آلبانی خط پایانی بر دروغ وفریب فرقه رجوی
در طی سه دهه گذشته فرقه رجوی با تئوری های مسعود رجوی سر از ناکجاآباد درآورد؛
ناکجاآبادی که امروز نامش آلبانی ست .
این فرقه بدلیل ماهیتش هرگز نمی توانست و نمی تواند یک سازمان یا یک حزب سیاسی باشد چرا که یک سازمان سیاسی و یا یک حزب سیاسی دارای اصول و چهارچوب های مشخصی است و بر طبق ان اصول رفتار می کند چیزی که در فرقه رجوی به هیچ عنوان آن را نمی توان یافت .
عملکرد این فرقه در طی این سه دهه گواه بر این حقیقت است که هیچ اصولی و چهارچوبی در این فرقه حاکم نبوده ونیست هر چه هست مبانی یک فرقه است که با تئوری های ابلهانه بیمار و دیوانه ای به نام مسعود رجوی اداره و تنظیم شده و میشود.
نتیجه عملکرد فرقه رجوی در این سی هشت سال چیزی نیست جز ویرانی و تباهی هزاران نفر کشته و معلول از هر طرف ویران شدن بسیاری از خانواده ها آوارگی هزاران نفر پدران و مادران داغدیده از هر طرف اینها مشتی از خروار اعمال این فرقه است حقایقی که باعث شده امروز مسئول این همه خونریزی بی پاسخ از صحنه بگریزد و در ناکجاآبادی دیگر پنهان شود تا که کسی از او نپرسد چه کردی بر این نسل ؟
اما امروز شرایط تغییر کرده است، تئوریسین این دستگاه غیب شده است حالا مرده یا زنده وافراد از جهنم اشرف ولیبرتی به آلبانی منتقل شده اند و تازه این آغاز ماجراست …
همان نفراتی که در اشرف و لیبرتی جرات نمی کردند بپرسند چرا؟ امروز بی تردید خواهند پرسید چرا این همه سال در کشور عراق و زیر سلطه صدام حسین و در خدمت او بوده اند و هزاران سوال نهفته در ضمیر افراد سر باز خواهند کرد و مثل آوار بر سر فرقه رجوی خراب خواهند شد.
آری این نتیجه مستقیم عملکرد سازمانیست که تبدیل به یک فرقه شد و سر از ناکجاآباد در اورد .
بدین گونه میتوان به صراحت گفت که زمان بیدارباش در آلبانی فرا رسیده است زمانی که باید همه سوالات خفته در ضمیر سر باز کنند همان سوالاتی که رجوی آنها را سرکوب کرده بود و اینک آن سوالات به مانند فنرهای فشرده شده رها شده اند و زمان ان شده است که اینک فرقه رجوی پاسخ دهد.
اگر چه فرقه رجوی پیشاپیش فکر اینجا ها را هم کرده بوده و به همین دلیل مسئول و مصبب اصلی را فراری داده تا قربانیان را همچنان مبهوت این شرایط نگهدارند ولی بصورت قانونمند باید گفت که فرقه رجوی هر کاری هم بکند گریزی از پاسخ به سوالات ندارد با شناختی که از این دستگاه داریم میدانیم بالای هشتاد تا نود درصد قربانیان کسانی هستند که هر کس بنا به فراخور موقعیتش با تناقضات انبوهی مواجه بوده و هست تناقضاتی که گوله گوله جمع شده و اکنون به کوهی از تناقضات تبدیل گشته است و زمان وشرایط نشان میدهد این دمل چرکین سرباز خواهد کرد و این دیگر دست فرقه نیست که با زور صدام حسین و زندان ابوغریب و زندان اشرف بتواند انها را مهار کند و به صراحت باید گفت این دیگر مهارناشدنی است.
اگر چه فرقه رجوی با ترفندهای دیگری نظیر در دست گرفتن کیس پناهندگی این قربانیان و همچنین امور مالی قربانیان سعی بر کنترل این طوفان خفته دارد اما اینها دیگر بدتر از دوران صدام حسین وزندان ابوغریب نیستند و فرقه رجوی فقط آنرا به تاخیر می اندازد اینها تماما کابوسی است که فرقه رجوی آنرا بخوبی میداند.
اینها واقعیت هائی هستند که فرقه رجوی را گریزی از آن نیست و آویختن به عربستان سعودی هم دردی از دردهای بی درمان این فرقه را علاج نخواهد.
همچنین باید به جرات گفت آن زمان گذشت که رجوی روی سن سخنرانی راه میرفت و دست به کمر وکلت اهدائی صدام میگذاشت و میگفت جواب هر سوال و منتقد را با مشت آهنین می دهیم امروز او دیگر نیست مشتش را بالا بگیرد ودست روی کلت اهدائی صدام بگذارد و قربانیان را تهدید به مشت آهنین کند؛ آن مشت آهنین اینک تف سربالائی شده که بر سرش خراب گشته است.
به امید بیداری قربانیانی که بیش از سه دهه زیر بمباران ایدئولوژیکی فرقه رجوی قرار داشتند آنهائی که نفهمیدند بیرون از فرقه چه خبر است و اینک با جامعه و مردم غریبه اند حتی با خانواده خود غریبه اند، این ها ثمرات دوری از اجتماع بوده که گریبان گیر این قربانیان شده است با امید به اینکه آنها خود را دریابند و از زنجیر قید وبندهای فرقه رجوی برهانند و مسیر زندگی خود را خود انتخاب کنند هر آنچه که خودشان دوست دارند و نه هر آنچه که فرقه برایشان دیکته کرده و میکند .
*** منصور نظری، ایران اینترلینک، هجدهم اکتبر ۲۰۱۶