عملیات مرصاد سرآغاز فروپاشی اضمحلال و روند فرقهای شدن سازمان تروریستی رجوی است که در ادامه باعث انحطاط کامل سیاسی ایدئولوژیک و اخلاقی مجاهدین شد.
به گزارش سرویش پژوهش فراق، رجوی با حماقت و خیانت به وطنش در حالی از سال ۱۳۶۰ عامدانه و مغرضانه از دولت صدام و جنگ او علیه ملت ایران حمایت میکرد، سال ۱۳۶۵ با تکمیل مزدوری و خباثت به عراق رفت.
او در قبال جاسوسی و مزدوری برای صدام، سلاح، پول و تجهیزات دریافت کرد تا گروهی نظامی زیر نظر ارتش عراق برای خیانت و جنگ بیشتر علیه ایران آموزش دهد.
هنگامی ایران در سال ۱۳۶۷ قطعنامه ۵۹۸ به معنای آتش بس را پذیرفت رجوی نقشه خائنانه ای برای حمله ای بزرگ به ایران را به اجرا درآورد.
به دلیل حیات انگل وار که از وضعیت جنگی بین ایران و عراق تغذیه میکرد، با ایجاد آتش بس و حس صلح، با سراسیمگی به دنبال ادامه خصومت بود تا به زعم خودش آتش جنگ خاموش نشود و مزدوری و حیاتش در کشور دشمن پایان نیابد.
او همواره در تحلیل هایش می گفت ایران هرگز با عراق صلح نخواهد کرد. دولت ایران به جنگ برای سرپوش گذاشتن بر مشکلات داخلی و هماهنگ کردن مردم با خودش نیاز دارد. یعنی دقیقا صد و هشتاد درجه برعکس، همان نیاز خودش به استمرار جنگ و سرمایه گذاری عظیمش بر روی خصومت صدام با ایران را وارونه جلو می داد. او می دانست که با تمام شدن جنگ و برقراری صلح استراتژیاش به گل می نشید.
این بود که با قبول قطعنامه؛ با تمام توان و نیروهای موجودش شروع به لشکرکشی کرد.
برای اقدام کمتر از یک هفته فرصت داشت لذا با شتابزدگی حدود هزار تن از اعضا و هواداران در کشورهای اروپایی را هم فراخواند و با عملی ناشیانه همه را به جنگی بی سرانجام فرستاد.
در تبلیغ و توجیه کارش گفت:«ماقبل از این تصمیم به انجام این عملیات بزرگ داشتیم و می خواستیم آن را دیرتر انجام دهیم. اما پذیرش قطعنامه کار ما را تسریع کرد اگر الان اقدام نکنیم فرصت از دست خواهدرفت زیرا بعد از اینکه بین ایران و عراق صلح شود در اینجا قفل می شویم و دیگر نمی توانیم کاری انجام دهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل می شویم …. حکومت دیگر نیروی جنگی لازم را ندارد و نمی تواند نیروی جبهه را تامین کند و از لحاظ نظامی تعادل خود را از دست داده است و هم از لحاظ سیاسی در انزوای بین المللی قرار دارد….کاری که می خواهیم انجام بدهیم در حد توان و اشل یکی ابرقدرت هست چون فقط یک ابرقدرت می تواند کشوری را در ظرف این مدت تسخیر کند. حتی عراق هم ادعای گرفتن تهران را نکرده است. اما ما می خواهیم برویم تهران را بگیریم.ما در این راه عاشورا گونه می رویم اما این بار با زمانی که در ۳۰ خرداد ۶۰ شروع کردیم فرق می کند. چون آن موقع چشم انداز پیروزی نداشتیم و عاشورا گونه شروع کردیم ولی این بار چشم انداز پیروزی داریم که خیلی ملموس است. البته همه افراد باید بدانند که می خواهند چکار کنند. ما کاری می خواهیم بکنیم که همه دنیا تعجب کنند یک دفعه بفهمند که ما در تهران هستیم ….»
رجوی در ادامه گفت: «اگر کسی حرف دیگری دارد باید بگذارد در میدان آزادی بگوید و جمع بندی عملیات هم در همان جا خواهد بود. …..» و در ادامه چرندیاتش، «حرکت گروه های نظامی را مشابه حرکت گلوله برفی در کوهستان تصویر کرد که هر چه به سمت عمق حرکت میکنند درشتتر شده و در نهایت بهمن عظیمی را به وجود میآورد. بوسیله آن حکومت ایران سرنگون می شود! می گفت نیروهای ما آن طرف مرزها هستند و به محض ورود، به ما خواهند پیوست. عملیات به حالت غافلگیری انجام می شود و با سرعت ۱۰۰ کیلومتر در جاده آسفالته به سمت کرمانشاه، همدان و نهایت تهران پیش می رویم»
یکان ها در قالب ۲۵ تیپ عملیاتی و تعداد محدودی واحدهای خدمات رزم و پشتیبانی سازماندهی شدند. از مجموع پنج هزار و ۵۰۰ نفر حدود چهار هزار و ۸۰۰ نفر در تیپ های رزمی و مابقی در واحدهای اداری ستادی و خدماتی قرار گرفتند.
تجهیزات زرهی شامل: زرهی و تانک ۷۰دستگاه، انواع خودرو هینو آیفا و لندکروز ۱۲۰۰دستگاه، موشک سهند۵۰ قبضه، سلاح دوشکا ۸۰ قبضه، انواع خمپاره ۶۰ و ۸۰ میلی متری ۳۰۰ قبضه، توپ ۱۲۲ میلی متری ۳۰قبضه، پدافند هوایی ۱ و ۲ و ۴لول ۱۰۰ قبضه، تفنگ ۱۰۶ میلی متری ۱۰۰ دستگاه و مقادیر گسترده ای مهمات که همگی اهدایی ارتش صدام بود.
حمله با هدف فتح تهران از مرزهای غربی شروع شد. گروه های جنگی در سه مرداد تحت حمایت و پشتیبانی توپخانه و نیروی هوایی عراق پیشروی را آغاز نمودند. در دو روز اول تبلیغات کر کننده لحظه ای قطع نمی شد. با بوق و کرنا از صبح تا شب مشغول فرا خوان و اعلام پیروزی کیلومتر به کیلومتر بودند. پیاپی مارش های نظامی باز می آییم از رادیو فرقه بخش می شد و اعلام می شد ۵۰ کیلومتر از مرز عبور کردند. ۱۰۰ کیلومتر، ۱۲۰کیلومتر، ۱۵۰ کیلومتر تا رسیدن به ۲۵کیلومتری شهرکرمانشاه صداها و تبیلغات لحظه ای خاموش نمی شد تا اینکه تمام تیپ های نظامی بعد از سه روز در دشت حسن آباد و حوالی ۲۵ کیلومتری کرمانشاه محاصره و زمین گیر شدند.
ماجرا از این قرار بود درصبح روز سوم مرداد طبق برنامه طرح ریزی شده یگان ها با سرعت و از طریق جاده آسفالته به سمت عمق پیش رفته بودند. همزمان مناطق غرب با آتش پدافند و نیروی هوایی عراق بمباران می شد و راه را برای پیشروی باصطلاح آسان هموار می کرد. شهرهای کرند و اسلام آباد بدلیل اینکه اغلب خالی ازسکنه و نیروی نظامی بود پشت سرگذاشته شد پس از ۱۵۰ کیلومتر پیشروی و عبوراز گردنه پاتاق در دشت وسیعی به نام حسن آباد در نزدیکی کرمانشاه نیروها زمین گیر شدند. گردنه بعدی «چهارزبر» بود که برای رسیدن به کرمانشاه می بایست از جاده آسفالته میان دشت و گردنه چهارزبر عبور می کردند.
اینجا نقطه استراتژیکی بود که نیروهای ارتش ایران انتخاب کرده بودند. با یک حمله غافلگیرانه توانستند جلوی عبور یگان های رجوی را بگیرند. تمام گروه نظامی، تانک و اداوت در دشت حسن آباد و بین دو یال چهارزبر محاصره شدند.
وضعیت سوق الجیشی تمام به نفع ارتش ایران بود که بالای دو یال در کمین نشسته بودند. هر خودرو و تانکی که وارد گردنه می شد را به راحتی می زدند و آن را منهدم می کردند ولی رجوی لجوجانه مستمرا دستور به حمله می داد به همین دلیل دو بار دیگر یک بار در ساعت ۱۲ شب و بار دوم در ظهر روز بعد جهت شکستن محاصره و حمله به یال های چهارزبر اقدام شد اما هر دو بار با تلفات سنگین شکست خوردند. تانک ها به محض حرکت مورد اصابت قرار گرفته و منهدم می شدند. از خودروها و تانک های جلو دار حتی یک خودرو و کاسکاول نتوانست عبور کند، به عقب رانده شدند و مجدد زمین گیر شدند.
درشب دوم تهاجمی دیگرو برای بار سوم برنامه ریزی شد رجوی خام خیالانه می گفت عقب نشینی نداریم و به هر قیمت شده با عملیات انتحاری! بایستی از تنگه عبور کرد. با فرا رسیدن شب از دو طرف تنگه عده ای شروع به تهاجم به سمت دو یال نمودند که با غافلگیری، یکان ها بتوانند عبورکنند. درگیری شدیدی روی داد اما با شروع حرکت هر زرهی به سمت تنگه، یکی پس از دیگری ماشین ها مورد اصابت قرار گرفته واژگون و منهدم می شدند. اجازه نمی دادند حتی یک خودرو یا زرهی عبور کند. حدود ۲ هزار تن در همان محل کشته و زخمی شدند و آنهایی که جان بدر بردند در گوشه گوشه شیارها یا خوابشان برد و یا از خستگی از حال می رفتند یگان های از هم گسیخته و پراکنده شروع به عقب نشینی کردند. شکست به رجوی تحمیل شد. هنگام عقب نشینی یکان هایی که در قسمت های عقب بود و تا آن زمان ضربه نخورده بودند با بمباران های هوایی از پا درآمدند. تعداد بسیار زیادی دوباره کشته و زخمی شدند. بسیاری از زنده ماندگان هم نتوانستند عقب نشینی کنند و آواره کوه و دشت شدند.
ارتش ایران در روز سوم، با بسیج سراسری و عملیات غافلگیری که مرصاد نامیده می شد. یگان های رجوی را با تلفات زیاد تار ومار کرد و او را با یک شکست بزرگ نظامی به عقب نشینی وادار کرد.
او فکر می کرد با حدود ۵۵۰۰ تن تا با تجربه نظامی کمتر از یک سال و بدون تجربه جنگ کلاسیک با آموزش های ابتدایی می تواند به پیروزی و فتح تهران برسد. تصور احمقانه و هدفی که نظامیان عراقی در طی هشت سال به آن نرسیده بودند.
پس از شکست خفت بارش در جلسه به اصطلاح جمع بندی با وقاحت گفت: «این عملیات تضمین کنندۀ حضور ما در عراق و در واقع بیمه نامۀ حضور ما است، چرا که یک توطئۀ استعماری-ارتجاعی در پیش بود که شعار صلح را بر سر مقاومت بکوبند و ما را در زیر همان شعاری که می دادیم نابود کنند. اما فروغ جاویدان بیمه نامه ای است برای ما که به جهان اثبات کردیم که ارتش آزادیبخش زائدۀ جنگ نیست و می تواند مستقل از عراق به عملیات خود ادامه دهد.
به عکس ترهات او ثابت شد: آن فرقه تروریستی دست نشانده دولت صدام و جیره خوار جنگ بود پس از آتش بس هم اجازه هیچ تهاجم گسترده ای را نیافت. مشخص شد دولت عراق پشتیبان آن تهاجم بود و طرح ریزی آن گام به گام با هماهنگی و کمک صدام و اجازه غربی ها انجام شد. رجوی با بزرگترین اشتباهش سازمان را با فروپاشی نظامی و شکست سنگین مواجه کرد.
حدود ۶۰ درصد اعضا و فرماندهان کشته شدند. ساختار نظامی فرو ریخت و طرح های پوشالی سرنگونی شکست خورد. از بهمن عظیم توده ها و حمایت شان خبری نشد. باورها و برآوردهای غلط نمایان شد.
اکثر افراد باقیمانده دچار تناقضات زیادی شدند و ماهیت سازمان را زیر علامت سوال بردند و پس از آن تشکیلات با ریزش اساسی مواجه شد تقریبا تمام نیروهای باقیمانده اعزامی از اروپا خواهان برگشت شدند اکثرا بخود آمدند به همکاری و زیر کنترل بودن ارتش رجوی در زیر چتر صدام و کشور بیگانه اشاره می کردند. صدامی که از هیچ جنایتی در حق مردم ایران کوتاهی نکرده بود.
اکثرا مطرح می کردند به چه دلیل هموطنان و انسان هایی که از یک آب و خاک بوده اند بایستی در برابر هم قرار گرفته و به ریختن خون هم بپردازند روحیه ها بشدت تضعیف شده بود و درباره با شکست و مواضع غلط رجوی صحبت می کردند سیل تناقضات بسوی او روان شد.
یگان ها از نیرو خالی بود؛ از هر یگان ۱۵۰تا ۲۰۰ نفری۱۰ الی ۱۵ نفر بیشتر برنگشته بودند. فضای یاس و ماتم تا روزها همه جا موج می زد و به طور واقعی کمر فرقه شکست و پس از آن نتوانست جایگاه و وضعیت قبلی خود را به دست آورد. وارد کردن کل جمعیت فرقه به جنگی انحرافی که باعث کشته شدن انبوهی شد. جنگ با هموطن ودرعوض همکاری با صدام عذاب وجدانی بود که بر نیروها حاکم شده بود. آن ها به چشم دیدند نه تنها خبری از پیوستن مردم نبود، بلکه آنان برای مقابله با یکان های رجوی و دردفاع از خاک میهن به ارتش ایران پیوستند. و مجاهدین را شکست خورده به عراق برگرداندند. دیدند که گفتار و کردار رجوی فریب و دروغی بیش نبود و همکاری و نوکری اش برای صدام را بیش از هر زمان دیگر نظاره کردند. مشخص شد بدون اجازه عراق هیچ حرکتی امکان پذیر نیست.
مدتی پس از بازگشت باقیمانده های شکست خورده به عراق رجوی ابتدا یک جلسه پنج روزه جمع بندی با هدف بررسی و توجیه شکست عملیات فروغ برگزار کرد.
اما به عوض بررسی نظامی و به عهده گرفتن مسئولیت اشتباه و شکست ها به یکباره رجوی در صد و هشتاد درجه چرخش مسئولیت آن همه خون های ریخته شده و قربانیان از هر دو طرف را به گردن اعضای باقیمانده انداخت در طی جلسات با بحث های طولانی می گفت مقصر شکست شما بودید که که خط مرا را در صحنه اجرا نکردید.
تمام محاسبات یک جنگ بحث های کمیت و ادوات نظامی و سلاح نیست کیفیت مهم است، که با اتکا بر آن می توان هرچقدر هم طرف مقابل نیرو داشته باشد پیروز گردید. پس علت اصلی شکست نه نظامی، بلکه ضعفهای ایدئولوژیکی شماست.
مریم رجوی هم گفت، مجاهدین به اندازه کافی خالص نبودند و لیاقت پیروزی را نداشتند. رهبری هر آنچه می توانسته انجام داده، اما پیروان او، خیانت کردند چون اذهانشان غرق مسائل دیگری، مثل همسر، بچه و خانواده بوده.
این تحلیل ها در حالی بیان می شد که اکثر افراد با شستشوی مغزی کامل با همسر و فرزند، برادر و یا خواهر خود در این جنگ شرکت کرده و بسیاری جان خود را ازدست دادند یا همسران و اعضای خانواده شان قربانی شدند.
پس آن جلسات دیگری به نام تنگه و توحید در یکان ها تشکیل شد مبنی براینکه چرا ما در عملیات نتوانستیم به تهران برسیم و تهران را فتح کنیم؟
در آن جلسات سلسه وار که ابتدا از اعضای ارشد شروع شد افراد مجبور بودند اعتراف کنند به رجوی خیانت کرده اند، و با القاهای او بگویند واقعا نمی خواستند پیروز شوند. رجوی می گفت، «آن هایی که در فروغ جاویدان کشته شدند، به اندازه کافی ایدئولوژیک نبودند و برای اهداف و انگیزه های شخصی خودشان می جنگیدند، (یعنی برای رجوی نجنگیده بودند) بایستی زن و مرد سازمان از هر گونه اندیشه وفکری جز رهبری بدور باشند می خواهم فقط مرا دوست داشته و در قلب تان داشته باشید! ا بین المرء شما را می خواهم» و به این ترتیب زمینه سازی ها برای طلاق و جدایی خانواده به زنجیر کشیدن و به اطاعت واداشتن آنها را فراهم کردند. با این مقدمات بودکه در اواخر سال ۶۷ فرمان طلاق، جدایی زوجین، ممنوعیت ازدواج و جدایی فرزندان از والدین صادر شد.
او سال ها از این اقدام فاجعه آمیزش وقیحانه دفاع می کرد. در حالی که بین عراق و ایران پیمان صلح بسته شده دولت صدام سرنگون شد. و مرزها، برای عبور فرقه و ایجاد جنگی دیگر برای همیشه بسته شد. و سرانجام فرقه رجوی شکست خورده تر از کشور عراق اخراج شد.
مرضیه رئیس الساداتی
سرویس پژوهش فراق
انتهای پیام