عباس زریبافان یکی از نیروهای نفوذی در اطلاعات سپاه بود که در آستانه فرار بنیصدر همراه با رجوی مورد شک و تردید قرار گرفت و بازجویی شد ولی در بازجوییها به جمعبندی نرسیدند که او را نگه دارند لذا آزادش کردند و او هم متواری شد.
به گزارش فراق، اسم مستعار او کمال بود و همان روزها بنیصدر مخفی و سپس پناهگاهش شناسایی شده بود. رجوی بعد از فرار در پاریس اعلام کرد که برادر «ک» موضوع را به ما اطلاع داد و ما بنیصدر را جابهجا کردیم.
جریانشناسی سیاسی سالهای اخیر به خصوص سالهای حساس بعد از انقلاب پر است از وقایعی که دانستن آنها میتواند در فهم و شناخت بسیاری از اتفاقات و بازیگران این عرصه در حال حاضر، مهم و مؤثر تلقی شود. موارد متعددی نیز از نفوذهای موفق در این سالیان وجود دارد که کمتر کسی شنیده یا کمتر کسی به جزئیات میتواند درباره آن صحبت کند. شاید در دهههای ابتدایی انقلاب نفوذ شخصی و فردی در درجه اول اهمیت بوده باشد ولی در سالیان پیشرو قطعا این نفوذ جای خود را به نفوذ فکری و جریانی داده که صد البته درک مختصات و ابعاد نفوذ فردی میتواند در تحلیل این عملیاتهای پیچیده نفوذ بسیار مثمر ثمرتر باشد. مقام معظم رهبری نیز مقابله با مسئله مهم نفوذ را با تبیین ابعاد آن این چنین میسر میدانند: «راه مقابله با چنین نفوذی مجهز شدن سپاهیان به منطق مستحکم انقلاب از طریق افزایش قدرت اقناعی، منطقی و بیانی در مورد انقلاب اسلامی است.»
عباس زریباف (زریبافان) متولد ۱۳۳۱ در اصفهان و فارغ التحصیل مهندسی مکانیک از دانشگاه صنعتی شریف بود، که سابقه زندانی سیاسی دوران شاه را نیز داشت، در سال ۵۳ توسط علیرضا الفت با مجاهدین آشنا شد و بعد از انقلاب از هواداران مجاهدین خلق شد.
عباس در سال ۵۸ به دانشجویان پیرو خط امام پیوست و در ماجرای تسخیر سفارت امریکا و گروگانگیری کارمندان سفارت ، در کنار دیگر دانشجویان نقش فعالی داشت.
عباس زریباف، یکی از برجستهترین نیروهای منافقین بود که خدمات ارزندهای به آنها کرد. وبسایت سازمان مجاهدین درباره عباس زریباف میگوید: «وی در سال ۱۳۵۸ در صف هواداران سازمان قرار گرفت و به فعالیت پرداخت. وی در فاز سیاسی در ارتباط با بخش اطلاعات سازمان، ماموریتهایی را درباره سپاه پاسداران برعهده گرفت.»
عباس زریباف در بخشهای مختلف از جمله بخش اطلاعات سپاه عهدهدار مسئولیت شد. زریباف از طریق نفوذ در اداره شنود سپاه، اطلاعات ارزشمندی به دست آورد. براساس اطلاعات منتشر شده، وی در سال ۱۳۶۱ از کشور گریخته است.
سیدمحمد هاشمپور یزدانپرست درباره نفوذ زریباف در سپاه میگوید: «عباس زریباف هم از عناصر منافقین بود که در اطلاعات سپاه نفوذ کرده بود. هم خودش و هم زنش که الان اسمش یادم نیست با منافقین بودند که بعد از جریانات ۳۰ خرداد ۶۰ شناسایی و بازداشت شد ولی نمیدانم با چه نفوذی با سفارشاتی موقتا آزاد شد و فرار کرد.»
* حضور در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
محمد عطریانفر که از نزدیکان زریباف بود می گوید او بعد از ماجرای سفارت امریکا به مجاهدین پیوست. عطریانفر معتقد است همسر زریباف از خودش مهمتر بود!
سید محمد هاشمی از دانشجویان خط امام درباره زریباف میگوید: «من ارتباط عباس زریباف با سازمان مجاهدین خلق و با فراری دادن آمریکاییها که به سفارت کانادا پناهنده شدند را، با حسی متفاوت از حس عرفی در جو دانشجویان به دلم افتاده بود، استدلال تعقیب هم کردم و به بقیه دانشجویان گفتم که از زاویه عباس زریباف لطمه میخوریم.»
زریباف که از حاضرین در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی است، بسیار به عوامل اطلاعات نخستوزیری مانند تقی محمدی و خسرو تهرانی نزدیک بود. مهدی منتظر درباره وی گفته است: «در تسخیر لانه، طیفی از انجمن اسلامی دانشجویان بود که التقاطیها در آنها بودند. عباس زریباف با محسن قمصری اصفهان یک تیم بودند که البته زریباف رفت با منافقین. شاید هم از اول نفوذی بود… البته ارتباطاتی هم با محمد عطریانفر داشت…».
محمد هاشمپور یزدان پرست درباره حضور شکبرانگیز زریباف در لانه جاسوسی میگوید: «تعداد بیست و چهار تفنگ ژ-۳ از واحد عملیات ما گم شده بود. معلوم بود افراد نفوذی در این کار دست دارند… وقتی وارد اتاق آنها که در یک ساختمان نزدیک زمین چمن سفارت بود و تقریبا از محلهای مسکونی دانشجویی دور بود، شدیم، آنان که حدود پنج نفر بودند، زبان به گله گشودند و از گم شدن سلاحهای خود خبر دادند. یکی از آنان در حالی که بغض گلویش را گرفته بود، با اعتراض و تقریبا با فریاد میگفت: آقای اصغرزاده! من مسلسلم را در این طاقچه گذاشته بودم؛ اما مسلسل من را دانشجویان خط امام! دزدیدهاند. من در این مملکت دیگر به چه کسی میتوانم اعتماد کنم؟! این جریان برای ما خیلی تلخ بود. به شدت ناراحت شده بودمی. بچههای عملیات خیلی پیگیری کردند تا از موضوع سردربیاورند. نهایت به یک نفر مشکوک شدند و آن هم کسی نبود مگر عباس زریباف! دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف. علت مشکوک شدن به او نیز این بود که او به علت داشتن همسر هر روز میتوانست از لانه خارج شود. او یک ماشین پیکان نیز داشت که با آن به درون لانه میآمد و این بهترین محمل برای خروج سلاح بود. متأسفانه مسئول عملیات و دو نفر از شورای مرکزی لانه که دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بودند، به او اعتماد زیادی داشتند و همین موجب شد که گزارش سایر دانشجویان مورد توجه آنان قرار نگیرد..».۵
سیدمحمد هاشمی درباره نفوذ زریباف در میان دانشجویان خط امام گفته است: «متأسفانه چند نفر از وابستگان آنها در بین دانشجویان خط امام نفوذ کرده بودند. شنیدم یکی از همین نفوذیها بعدا به دلیل رابطه با منافقین و جاسوسی برای آنها، دستگیر شده است و احتمالا آن گونه که شنیدم کارش به اعدام هم کشیده است. یکی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف نیز به نام عباس زریباف، از کادرهاهی سازمان منافقین که در بلوک ما بود. او مسئولیت کنفرانس نهضتهای آزادیبخش را که دانشجویان برپا نمودند و رهبران و نمایندگان این نهضتها را در تهران دور هم گردآوردند، به عهده گرفته بود و خدا میداند منافقین از طریق او چه اطلاعاتی را از این نهضتها به دست آوردند و در اختیار آمریکا و اسرائیل گذاشتند و چه ضرباتی را از این طریق بر آنان وارد نمودند و این در حالی بود که نمایندگان نهضتها در تهران در جلسات روی خودرا میپوشاندند!»
عباس زریباف از همین طریق توانست خیلی زود وارد اطلاعات سپاه شود. او به زودی ارتقای مقام پیدا کرد و جزو یکی از اعضای ارشد اطلاعات سپاه شد. روایتهای زیادی از اطلاعات سپاه وجود دارد که زریباف با نحوه رفتارش که همیشه به ظاهر به شدت مجاهدین را می کوبید و همچنین ظاهری حزب اللهی، توانست اعتماد زیادی را جلب کند.
بنا بر اعتراف عوامل خود نفاق، بعد از وقایع سی خرداد ۶۰ ، عباس زریباف تعداد زیادی از اعضای منافقین در خانه های تیمی را (با تلفن مخفیانه به اعضای خانه و در نتیجه تخلیه خانه) فراری داد. او همچنین مخفیگاه بنی صدر که توسط اطلاعات سپاه شناسایی شده بود را قبل از دستگیری به وی اطلاع داد.
* چه کسی سبب فرار بنیصدر و رجوی شد؟
زریباف با همکاری در اداره شنود اطلاعات سپاه و لو دادن خانههای تیمی عملیات کنندگان سطح پایین سازمان، قصد فریب نیروهای اطلاعاتی را داشت. وی از این فرصت استفاده کرده بود و لو رفتن محل دقیق اختفای ابوالحسن بنیصدر و مسعود رجوی را نیز در تهران به سازمان اطلاع داده بود. به گفته شاهدان عینی تیم عملیاتی ضد منافقین، خانه به خانه رئیس جمهور مخلوع و همراه منافقش را تحت تعقیب داشت و آنها فقط ساعتی قبل از حمله به خانه امنشان از آنجا فرار کرند و سپس از کشورخارج شدند و این کار عباس زریباف بود. در روایتی دیگر عباس زریباف حتی محل جلسه مسئولان اطلاعاتی سپاه را به منافقین داده بود که با خمپاره محل جلسه را زیر آتش بگیرند و چند لحظه قبل از حادثه از محل جلسه خارج شد و چند لحظه پس از حادثه به محل بازگشت و چون ناکام بودن ترور جمعی را دیدند در مقام مدعی به آه و ناله پرداخت؛ اما همین غیبت موجب شک شد و به بازداشت عباس زریباف انجامید.
«ر.ز» از همکاران نزدیک زریباف در اداره اطلاعات سپاه، درباره وی میگوید: «همین امروز که دارم درباره عباس زریباف حرف میزنم، باورم نمیشود او چنین موجودی بود و چنین سرنوشتی پیدا کرد. اصلا در ذهنم نمیگنجید عباس منافق باشد. او بسیار موجه و شدیدا علیه منافقین فعال بود. البته ما اینگونه میپنداشتیم. عباس طی مدتی که با ما کار میکرد۷، توانسته بود عناصر دیگری را هم نفوذ دهد که بعد از فرار او، آنها را دستگیر کردیم.»۸ «ر.ز» در این باره میگوید: «همه ما در حیرت و عصبانیت بودیم. درست چند دقیقه قبل از اینکه ما برسیم، منافقین خانه تیمیای را که شناسایی کرده بودیم، تخلیه کرده و گریخته بودند. مانده بودیم که آنها از کجا به این سرعت از حرکت ما مطلع میشوند. اصلا در مخمان نمیرفت که یکی از همکاران خودمان به آنها اطلاع میدهد. بعد از اینکه عباس فرار کرد، به خارج از کشور رفت و به منافقین پیوست، در بازجویی او دوستان او متوجه شدیم که عباس وقتی متوجه میشده که ما خانه تیمیای را شناسایی کردهایم، سریع با آنها تماس میگرفته و حرکت ما را اطلاع میداده که آنها هم سریع خانه را خالی میکردند.»
* نجات رجوی در پاریس
مهمترین خدمت عباس زریباف به منافقین در پاریس بود. در خرداد ۱۳۶۵ طی توافقی که طارق یوحناعزیز، وزیر خارجه مسیحی صدام حسین در فرانسه با مسعود رجوی انجام داد، قرار شد منافقین برای ادامه مبارزه خود علیه جمهوری اسلامی ایران در خاک عراق مستقر شوند و از این طریق با عملیات نظامی در مرز، در کنار عملیات تروریستی در داخل ایران، بیشتر و بهتر به صدام خدمت کنند. همه توافقات با نظارت فرانسویها صورت گرفته بود. ۱۷ خرداد ۱۳۶۵ قرار بر این بود تا مسعود رجوی به فرودگاه پاریس رفته و سوار بر هواپیمایی ویژه، مستقیم به بغداد پرواز کند. دقایقی قبل از حرکت از دفتر سازمان در پاریس، عباس زریباف که مسئولیت امنیت رجوی را برعهده داشت، به فکر فرو رفت و از وی خواست تا عجله نکند و دقایقی به او اجازه دهد. رجوی از این کار عباس تعجب کرد که زریباف به طرف تلفن رفت و شمارهای را گرفت همه منتظر ماندند تا ببینند او چه میکند و قصد تماس با چه کسی را دارد؟
– سلام من از تهران تماس میگیرم… پس چی شد عملیات؟ ما اینجا منتظر هستیم…
– دقایقی بعد عباس زریباف با خنده گفت: موفق باشید برادر – التماس دعا.
گوشی را گذاشت و رو به مسعود رجوی گفت: هواپیمایی که قرار بود با اون بریم بغداد عازم تهرانه بود. چشمان همه به خصوص رجوی، از تعجب گرد شد که زریباف ادامه داد: اون هواپیما در اختیار دستگاههای اطلاعاتی ایران بود و قرار بود به محض اینکه سوار شدیم، دستگیر شده و مستقیم به تهران منتقل بشیم. مسعود رجوی از این حرکت عباس بسیار ذوقزده شد و همواره حیات خود را مدیون او میدانست و از این عمل دولت فرانسه به عنوان خیانت و معامله سیاسی با دولت ایران یاد میکرد. مسعود رجوی عازم بغداد شد ولی عباس زریباف همراه تعدادی از عناصر کار کشته و امنیتی منافقین، در پاریس ماندند تا آغازگر فصلی جدید از خیانت در حق ملت ایران و خوش خدمتی به آمریکا و صدام، باشند.
* جاسوسی تلفنی در فرانسه
تماس تلفنی زریباف که منجر به نجات رجوی از دو قدمی بازداشت شد، او را به این فکر انداخت تا از این روش نو، بشتر و بهتر بهرهبرداری کند. گروهی ۱۵ نفره شامل ۱۱ مرد و ۴ زن که به لهجههای محلی ایران کاملا آشنا بودند، زیر نظر مستقیم عباس زریباف دورههای خاص و شیوههای تخلیه اطلاعاتی و جاسوسی تلفنی را آموختند و کار خود را در همان پاریس و با حمایت مالی و امنیتی دولت فرانسه آغاز کردند. در یکی از این تماسهای موفق که توسط شخص عباس زریباف صورت گرفت، وی خود را از فرماندهان ارشد جنگ جا زد و با یکی از قرارگاههای عملیاتی در جنوب ایران تماس گرفت. زریباف که به روابط و نوع بیان نیروهای بسیجی و سپاهی آشنایی کامل داشت، توانست در ۴۵ دقیقه، یکی از فرماندهان را کاملا تخلیه اطلاعاتی کرده و موقعیت یگانهای نظامی ایران، زمان و چگونگی عملیات را کشف کند و به عنوان هدیهای ارزشمند به رجوی بدهد تا او تقدیم صدام کند. با لو رفتن تماس جعلی، عملیاتی که ایران برای انجام آن در شلمچه تدارک زیادی دیده بود، منتفی شد. در مورد دیگری وی در تماسها خود را مسئول دفتر نخستوزیر وقت جا میزد و توانست اطلاعات محرمانه بسیاری کشف کند. آن زمان، مسئولین واحد اطلاعات نخستوزیری که در نبود وزارت اطلاعات، وظایف امنیتی کشور را برعهده داشتند، خسرو تهرانی و سعید حجاریان از دوستان قدیم عباس بودند. کار این گروه ۱۵ نفره فقط به تماس با ردههای بالای مملکتی و قرارگاهها خلاصه نمیشد؛ طی تماس با پایگاههای بسیج و محلهای اعزام نیرو – که غالبا زنها تماس گرفته و با گریه، خواهش و التماس، خود را مادر رزمندهای که در جبهه است، جا میزدند – از آمار و اطلاعات نیروهای اعزامی و با تعداد شهدا در عملیات، مطلع میشدند. اینکه عباس زریباف با حمایت چه کسانی و – آن هم در سال ۱۳۶۰ که حساسیتها بسیار زیاد بود – چگونه تا آن رده و مسئولیت مهم امنیتی نفوذ کرده است، از مسائلی است که هنوز پاسخی برای آن پیدا نشده است.
* حمله به اداره ضد اطلاعات
محسن رضایی فرمانده وقت سپاه درباره نحوه ضربه زنی به عوامل نفوذی مجاهدین در سپاه میگوید: «سازمان از طریق عوامل نفوذی وارد شد و اولین اقدام آن بمبگذاری هفت تیر سال ۶۰ بود. ما هیچ اطلاعی از این مسئله نداشتیم. حتی از کاری که نسبت به شهید قدوسی شد اطلاع نداشتیم، چون سازمان از طریق عوامل نفوذی و سرّیشان عمل میکردند و توسط بخش اطلاعاتی سازمان سازماندهی میشدند. ما در اواخر شهریور ماه [سال ۶۰] توانستیم به شبکه اطلاعات منافقین نفوذ کنیم و حسین رنجبران، الماس و عباس زریباف را در اواخر سال ۱۳۶۰ شناسایی و دستگیر کردیم. ما اول شبکه اجتماعی و بعد شبکه نظامی سازمان را زدیم. آخر سال ۶۰ توانستیم شبکه اطلاعاتی سازمان را پیدا کنیم و در اواخر سال ۶۰ به اطلاعات منافقین ضربه وارد کردیم. دلیل تأخیر هم این بود که کس دیگری غیر از مسعود رجوی و موسی خیابانی از شبکه اطلاعاتی سازمان اطلاع نداشت و از منابع به کلی سری سازمان بود که کنار مسئولان کشور یا جاهای حساس کاشته بودند و اطلاعاتشان را در رده بالای سازمان نگهداری میکردند. اینها میخواستند با استفاده از عوامل نفوذی خود، رأس نظام را بزنند. منافقین یکی از عوامل نفوذی خود را هم نزد امام فرستاده بودند، اما موفق نشده بود.»
محسن رضایی درباره سوءقصد منافقین به دفتر اطلاعات سپاه میگوید: «منافقین در تشکیلات ما یک فرد نفوذی به نام عباس زریباف داشتند که پانزده دقیقه قبل از اینکه به محل کار من حمله شود، به داخل اتاق آمد و پس از احوالپرسی در را بست و رفت. ربع ساعت بعد، به محل کار من در ساختمان ستاد مرکزی حمله شد. ما در قسمت شمالی ستاد جایی مستقر شده بودیم که دیوار دور ساختمانها با ساختمان ستاد کمتر از ده متر فاصله داشت. منافقین از دو کوچه بنبست منتهی به این دیوار با دو وانت و دو تیم عملیاتی مجموعا نه نفر، با آر.پی.جی۷ محل اقامت من را از دو نقطه شمال و جنوب و از سمت غرب به شرق هدف قرار دادند و در مجموع، پنج گلوله آر.پی.جی ۷ محل اقامت من را از و نقطه شمال و جنوب و از سمت غرب به شرق هدف قرار دادند و در مجموع، پنج گلوله آر.پی.جی۷ به صورت ضربدری به اتاق من شلیک کردند. من اول فکر کردم خمپاره است و زیر میز رفتم، بعد متوجه شدم خمپاره نیست و اگر در اتاق بمانم چون هدف گرفته شده، ممکن است باز گلولههای بیشتری بیاید. لذا از طبقه سوم و راه پلهها پایین آمدم و به حیات رفتم، در حالی که ترکشها دست و پاهایم را مجروح کرده بود.»۱۱
جمالی یکی از مسئولین اطلاعات سپاه درباره حمله میگوید: «اگر یادتان باشد حمله زمانی رخ داد که شما به اتاق من آمده بودید. در زمان شروع حمله در اتاق بزرگ جلسه داشتیم. شما آن سرمیز نشسته بودید و من هم این سر میز که حمله با آر.پی.جی۷ آغاز شد. بچههای ضد اطلاعات یا حفاظت اطلاعات سپاه به عباس زریباف به خاطر خانمش که از توابین و منافقین بود، مشکوک شده و دو یا سه روز قبل از حمله قصد داشتند او را دستگیر کنند، ولی او خیلی سروصدا کرده و نزد شما برای شکایت آمده و گفته بود که این بچهها به من مشکوک هستند و میخواهند من را بگیرند. به این بهانه پیش شما آمده بود. حتی روز قبل از حمله بچههای حفاظت اطلاعات سپاه به عباس مشکوک شده بودند.»
انقلاب ایدئولوژیک سازمان در سال ۱۳۶۴، سرفصلی جدید در زندگی مبارزاتی زریباف بود و او را با آرمانها و هدفهای سازمان در مدار جدید پیوند زد. زریباف پس از تشکیل ارتش آزادیبخش جعلی منافقین، در یگانهای رزمی سازماندهی شد و در فروغ جاویدان شرکت کرد و صبح روز پنجشنبه، چهارمین روز نبرد، از ناحیه پا مجروح و در نهایت کشته شد. بعد از اینکه عباس زریباف کشته شد، سال ۱۳۷۰، سمیه و زهرا، فرزند وی و بهجت عبداللهی، همسرش، به همراه تعدادی دیگر از فرزندان کشته شدگان که در پادگان اشرف زندگی میکردند، به دستور سران منافقین از عراق به آلمان منتقل شدند.»
انتهای پیام