مسعود رجوی رهبر فرقه هرچند وقت یکبار جلساتی میگذاشت و دربارهی مسائلی که عنوان میکردند خیلی مهم است صحبت میکرد. یادم میآید زمانیکه بنا به درخواست دولتهای عراق، سوریه و یمن ، دولت ایران مستشارانی به این کشورها اعزام داشته بود و به لطف حضور این مستشاران پیشرویهای عظیمی صورت گرفته بود که سبب شد مانند تیری به قلب رجوی فراری بخورد، نشستی برای ما ترتیب داد و در آن نشست بحثی پیرامون این پیشرویها را طرح نمود. وی ادعا میکرد که این پیشروی ها بادکنکی است و بالاخره یکجا میترکد.
استدلال رجوی بسیار مضحک و خندهدار بود. او ادعا میکرد که متعاقب این پیشرویهای بادکنکی عقبنشینیهای اجباری سریع هم پیش خواهد آمد. رجوی تصور میکرد حرفهایش خیلی پر محتوا است در صورتیکه یادم هست، همه به تمسخر میخندیدند و در گفتگوهای پنهانی به هم میگفتند این ما را احمق گیر آورده است در صورتیکه رو نداشت که بگوید در واقع این مردم بودند که پیروز شده اند و ارباب فرقه، دولت وهابی عربستان و دشمن ملت ایران، شکست خورده است.
رجوی میخواست با وارونه جلوه دادن حقیقت ما گرفتاران از همهجا بیخبر درون فرقه را بفریبد. در واقع آن پیشرویها تیری به قلب مسعود رجوی خائن بود. واقعیت این است که او مجبور بود به چنین بحثهای مضحک و بیپایه و اساسی متوسل شود چون تمام بحث هایی که قبلا برای نفرات طرح کرده بود همه به شکست انجامید و وعدههای پوشالیاش همه دروغ از آب درآمد.
رجوی همیشه عادت داشت جای ظالم و مظلوم را عوض کند و این رفتار مالیخولیایی او ریشه در شهوت و قدرتطلبی او داشت که برایش آرزویی دست نیافتنی شده بود و هرگز هم به آن نرسید. درست یادم هست که بین نفرات این بحث به مضحکهای تبدیل شده بود و تکیه کلامی بین ما رواج یافته بود که هر از گاهی با تمسخر میگفتند بادکنک ترکید یا اینکه این واقعه یا جریان، بادکنی است. البته این چیزها به گوش مسئولین هم میرسید و برخلاف همیشه که به افراد تذکر جدی میدادند این رفتار بهقدری رواج یافته بود که دیگر نفرات را برای تذکر دادن در این مقوله صدا نمیکردند. این رفتار فرقه و مسئولانش نشان میداد، فرقهای که روزی برای خودش عظمتی داشت به چه فلاکت و بدبختی افتاده بود که توسط نفرات خودش مورد استهزاء قرار میگرفت. اینجاست که باید گفت «چوب خدا صدا ندارد» این آه تمام اسیران فرقه و تمام افرادی که در این سالیان مورد ظلم و جور قرار گرفتند بود که فرقه به این سطح از حقارت و ذلت برسد و معلوم نیست که بادکنک و طبل تو خالی فرقه کی بترکد و بوی تعفنش عالم گیر شود……
یادداشت از ز.ش (یکی از اعضای جدا شده از فرقه رجوی ساکن تیرانا، آلبانی)