نامه خانم فرجی پور به برادرش
محمدرضا فرجی پور تحت اسارت فرقه رجوی در لیبرتی، عراق
بسمه تعالی
بیر اوچایدیم بوچیرپینان یئلینن باغلاشایدیم داغدان آشان سئلینن
آغلاشایدیم اوزاق دوشن ائلینین بیرگوریدیم آیریلیقی کیم سالدی اولکه میزده کیم قیریلدی کیم قالدی
برادر عزیزم محمد رضا جان. سلام به روی ماه غم گرفته ات.
تا کی دوری؟ تا کی فراق؟ آیا این انتظار به سر خواهد رسید؟ می دانی چند سال است ما را چشم به راه گذاشتی؟ می دانی مادرمان در این چشم به راهی و انتظار جان داد؟
روزها می گذرند ، فصل ها می آیند و سال ها می روند و ما هنوز منتظر تو هستیم. هنوز دیر نشده است ولی باید جنبید. فرصت عمر کوتاه است. پدرمان پیر و فرتوت شده است.
غبار گذشت زمان بر چهره همه ما نشسته است. در این میان تنها چیزی که می تواند شادی را به جمع خانواده ما برگرداند ، دیدار توست. کاش می شد دوباره در آغوشت می گرفتم
و به اندازه سی سال دوری می گریستم.
از تو و از تمام نهادها و افرادی که می توانند کمک کنند ، درخواست می کنم دیداری با هم داشته باشیم ، هر جایی که امکان دارد. این دیدار تسکین درد ما خواهد بود.
کاش کسانی که ادعای حمایت از حقوق بشر دارند ، از حقوق خواهری که تشنه دیدار برادرش است ، حمایت می کردند.
از دور می بوسمت و به انتظار برگشت و دیدار تو هم چنان ثانیه شماری می کنم.
خواهرت
دختر فرجی پور
آبان ۹۴
گفته بودم تو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
رونوشت به :
۱ـ کمیته بین المللی صلیب سرخ دفتر تهران و ژنو
۲ـ کمیساریای عالی امور پناهندگان سازمان ملل
۳ـ دیده بان حقوق بشر
منبع: سایت نیم نگاه