«گروههای تروریست عموما با استفاده ماهرانه از تبلیغات، توانایی قابل توجهی برای شستوشوی مغزی جامعه هدف و برانگیختن آنان به عضویت در آن گروه دارند»
برکسی پوشیده نیست که طی سالهای اخیر و به ویژه یک سال گذشته، قطار اقتصاد کشور (با اتکا بر شاخصهای معتبر و آمارهای ارائه شده توسط نهادهای تخصصی ذیربط) از سرعت مطلوب برخوردار نبوده و گاها از ریلگذاری اصلی خود منحرف شده است. چرایی این امر هم در بعد داخلی قابل جستجوست و هم در بعد بینالمللی و به واسطه تحریمهای یکجانبه آمریکا و فشار بر کشورهای طرف قرارداد ایران. مجموع این عوامل سبب گردیده تا در برخی زمینهها موفقیت در نیل به اهداف مورد نظر برنامههای چشمانداز توسعه کشور حاصل نشود. امری که با توجه به پدیده انفجار جمعیت در دهه ۱۳۶۰ و ورود سیل آسای نیروی جوان آماده به بازار کار، افزایش کمی و کیفی فضای آکادمیک و به تبع آن میزان تحصیل کردگان دانشگاهی جویای کار، بالارفتن توقعات جامعه جوان در نتیجه اقتضائات خاص زمانی، افزایش میزان آگاهی و تخصصها و… اهمیتی صد چندان یافته و توجه ویژه مقامات تقنینی و اجرایی کشور را میطلبد. چنانکه میتواند فرصتها را به تهدیدها مبدل سازد.
باری در یک سال اخیر و با توجه به فشارهای بینالمللی ناشی از ائتلاف مثلث شرارت (ترامپ، نتانیاهو و ارتجاع منطقهای) کشور با برخی محدودیتها به ویژه در بعد اقتصادی مواجه گشته که کتمان آن نه عقلایی است و نه وطن دوستانه. در چنین شرایطی رصد فعالیتهای فرقه رجوی نشان میدهد که منافقین عامل اقتصاد را به عنوان مرکز ثقل فعالیتهای ضدملی خود مورد توجه قرار داده و به ویژه پس از حوادث دی ماه ۹۶ به نحو فزایندهای سعی بر مانور گسترده بر ضعفهای این حوزه و معرفی خود بعنوان ناجی ملت ایران از گرفتار شدن در تله بحرانهای اقتصادی دارند.
این تلاش منافقین از دو منظر کلی و در ارتباط با تئوریهای ارائه شده صاحبنظران حوزه تروریسم قابل تامل است.
از منظر نظامهای اعتقادی تروریستها
اصولا از منظر نظامهای اعتقادی، گروههای تروریست همواره میکوشند تا برای پیشبرد اهداف و مقاصد خود ایدئولوژیها و نظامهای اعتقادی به وجود آورند تا برمبنای آن بتوانند طرفداران بالفعل و بالقوه خودشان را سیاسی، تندرو و بسیج نمایند. به بیانی دیگر، گروههای تروریست میکوشند تا با به راه انداختن کمپینهای تبلیغاتی تروریستی در چارچوب یک ایدئولوژی، اهداف و مقاصد خود را پیش برند. بررسی تاریخی تروریسم نشان میدهد که اصولا ایدئولوژیهای دست چپی در شرایط فقر گسترده و در کشورهایی با اقتصادهای ضعیف و شکننده از اقبال نسبتا بالای قشر آسیب دیده مواجه شده است. منافقین نیز که از بدو تشکیل همواره در ظاهر بر ایدئولوژی چپ گرای (مارکسیستی) خود و ضدیت با نظام کاپیتالیستی تاکید نمودهاند طبیعتا شرایط موجود و نارضایتیهای نسبی ایجاد شده را محمل مناسبی برای سردادن شعارهای اقتصادی و تاکید بر مفاهیمی چون عدالت اقتصادی، حمایت از حقوق کارگران و اقشار آسیبپذیر و … میدانند.
چرایی و انگیزههای افراد برای پیوستن به گروه های تروریستی
گروههای تروریست عموما با استفاده ماهرانه از تبلیغات، توانایی قابل توجهی برای شستوشوی مغزی جامعه هدف و برانگیختن آنان به عضویت در آن گروه دارند. اصولا در بحثهای مبنایی از تروریسم این گزاره مورد اجماع بوده که ستیزهای طولانی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شرایط مساعدی را برای ظهور و استمرار ایدئولوژهای خشونت محور فراهم میکند. شرایط نابسامان اقتصادی و اجتماعی همچون فقر، بیکاری و فقدان آموزشوپرورش، تبعیض و… غالبا فرصت مناسبی برای گروههای تروریست جهت جذب نیرو و حامی به وجود میآورد. گرچه مثال نقض این ادعا را میتوان در مورد اسامهبنلادن (بعنوان شخصیتی متمکن) و دکتر ایمن الظواهری (با تحصیلات عالیه) آورد اما باید دانست که گروههای فقیر، بیکار، محروم و آسیب دیده در برابر تلقینات ایدئولوژیک (بعنوان عامل اصلی عضوگیری و گسترش اعضا) گروههای تروریست بسیار آسیب پذیرترند و از این روست که جوامع آسیبپذیرتر و فقیرتری مثل افغانستان و پاکستان محیط مساعد برای رشد این گروهها و بهعبارتی بهشت تروریستهاست. (گرچه به هیچ وجه نمیتوان نقش ابرقدرتها به ویژه آمریکا را در پیدایی و رشد تروریسم معاصر در خاورمینه و شبه قاره نادیده گرفت. حقایق تاریخ معاصر به روشنی گویای نقش آمریکا، عربستان سعودی و پاکستان در تقویت طالبانیسم و گروه القاعده در فضای جنگ سرد است).
مفروض اصلی نگارنده در پژوهشهای خود در باب تروریسم این است که در مطالعه و بررسی اقدامات تروریستی (حتی تروریسم ارتکابی توسط عاملان غیردولتی کاملا مستقل از دولت) همواره باید فضایی را برای تامل در عملکرد «دولت» درنظرگرفت. این امر به معنای متهم نمودن دولتها به همکاری یا مباشرت در ارتکاب جنایت تروریسم نیست، بلکه براین پیش فرض مبتنی است که طبق یافتهها و شواهد مسلم تاریخی، گروههای تروریست غالبا نمیتوانند صرفا با تکیه بر اقدامات خود به موفقیت نائل شوند. نحوه مواجهه دولت با گروههای تروریستی عاملی مهم در ریشهکنی یا بالعکس ترویج این پدیده مخرب و صلح برانداز است.
در بحث پدیدارشناسانه از تروریسم، غالبا (اگر نگوییم همواره) باید تروریسم بعنوان معلول نگریسته شود. تروریسم میتواند در بستر فقر، بیکاری و آسیبهای گسترده اقتصادی پدید آمده یا امکان گسترش پیدا کند. فشار سنگین اقتصاد بر گرده اقشار آسیبپذیر (در کنار سایر عوامل همچون فقدان امکانات آموزشوپرورش مناسب، تبعیض ناروا و…) میتواند محمل مناسبی برای رشد و تکثیر گرایش به خشونت در ابعاد مختلف باشد. البته این امر به هیچ عنوان به معنای مشروعیت بخشی یا قبحزدایی از تروریسم و خشونتمحوری نیست. بلکه اگر مقصود بررسی مبنایی تروریسم با هدف محو و ریشهکنی آن است لاجرم باید دولتها مسئولیت خطیر خود در منتفی ساختن زمینههای عضوگیری و رشد گروههای تروریستی را با تلاش در راستای بهبود وضعیت اقتصادی و توجه به مفاهیم والایی همچون عدالت (در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، آموزشی و…) به نحو اکمل پذیرا باشند.
تردیدی نیست که سازمانی تبهکار با سوابقی ننگین همچون گروهک منافقین با هدف اصلی و اولیه دستیابی به قدرت سیاسی در فضای پس از انقلاب و در روزگار حاضر به هر ترفندی متوسل خواهد شد تا ماهی منفعت خود را از آب گلآلود اقتصاد ایران صید کند. لذا بر مجموعه حاکمیت و بر مقامات ذیربط در عرصه مالی و اقتصادی تلاش برای بهبود وضعیت اقتصادی کشور و اقشار آسیبپذیر از مهمترین اولویتهاست. گرچه پذیرش حتی حداقلی این گروه در میان جامعه ایران امری محال و غیرممکن است اما بهرهبرداری تبلیغاتی و رسانهای این گروه از وضعیت بیماری کودک خردسالی که خانوادهاش توان مالی کافی برای درمان وی را ندارند، هم مضحک است و هم ناراحتکننده.
*(کتاب دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان نوشنه مارتین گریفیتس (ترجمه دکتر علیرضا طیب) بعنوان منبع مستقیم مورد استفاده قرار گرفته است).
یادداشت از: دکتر نواب محمدی
انتهای پیام / بنیاد هابیلیان