سیاست که چه عرض کنم برادرم حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت
من رمضان موسی پورهستم از چابکسر مزاحم شما میشم . باور کنید صبح زود هواخنکی اومدم تا زودی هواگرم نشده برگردم آخه دیگه پیرشدم ؛ عصا به دست شدم و یک عالمه مریضی . سایراعضای خانواده ام پیشتر از این پیش شما اومده بودند وبی خبر از ابراهیم نبودیم. الان چه خبرازابراهیم . واقعا برادرم اونجا توهوای داغ عراق چه کار میکند!؟ توی دستگاه رجوی درست گفتم اسمش رجوی هست ؟ آنجا چه کارمیکند. ابراهیم را به ضرب و زور به سربازی فرستادیم چونکه عاشق کارکشاورزی بود و باغ مرکبات خودش همیشه میگفت سواد که ندارم پس باید کار کشاورزی کنم تا بتونم پول و زندگی جور کنم تا کسی به من زن بدهد.
لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=3354
- ارسال توسط : feraghnews.ir