشتوانه وی مرتب عنوان می کرد که هرکس بخواهد ازما جدا شود ما اورا به دولت عراق تحویل می دهیم که درنهایت عراق هم اورا به زندان ابوغریب می برد ،البته این حرف جدای ازتشکیل نشست های به اصطلاح تعیین تکلیف برای فرد متقاضی جدایی بود که اسم چنین نشستی برای همه رعب آور بود چه برسد به اینکه اجرای آن را ببینند ! درچنین نشستی همه موظف بودند که به بدترین شکل ممکن وحتی با کتک کاری با فرد خواهان جدایی برخورد کنند !! رجوی وسران فرقه اش با اینکار دوهدف را دنبال می کردند : اولا اینکه با ایجاد فضای رعب فرد خواهان جدایی را ازتصمیم خود منصرف کنند ،دوم اینکه بقیه را هم بترسانند که هیچوقت فکر جدایی ازفرقه به سرشان نزند ! نکته حائزاهمیت ودردناک دراین مورد این بود که اگرحتی  فرد مورد نظر ازدرخواست جدایی خود منصرف می شد ازآن زمان به بعد وی را درسطح یگان ومناسبات درونی وی را انگشت نما کرده ومورد تحقیر قرارمی دادند تا هرچه بیشتر ازاو سوءاستفاده کنند !! .متاسفانه بودند نفراتی که ازترس ورود به چنین نشست هایی وچون راهی برای خروج خود ازفرقه نمی دیدند دست به خودکشی می زدند که یاسر اکبری ،آلان محمدی ازنمونه های بارزسیاست تحقیروفشار رجوی جنایتکارهستند !.
– سال ۸۲ وورود خانواده ها به کمپ اشرف جهت ملاقات با عزیزانشان :
رجوی درراستای سیاست فرقه گرایانه خود سالها تمامی اعضا را ازخانواده وعواطف خانوادگی قطع کرده بود ! اوایل که به ما می گفتند ” ما درمناسبات امکانات تماس ویا فرستادن نامه را به بیرون ازاشرف نداریم “! تا اینکه درمراحل بعد بدلیل اتخاذسیاست های خائنانه وایجاد خفقان بیشتر حتی بیان کلمه خانواده ازسوی اعضا را هم درمناسبات فرقه جرم ومرزسرخ تلقی کردند!! اما با شروع حمله آمریکا به عراق وسرنگونی صدام موجی ازنگرانی وتشویش خانواده های اسیران دربند فرقه را که طی سالیان ازسرنوشت وسلامتی فرزندان خود بی خبربودند فراگرفت وبرهمین اساس درسال ۸۲ بدنبال درخواست خانواده ازمسئولان دولت ایران مبنی برمسافرت به عراق موافت دولت ایران آنها به پادگان اشرف آمدند . ما هم که درمناسبات فرقه بودیم درآن زمان هیچگونه اطلاعی ازاین موضوع نداشتیم! وقتی خانواده ها به پشت درب کمپ اشرف رسیدند سران هم غافلگیرشده و حسابی وحشت کرده بودند! به همین خاطرسران فرقه اول سعی کردند با ترفند های مختلف جلوی ورود آنها را به کمپ بگیرند ،ازطرف دیگر اگرهم راه نمی داد می ترسیدند که جلوی آمریکایی ها آبروی نداشته شان برود ! ازطرف دیگر چون بعد ازسقوط صدام رجوی نمی توانست به راحتی نیروهایی را که فریب داده بود به داخل اشرف بیآورد ،بهرحال مسئولین بعد ازنشست بین خودشان وبعد ازساعت ها معطل کردن خانواده ها درپشت کمپ  تصمیم گرفتند به خانواده ها اجازه ورود بدهند .اما قبل ازآن همه ما را جمع و توجیه کردند وگفتند که “وزارت اطلاعات خانواده های شما را تحت فشارگذاشته تا با آمدن به اشرف شما را ازمناسبات جدا ودرنهایت هم دستگیرکند، اما باید بتوانید ضمن برخورد قاطع با خانواده هایتان سعی کنید که به درخواست آنها برای جداشدن گوش نکنید ،سعی کنید آنها را جذب فرقه کرده وازآنها کمک مالی بگیریدویا گفتند که ما باید ازطریق خانواده ها فرقه را به میان مردم ایران ببریم ” !!  سران فرقه با این ترفند که می توانند ازخانواده ها نفراتی را جذب ویا ازآنها اخاذی کنند قبول کردند که خانواده ها به داخل کمپ وارد شوند ، بهرحال بعد ازورود خانواده ها جهت ملاقات سران فرقه درکنارهرخانواده دو الی سه نفررا گذاشته بود و آنها دستور داشتند تا مثلا مواظب ردوبدل شدن موارد اطلاعاتی بین عضو اسیر وخانواده اش وفرد اسیررا زیر نظر بگیرند تا اگر تحت تاثیر عواطف خانوادگی قرارگرفت بعد ازرفتن خانواده ها اورا درنشست سوژه کرده وزیرتیغ ببرند انتقاد ببرند !! البته درپایان رفتن خانواده ها نه تنها تیرفریبکاری رجوی برای به سوء استفاده مالی وجذب آنها به سنگ خورد بلکه بدلیل زنده شدن دوباره عشق به خانواده وعواطف دراعضا بعد از رفتن خانواده ها تعدادزیادی هم ازفرقه جدا ویا فرارکردند .بطوریکه بعدا رجوی خشم خود را ازورود خانواده ها به کمپ درنشستی به ما نشان داد وگفت “ما اشتباه کردیم که به خانواده ها اجازه ورود به اشرف را دادیم ،وی ادامه داد که ازاین به بعد نباید به چنین کاری تن داد ” !! وبعد ازآن بود که وی سعی کرد با روش های سرکوب گرانه وانواع تهدیدها جلوی فراراعضا را ازفرقه بگیرد! اما برخلاف همه تشبثات رجوی شیاد باردیگرروح عشق به خانواده دراعضا زنده شده بود، وخانواده ها با حضور خود دراشرف توانستند رشته ای که رجوی خائن سالیان آن را با ترفندهای مختلف قطع کرده بود وصل وترمیم کنند. رشته ای ازعشق وعواطف انسانی که می توان باآن تمامی قل وزنجیرهای برده سازفرقه رجوی را ازهم درید وبساط شیادی و رمالی اورا برای هیشه جمع وبه زباله دان تاریخ فرستاد ……


 

رستم آلبوغبیش :خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت پنجم

درگیرهای  ۶ و۷ مرداد ماه سال ۸۸ دراشرف :
 بعد ازسقوط صدام و روی کارآمدن دولت جدید درعراق منطقا رجوی شیاد می بایست بساط فرقه اش را ازعراق جمع و گورش را گم می کرد . اما ازآنجائیکه وی همیشه در رویای کودکانه و احمقانه خود سیر می کرد بعد از صدام با خیانت پیشگی خود را به آمریکا آویزان کرد تا شاید ازاین طریق به گندم ری خیالیش برسد . درمناسبات هم طبق معمول تحلیل های کشکی را به اعضا می داد ومی گفت ” قطعا آمریکا حملات خود را به عراق محدود نخواهد کرد و بالاخره به ایران هم حمله خواهد کرد وآمریکا مجبوراست به ما هم سلاح بدهد! به همین خاطرباید شما تا آن موقع به هرقیمت کمپ اشرف را حفظ کنید ” ویا می گفت ما با آمریکا به توافق رسیدیم که آنها درراستای به رسمیت شناختن کمپ اشرف بعنوان یک کمپ پناهندگی ازطرف سازمان ملل تلاش کند واینکه حفاظت ما را برای همیشه بعهده داشته باشد ! اما تمام تحلیل های رجوی با خروج ارتش آمریکا ازعراق وسپردن شدن حفاظت اشرف به پلیس وارتش عراق نقش برآب شد وهمین مسئله رجوی را بیشتر عصبانی کرده بود. چون دراین صورت شرایط برای ادامه حضور فرقه درعراق سخت ترشده بود و رجوی شیاد ازآن زمان به بعد برای بازگرداندن ارتش آمریکا جهت حفاظت ازکمپ به هر اقدام خائنانه و وطن فروشانه ای دست زد اما وقتی این هم محقق نشد به مسئولین  فرقه دستور داده بود برای تحقق این هدف خط ایجاد بحران ودرگیری با ارتش عراق را دنبال کنند !! (البته این را به ما نمی گفتند )! تا شاید با سیاست مظلوم نمایی به این هدفشان  برسد! .اما درمورد درگیریهای ۶و۷ مرداد ماه جریان ازاین قرار بود که ارتش عراق بعد ازتحویل گرفتن حفاظت کمپ اشرف قصد داشت داخل آن یک مرکز پلیس ایجاد کند، اما سران فرقه عمدا با این تصمیم  قانونی عراق مخالفت می کردند .جالب است که قبلا ارتش امریکا بطورمرتب جهت سرکشی ویا برای مهمانی های فرقه داخل کمپ تردد داشتند .بهرحال ارتش عراق بعد ازدادن اولتیماتوم های زیاد راسا برای ایجاد پست پلیس به داخل کمپ اقدام کرد .اما سران فرقه درراستای خط ایجاد بحران وازترس اینکه با آمدن سربازان عراقی راه فراروجدایی اعضا ازفرقه بازشود به دروغ به مااعلام کرده وگفتند ” ارتش عراق قصد دارد بعد ازورود به کمپ همه را دستگیر و تحویل رژیم ایران دهد! بنابراین بایستی با هروسیله به سربازان عراقی حمله ورشده ومانع از ورود آنها شوید” .اما ارتش وپلیس عراق که مصمم بود درنهایت توانست وارد کمپ اشرف شود ومتاسفانه ازآنجائیکه در دعوا نان وحلوا تقسیم نمی کنند تعداد ۱۱ نفرازاعضا بیهوده قربانی سیاست خودخواهی رجوی شدند . جالب است وقتی که زور عراقی ها چربید سران فرقه با آنها برسر موضوع ترددشان درکمپ به مذاکره نشسته وبه توافق رسیدند درواقع کاری که ازقبل هم می توانستند  بدون ایجاد درگیری انجام دهند ! بعد ازاین جریان اعضا درمناسبات خیلی متناقض ومسئله دارشده بوده ومی گفتند چرا درتحلیل ها به ما گفته شده تازمانی که یک سرباز ارتش آمریکا درعراق باقی مانده باشد کسی نمی تواند به ما حمله کند؟ وازطرف دیگر متناقض شده بودند ومی گفتند اگردرپایان درگیری با ارتش عراق برای ترددآنها درکمپ مذاکره شد چرا ازهمان اول اقدام به اینکارنکردند که بیهوده تعدادی کشته نشوند؟! اما رجوی شیادانه درپاسخ وبرای سرکوب اعضا با کمال پروریی می گفت “ما کاری کردیم که اولا حمله مجدد عراقی ها به ما برای آمریکا مرزسرخ شده  وثانیا بلحاظ بین المللی وسیاسی بیمه شدیم “!! وبه این شکل سیاست فریبکارانه مظلوم نمایی برای بقاء خائنانه فرقه اش درعراق را با سوءاستفاده ازجسم و جان اعضای اسیر توجیه می کرد و پاسخ تناقضات اعضا را فقط با سرکوب ازطریق برگزاری نشست های مختلف می داد .
– سال ۸۸ وتحصن خانواده ها جلوی کمپ اشرف :
رجوی سالها با قطع ارتباطات عاطفی اعضا با خانواده هایشان توانسته بود آنها را برای پیشبرد امیال شیطانی اش دراسارت خود نگه دارد .اما علیرغم این مسئله وی درسال ۸۲ مجبور شد به خانواده ها اجازه ورود به اشرف جهت ملاقات با عزیزانشان بدهد. که همان موقع بدلیل پیوند دوباره روابط عاطفی عضو اسیر با خانواده اش تعدادی زیادی ازآنها با آگاه شدن دل وجرات جداشدن ازفرقه پیدا و تعدادی هم نیز فرارکردند و همین مسئله باعث عصبانیت رجوی شد که ازآن موقع محدویت ها و فشارهای مختلف براعضا را افزایش داد وازطرف دیگربا هزارترفند وبا کمک گرفتن ازآمریکایی ها توانست جلوی ورود خانواده ها را به اشرف بگیرد. اما چند ماه بعد از درگیری مردادماه خانواده ها که نگران سرنوشت عزیزانشان بودند مجددا جلوی کمپ اشرف تجمع کردند .سران فرقه وشخص رجوی باز به دروغ گفتند: ” چون رژیم ایران و وزارت اطلاعات درمرداد ماه به واسطه ارتش عراق نتوانسته است پروژه دستگیری ما ونابودی تشکیلات را تکمیل کند اینبار مزدوران خودش را تحت عنوان خانواده برای این منظوربه جلوی کمپ فرستاده “! به همین خاطر آن موقع تعدادی ازنفرات که عمدتا ازنفرات به اصطلاح مسئول تر فرقه بودند را  پشت درب ورودی برای مقابله و دادن فحش به خانواده فرستادند .همه ما درابتدا تحت تاثیر بکارگیری همان  روش های کنترل ذهن ازسوی رجوی درابتدا چرندیات رجوی را باور کرده بودیم.درادامه تعداد بیشتری ازمارا نزدیک درب ورودی مثلا برای مقابله با نیروهای اعزامی ایران فرستادند اما ما فقط پدران ومادران سالخورده ای را می دیدیم ویا کسانی که اصلا به قیافه آنها نمی خورد مزدورباشند .سران فرقه همه ما را مجبور کرده بودند تا بطور مداوم به خانواده ها فحش داده وسروصداکنیم تا مبادا صدای آنها که می گفتند” ملاقات حق مسلم ماست “به گوش عزیزانشان برسد !! اگرهم حرفی نمی زدیم شب درنشست سرکوب مارک مزدور،بریده  ،خائن وبعنوان کسی که رول رژیم را بازی می کنیم وزندگی طلب شدیم زده می شد وتحت فشارقرارمی گرفتیم . یعنی درهیچ کجای دنیا بنظرم وجود ندارد که مجبورشوی عملا به خانواده ات فحش داده آنها را مزدورخطاب کنی !اما فرقه رجوی به راحتی اینکار را انجام می داد .اما علارغم تمامی تشبثات و فتنه گری های رجوی خوشبختانه حضورخانواده ها ادامه دار شد وهمین مسئله تبدیل به نقطه امیدی برای اعضای اسیرشده بود وآنها آرزو می کردند که حضور خانواده هایشان  ادامه پیدا کند……  

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=1901

نوشته های مشابه

07نوامبر
مادرم، تو قهرمان این داستانی
برای معصومه رضایی، مادر چشم انتظار سعید فرج اله حسینی

مادرم، تو قهرمان این داستانی