سید اسدالله لاجوردی فعالیتهای انقلابی خود را از سالهای آغازین نهضت امام خمینی (رحمتالله علیه) در هیئتهای موتلفه اسلامی آغاز کرد و همرزم شهیدانی همچون محمد بخارایی و سید علی اندرزگو بود.
به گزارش فراق، پس از ترور حسنعلی منصور، نخستین زندان و شکنجههای رژیم شاه را تحمل کرد و از آن پس، بازداشت و زندان بود که برایش مکرّر از پس یکدیگر میآمد و حبس پشت حبس شامل حالش میشد. امّا لاجوردی از آن حبسهای پیدرپی و شکنجهها و تهدیدها هراسی نداشت و به تکلیف خود عمل میکرد، تکلیفی که زمانی پخش اعلامیههای امام بود و زمانی دیگر به راه انداختن تظاهرات ضد اسرائیلی پس از مسابقه فوتبال ایران و اسرائیل در اردیبهشت ۱۳۴۹ و حمله به دفتر هواپیمایی رژیم صهیونیستی در تهران.
تظاهرات ضد صهیونیستی بعد از مسابقه فوتبال
سید اسدالله لاجوردی، عزتشاهی، هاشم بیگ لشکری و… همراه دیگر یارانشان در هیئتهای موتلفه اسلامی از آخرین روزهای اسفند ۱۳۴۸ متوجه شده بودند که قرار است تیم هاپوئل اسرائیل برای شرکت در جام باشگاههای آسیا به تهران بیاید. در آن روزها حاج احمد قدیریان پس از مدتی از لبنان بازگشته و خبرهای تازهای از قتلعام فلسطینیها توسط صهیونیستها آورده بود. قدیریان در جلسهای با حضور اعضای موتلفه که حاج اسدالله لاجوردی و سید علی اندرزگو هم در میانشان بودند، دیدهها و شنیدههایش از جنایات اسرائیلیها را بیان نمود. نقل شده در آن جلسه حاج اسدالله از شدت ناراحتی و عصبانیت حالش دگرگون گشته و در آخر به اعضای جلسه گفته بود بایستی در زمان حضور تیم اسرائیلی در تهران عملیاتی انجام دهیم و مردم را نسبت به طرح و نقشههای صهیونیستها و نوکر دستنشاندهشان یعنی شاه، آگاه سازیم.
از همان روز برنامهریزیها انجام گرفت که تا حد امکان مسابقه را برهم بزنند و اگر چنین امکانی نیافتند، در هنگام برگزاری مسابقه، اعلامیههای روشنگرانه علیه رژیم صهیونیستی میان مردم توزیع کرده و سپس تظاهراتی شکل داده شود تا دفتر شرکت هواپیمایی اسرائیلی «ال عال» را که در انجام نقشه صهیونیستها و انتقال یهودیان از سراسر دنیا به سرزمینهای اشغالی نقش عمدهای داشت، تخریب کنند. تظاهرات و جریانات آن روز بهخصوص به آتش کشیدن دفتر اسرائیلی ال عال، تاثیر بسیار مثبتی بر مردم داشت و آنها را نسبت به جنایات صهیونیستها در فلسطین اشغالی و حمایتهای رژیم شاه از آن آگاه ساخت.
اما آخرین دوره زندان شهید لاجوردی که به ۱۸ سال محکوم شد، مصادف با دوران اعلام رسمی مارکسیست شدن مجاهدین خلق بود و درگیریهای لاجوردی با سران منافقین زندان که باعث شناخت هر چه بیشتر او از عناصر نفاق گردید. از همین روی مدیریت انقلابی و جهادی سید اسدالله لاجوردی بر دادستانی انقلاب اسلامی تهران و زندان اوین در مهمترین برهه درگیری دشمنان انقلاب با نظام نوپای جمهوری اسلامی، هم گروهکهای مختلف ضد انقلاب به خصوص منافقین (که شهید لاجوردی آنها را از درون زندانهای شاه خیلی خوب میشناخت) را به حضیض ذلت نشاند و هم بسیاری از قربانیان آنها را مجددا به درون جامعه بازگرداند.
زندان را به دانشگاه بدل ساخت
شهید لاجوردی با اقتدا به امام و رهبرش، خیل جوانان و نوجوانان سادهدل و ناآگاهی را که فریب مجاهدین خلق را خورده و در باتلاق نفاق آنها دست و پا میزدند، قربانیانی میدانست که نیاز به کمک و یاری دارند. از همین رو بود که زندان اوین را به واقع، برای رهایی این قربانیان از حصارهای تشکیلاتی و دستیابی به واقعیات و حقایق به آموزشگاهی بدل ساخت و نام آن را به یاد دوست و رفیق قدیمیاش که به دست همین منافقین شهید شد، آموزشگاه شهید کچویی گذارد.
این در شرایطی بود که مجاهدین خلق، مهیبترین تروریسم تاریخ معاصر را به راه انداخته بودند و هر روز تعدادی از مردم را به جوخههای تروریستی خود میسپردند. اما حاج اسدالله برای انتقام، آموزشگاه شهید کچویی را در قلب زندان اوین به وجود نیاورده بود. او تنها طریق سربه راه کردن گمراهان گروهکهای ضد انقلاب را با تأسی به پیامبر اکرم(صلیالله علیه و آله) و ائمه معصوم(علیهمالسلام)، محبت و مهربانی میدانست.
از همین رو بود که در بهترین ساختمان زندان اوین (که در زمان رژیم شاه، مجتمع اداری و محل اقامت رؤسای زندان بود) سالنهای آموزشگاه را قرار داد. کتابخانه نسبتا بزرگی برای استفاده زندانیان برپا کرد، آنها را از تلویزیون و شبکه داخلی زندان و تازهترین روزنامهها و اخبار بهرهمند ساخت، برای فراگیری کار و حرفه و احتمالا باری از دوش خانواده برداشتن (که اغلب بچههای گروهکها، هیچگاه در زمان به اصطلاح مبارزه و خدمت به تروریستها حتی فکرش را هم نمیکردند) کارگاههای متعددی به وجود آورد و با بودجه محدودی که در اختیار داشت و با ترغیب برخی دوستانش به کمک مالی، دستگاهها و وسائل فنی این کارگاهها مانند چرخهای خیاطی و دوزندگی و کفشدوزی، ماشینهای نجاری و چوببری و مکانیکی و کشاورزی و… را خرید و در اختیار زندانیان علاقهمند قرار داد تا هم حرفهای بیاموزند، هم به کاری مشغول شوند و هم با حقوق و حقالزحمهای که دریافت میکنند، احیاناً بتوانند به خانوادههایشان، کمک مالی بکنند. او برای زندانیانی که تمایل داشتند، کلاسهای آموزشی مختلفی را ترتیب داد و زمینه کارهای تحقیقی و هنری و ورزشی و… آنان را فراهم کرد.۱
سالهای سخت حاج اسدالله در سیاهچالهای شاه
این توجهات و دقتهای حاج اسدالله، از این بابت بود که خود سالهایی بسیار سخت را در زندانها و سیاهچالهای رژیم شاه گذرانده بود. او که ۹ سال از ۱۴ سال پس از تبعید حضرت امام (رحمهًْالله علیه) را در همان زندانها طی کرد، بنا بر اسناد ساواک، دید چشم چپ خود را از دست داد، دچار درد شدید کمر و زخم معده گردید و ناراحتیهای بسیاری را در اثر شکنجههای قرون وسطایی مزدوران شاه تحمل کرد.
خود در پرسشنامه زندانش به هنگام آزادی نوشته بود:
«انسانی سالم به زندان آمدم و کلکسیونی از مرض را با خودم خواهم برد».
از همین روی بود که وقتی مسئولیت زندان پس از انقلاب را برعهده گرفت، سعی کرد شرایطی را فراهم سازد زندانیان کرامت انسانی خویش را که توسط گروهکهای ضد انقلاب از دست داده بودند، بازیابند. او بسیاری از زندانیانی را که در بیرون فرصت تحصیل یا تکمیل آن را پیدا نکرده بودند، با نظارت وزارت آموزش و پرورش به تحصیل مشغول کرد تا آنجا که از آنها امتحان رسمی به عمل آمد و حتی مدرک تحصیلی دیپلم خود را دریافت کردند.۲
برای نخستینبار درون زندان اوین، استخری را برای استفاده همه زندانیان فراهم آورد و نکته جالب اینکه برخی از خاطرهنگاران فراری به خارج کشور که دورانی را در زندان اوین گذرانده و انواع و اقسام افتراها و تهمتها را به زندانبانان خود نسبت دادند هم نتوانستند این خدمات شهید لاجوردی را نادیده بگیرند و در هر صورت به گوشهای از آنها اعتراف کردند ۳ که همین میتواند گواهی دیگر بر عظمت کاری باشد که شهید لاجوردی در زندانها انجام داد.
بازگرداندن توابین گروهکها به جامعه
حاج اسدالله به همین اقدامات داخل محیط زندان بسنده نکرد و برای اینکه زندانیان گروهکی با فضای مردمی جامعه آشنا شوند، در دورههای مختلف و با گروهبندیهای گوناگون، آنها را به گردشهای سیاحتی و زیارتی، بازدیدهای فرهنگی و علمی و حتی دیدار از جبهههای جنگ برد. ۴
شاید به باور خیلیها نیاید که در سختترین زمان تهاجم تروریستی مجاهدین خلق به انقلاب و مظاهر آن، دادستان این انقلاب و رئیس زندان اوین، زندانیان را برای گردش و تفریح به اطراف سد لتیان ببرد، برای حضور در نماز جمعه و تماشای نمایشگاه بینالمللی و برنامههای دیگر اقدام نماید و خودش در تمام این فعالیتها همراهشان باشد. ۵
اما قطعا بسیاری از زندانیانی که در سالهای ۶۱ تا ۶۴ در زندان اوین بودند، از خاطر نبردهاند بسیاری از اوقات وقتی از کارگاه به سالنها بازمیگشتند، یا در مراسم خاص، همه بر سر سفره دستهجمعی غذا میخوردند و یا ملاقاتهای حضوری با خانواده خود داشتند، حاج اسدالله را همواره در حال کمک میدیدند که از هیچ نوع کاری ابا نداشت، دیگها و ظرفها را میشست، جارو میکرد، با بچهها در برنامههای ورزشیشان همراه میگردید، با خانوادهها و والدین بچهها گرم صحبت میشد و بعضا به طور ناشناس در میان آنها حضور مییافت، چنان که بعداً پدر و مادرها متوجه میشدند که ساعتها با شهید لاجوردی همسفره و همراه بودهاند. ۶
ملاقاتهای حضوری و خصوصی و حتی ملاقات ویژه برای متاهلین، مرخصیهای ۲ روزه و ۳ روزه آن هم برای زندانیان گروهکی و امنیتی، از ابتکارات شهید لاجوردی بود که برای اولینبار مطرح شد و به اجرا درآمد. ۷
مزد انقلابی بودنش را گرفت
اما متاسفانه برخی مسئولین، سادهزیستی و قاطعیت انقلابی و رأفت اسلامی حاج اسدالله را تاب نیاوردند تا او را از دادستانی انقلاب و ریاست زندان اوین کنار زدند. اما پس از چند سال، مجددا به همکاری دعوت و این بار رئیس سازمان زندانها شد. شهید لاجوردی در این سازمان حتی از امور زندانیانی که با عفو حضرت امام به جامعه باز میگشتند و نیاز به شغل داشتند، غافل نمیشد.
شهید لاجوردی بازهم تحت فشار و با سعایت برخی از مسئولین، از مسئولیت فوق کنارهگیری کرد و به قول خودش سبکبال و آسودهخاطر به همان مغازه کوچکی بازگشت که از سالهای پیش از انقلاب واقع در بازار در اختیار داشت و با همان دوچرخه قدیمیاش رفت و آمد میکرد. اما اول شهریور ۱۳۷۷، در حالی که در مغازه کوچکش مشغول گپ و گفت با دو نفر از دوستانش بود، هدف منافقین تروریست قرار گرفت. ۸
او به آرزویش رسید که همواره شهادت را برای پایان زندگیاش از خدا طلب میکرد و حقیقتاً که مردن برای شخصیت بزرگی چون لاجوردی خیلی کوچک بود.
منبع: مرکز پژوهش های کیهان
۱- سیمای اوین- جلد ۱- انتشارات دادستانی انقلاب اسلامی تهران- تابستان ۱۳۶۲
۲- زندگی و مبارزات شهید اسدالله لاجوردی-غلامعلی پاشازاده- مرکز اسناد انقلاب اسلامی – چاپ اول- تابستان ۱۳۸۸ – صفحه ۱۴۷
۳- نه زیستن، نه مرگ- جلد چهارم- تا طلوع انگور- ایرج مصداقی- صفحه ۱۴۶- سوئد ۱۳۸۳
۴- سیمای اوین – جلد ۲ – انتشارات دادستانی انقلاب اسلامی تهران- پاییز ۱۳۶۳
۵- همان
۶- همان
۷- زندگی و مبارزات شهید اسدالله لاجوردی – پیشین- صفحه ۱۱۴
۸- همان- صفحه ۱۸۸
انتهای پیام