امروز در بیرون درب های فرقه رجوی و فقط در چند صدمتری آن، جداشدگان آماده و در مقابل این فرقه صف کشیدند و به مقابله برخاستند.
به گزارش فراق، نابودی شخصیت فردی، اولین جایگاه هر شخصی است که در تشکیلات به دستور مسعود رجوی بدان حمله می شود و مورد هجوم قرار می گیرد.
بدین ترتیب که تمام گذشته و حال یک عضو باید به کلی سیاه نمائی شده و تخریب گردد. مهم این نیست که از کدام پایگاه اجتماعی به فرقه قرون وسطائی رجوی پیوسته ای، نکته حائز اهمیت تخریب همه چیز است. فرد جدیدالورود باید کاملا از گذشته خود و کشور و مردم خود جداشده و به یک ربات خاموش، گوش به فرمان، خموده، پشیمان از خود بودن، مبدل گردد.
فرد باید در گزارشات تشکیلاتی و نشست های عمومی، از خود بودن، اظهار انزجار کرده و آن را به مثابه یک خود استثمارگر، مورد حمله و هجومی غیرانسانی قرار بدهد و این یک جنگ مستمر و یک عملیات روانی به نام عملیات جاری خواهد بود. هدف مسعود رجوی از این کار، قطع کردن عضو جدیدالورود از گذشته و خانواده و زن و زندگی است، چرا که طبق عقاید منحط فرقه ای عضوی که به بیرون وصل باشد و نه به رهبری، به صورت مداوم در معرض جدائی و فرار است. رهبر این فرقه به مرور زمان و به یمن درب های بسته ی تشکیلات، همه را به افرادی افسرده، خموده، شکسته و نابودشده به لحاظ هویتی، تبدیل می کند که فقط آماده ی تقدیم جان و جسم خود به رهبر هستند و این امر را تحت عنوان کسر رهائی، در سازمان مطرح می کنند.
البته این شخصیت کاذب موقت، قابل شکستن و برگشت به گذشته است. اما رجوی با اهرم های سرکوب تشکیلاتی به صورت مستمر مانع این شکست و برگشت شده و اهداف شیطانی را محقق می کند و این شکست هویتی، زمانی آشکار می گردد که یک عضو سازمان به دنیای بیرون وصل شود، برای همین است که اعضای سازمان برای مدتهای بسیار طولانی در حصارهای این فرقه زندانی می شوند و حتی تماشای تلویزیون های آزاد هم در تشکیلات ممنوع است. تماس تلفنی با دنیای بیرون ممنوع است، ارتباط خانوادگی ممنوع است، روابط جنسی ممنوع است، حتی صحبت های عادی بین دو دوست هم ممنوع است که مبادا به قول رجوی ، فیل یک عضو یاد هندوستان کند.
اکنون در کشور فقیر و دورافتاده ی آلبانی هم وضع بدتر شده که بهتر نشده است. اکنون نیز مثل قبل در عراق، بزرگترین آرزوی یک مجاهد خلق، یک تردد به شهر است و اینکه انسان های آزادی را ببیند که سرگرم زندگی عادی هستند.
حال سئوال اصلی در ذهن هر شنونده ای این است که :چرا یک عضو این فرقه، که زندگی عادی برایش سراسر جذابیت و یک حسرت است، از فرقه جدا نمی شود و سراغ زندگی عادی نمی رود؟
جواب هم کوتاه و مختصر است: مسعود رجوی امید به زندگی و زنده بودن را در اعضای این فرقه کشته است، مسعود رجوی در یک تجاوز ممتد وحشیانه، اذهان اعضاء را مورد تجاوز قرار داده است. همه را مبدل به اشیاء بی جانی کرده است که در ظاهر نفس می کشند ، اما زنده نیستند.
هیچکدام تصویری از زنده بودن ندارند، کوچکترین ذرات امید در آنان کشته شده است.
راستی امید به زندگی چیست؟
امید مثل خوشبینی نیست، فعال است تا منفعل. امید به ما انگیزه میدهد که کارهای مثبت انجام دهیم، کارهایی که ما را به نتایج مثبت میرساند. احساس امیدواری به ما امکان واکنش با برنامه برای موفقیت در برابر مشکلات و چالشها میدهد و احتمال دستیابی واقعی به اهدافمان را بالا میبرد.
اکنون در داخل مناسبات و زندان های رجوی، با افرادی سرخورده، دورافتاده از اجتماع، منفعل و بی هدف روبرو هستیم که به دستور رجوی مرگ خود را به انتظار نشستند، اما این جریان شکست خود را از زمانی آغاز کرده است که بدنه ی اصلی این سازمان از آن جدا شدند و سرکوب در این فرقه ترک برداشته است، امروز درخواست های اعضای مانده در سازمان، به بلوغ خود رسیده و از همه چیز سئوال می کنند، از تاکتیک تا استراتژی.
امروز در بیرون درب های این فرقه و فقط در چند صدمتری آن، جداشدگان آماده و در مقابل این فرقه صف کشیدند و به مقابله برخاستند، اکنون جداشدگانی را داریم که در همان خاک آلبانی ازدواج کردند، فرزند دارند، مجوز کار دارند و مشغول زندگی عادی خود هستند. این اخبار به درون فرقه نیز رسوخ کرده است. همه متناقض شدند و منتظر یک سرفصل هستند که تلاشی این فرقه را رقم بزنند. روزی نیست که خبر یک یا چند جدائی به گوش مریم رجوی نرسد و او را پریشان نکند. امروز اعضاء در آلبانی بیدارتر از هر زمان دیگر، این پتانسیل را دارند که همه چیز را به چالش بکشند و زمان نشان خواهد داد که سران سرکوب در سازمان، تا کی زیر این فشارهای مخرب و فزاینده نیرویی، دوام خواهند آورد .
فرید – انجمن نجات مرکز آذربایجان شرقی
انتهای پیام / فراق