«درود میفرستم بر هر کسی که جسارت ایستادگی در مقابل تشکیلات مخوف رجوی را داشت و وضعیت موجود را برنتافت و خروج کرد.»
اگر شما از نفراتی که از سازمان مجاهدین جدا شدهاند بپرسید که چرا از تشکیلات رجوی خارج شدی، در تمام صحبتهایش این را خواهید شنید که حاضر به شنیدن اوامر و دستورات واهی مسعود رجوی نبودند، زیرا در دستورات او نوعی جنون و دیوانگی احساس میکردند. در حرفهای مسعود رجوی منطقی وجود نداشت. او فقط تشنۀ خون جوانانی بود که تحت هر عنوان به فرقهاش جذب شده بودند. بهتر است بگویم فریب خورده بودند و دچار توهماتی شده بودند که فکر میکردند تنها راه پاسخ به توهماتشان، عضویت در سازمان مجاهدین خلق بود. اما خیلی زود و به سرعت متوجه شدند که رویاهای مسعود رجوی از تشکیل دریای خون میگذرد! البته برخی همچون من دیر فهمیدیم، زیرا مدام تحت مغزشویی قرار داشتیم.
دوستانی که خاطراتشان را در فضای مجازی به اشتراک میگذارند، به خوبی گویای همین وضعیتی هست که خدمت شما عرض میکنم. هر کدام از خاطراتی که آنان مینویسند را اگر خوانده باشید، خواهید دانست که واقعیت این بود که مسعود رجوی به جز خونریزی دنبال چیز دیگری نبود. او میخواست و همچنان میخواهد که با خون هر چه بیشتر، راه خود را باز کرده و به اهداف شوم خود برسد.
از آنجا که خودم آن تشکیلات لعنتی را تجربه کردهام، به خوبی حرفها و خاطرات تلخ آنان را میفهمم و میدانم که چه میگویند زیرا تلخی و تلخکامی آن تشکیلات جنونآفرین را چشیدهام. لذا با هر کسی که فریب خورده و دورانی را در آن تشکیلات سپری کرده و سپس از آن خارج شده است، درک مشترکی دارم. بیسبب نیست که همگی اعضای انجمنهای نجات در سرتاسر ایران، کسانی هستند که دورانی را در تشکیلات رجوی گذراندهاند و به خوبی میتوانند به هر کسی که جویای چگونگی اداره تشکیلات رجوی است، بفهمانند که آن تشکیلات به جز خون، به جز خشونت و شکنجه روحی و روانی، هیچ حال و هوایی در سر نمیپروراند.
نگاهی به وقایع بعد از سقوط دیکتاتور سابق عراق بیندازید؛ به خوبی گویای همین مسئله است. هر جا که مسعود رجوی خواسته است اهداف خود را بر کرسی بنشاند، جوی خون به راه انداخته است، زیرا یک هدف در سر میپروراند و آن، مخفی کردن خود در پشت خونهایی بود که ریخته میشد. ایجاد یک فضای مظلومیت که با فریبکاری و نیرنگ و حقهبازی توأم شده بود.
از آنجاست که هر کسی که از تشکیلات نفرتانگیز رجوی جدا شده است، زیر بار زورگوییها و ظلم رجوی نرفت. برخی جان باختند، برخی موفق به فرار شدند و برخی نیز با لجاجت و ارادههای آهنین خواستار خروج از سازمان شدند و در نهایت توانستند جان خود را برداشته و به دنیای آزاد پا بگذارند. چرا؟ چونکه میخواستند زندگی کنند، نه به شیوهای که رجوی میخواست، زیرا نمیخواستند آنطور که مسعود رجوی میخواهد بمیرند و جان خود را در مسیری بگذارند که هیچ ارزشی نداشت. این اجازه را به رجوی و رهبران سازمانش ندادند که هر آنچه که آنها میگویند، انجام شود و بر علیه وضعیت موجود شوریدند و خروج کردند.
هماینک نیز این جنگ در درون تشکیلات رجوی در جریان است. فکر نکنید که اگر اخباری از تشکیلات به بیرون درز نمیکند، همه چیز در وضعیت نرمال و عادی است. نه، برعکس، جنگی در درون تشکیلات وجود دارد که نوک کوه یخ آن هر از گاهی بیرون میزند. اگر که رجوی جسارت میداشت و میگذاشت که اخبار تشکیلاتش به بیرون درز پیدا کند، از شدت وضعیت نابسامان تشکیلات رجوی حیرتزده میشدید. متأسفانه به دلیل سانسور و فضای اختناق و محدودیتهای شدیدی که رجوی و رهبران سازمانش ایجاد کردهاند، کمتر خبری از درون تشکیلات به بیرون رخنه میکند، ولی این بدان معنا نیست که در درون تشکیلات اوضاع آرام است. برعکس، اوضاع بسیار متشنج و وخیم است، ولی چون افراد را در فضایی قرار دادهاند که احساس ترس و وحشت کنند، کمتر کسی جرات میکند که دست از پا خطا کرده و جانش را به خطر بیندازد. بیشتر امید به آینده بستهاند که شاید فرجی حاصل شود و توانستند جانشان را برداشته و فرار کنند!
درود میفرستم بر هر کسی که جسارت ایستادگی در مقابل تشکیلات مخوف رجوی را داشت و وضعیت موجود را برنتافت و خروج کرد. این داستان حیرتانگیز و در عین حال وحشتناک کماکان ادامه دارد و وظیفه اولیه و مبرم هر کسی که از آن تشکیلات خروج کرده، این است که همین وضعیت را افشا نموده و نسل جوانی که امکان به خطا رفتنشان زیاد است را آگاه نماید. ما نجات یافتهها از فرقه رجوی، اجازه ندادیم آنچه رجوی دوست داشت بر ما تحمیل شود، عصیان کردیم، طغیان کردیم، شورش کردیم و خارج شدیم. خدایا شکرت!
بخشعلی علیزاده
انتهای پیام