ورود به سازمان مجاهدین خلق اغلب با ظاهری داوطلبانه همراه است، اما واقعیت تلخ آن است که خروج از آن به شدت مسدود و ممنوع بوده و همچنان باقی مانده است. افرادی که به این گروه میپیوندند، معمولاً با آگاهی از مقصد اولیه خود اقدام میکنند و نمیتوانند ادعا کنند که نادانسته قدم در این مسیر گذاشتهاند. حتی کسانی که بعداً خود را فریبخورده میدانند نیز، میدانستند که قرار است مدتی در مکانی بمانند تا شاید فرصتی برای مهاجرت به اروپا پیدا کنند. با این حال، جزئیات و شرایط واقعی محل، مانند اردوگاه اشرف، برایشان پوشیده بود.

فریبدهندگان با توصیفاتی اغواکننده و رویاهایی رنگین، اشرف را به مثابه جزیرهای بهشتی و بینظیر در ذهن افراد ترسیم میکردند. این ادعا تا حدی درست بود، زیرا اشرف واقعاً بیهمتا بود، اما نه به خاطر زیبایی، بلکه به دلیل شرایط غیرانسانی و دهشتناکی که در آن حاکم بود. ورود به این اردوگاه آزادانه صورت میگرفت، اما خروج از آن به رویاهایی که افراد با خود به همراه داشتند، بسته میشد. قوانین سختگیرانه خروج، از همان ابتدا تا امروز، تغییری نکرده و همچنان راه گریزی برای افراد باقی نمیگذارد.
نمونهای دردناک از این ماجرا، داستان آقای حسین فرشید است که در یکی از مقالات سایت فراق با عنوان “قابی برای شادی یا پوشاندن زنجیرهای نامرئی” مطرح شده است. او به اشتباه خانواده خود را به فرقه رجوی سپرد و زمانی که متوجه خطای خود شد، دیگر دیر شده بود. این پدر با یک تصمیم نادرست، تمام هستی و نیستی خود را از دست داد و راه بازگشتی برایش باقی نماند. این داستان نشاندهنده عمق فاجعهای است که با فریب آغاز میشود.
واقعیت این است که ورود به اشرف هیچگاه با اجبار فیزیکی، مانند ربودن یا تهدید با سلاح، صورت نگرفته است. افراد به طور آزادانه و با انتخاب خود، هرچند تحت تأثیر فریب و آدرسهای غلط، به آنجا میرفتند. اما پس از ورود، جهنمی در انتظارشان بود که شباهتی عجیب با توصیفات دینی از عذاب داشت. یکی از شدیدترین محدودیتهای اعمالشده توسط رجوی، ممنوعیت خروج از اشرف بود. کسانی که روزگاری در این اردوگاه بودهاند، این حقیقت را به خوبی درک میکنند و میدانند که هیچ بزرگنمایی در این توصیف نیست. امید است که هیچکس به چنین سرنوشتی دچار نشود.
سعید محمدپور
نجات یافته از تشکیلات رجوی
انتهای پیام