اواسط هفته گذشته بود که خبر درگذشت «بهمن نامدار» یکی از اعضای سابق فرقه رجوی منتشر شد.
به گزارش فراق، وی بیش از چهار دهه یعنی ۴۰ سال آزگار عمر خود را در فرقه جنایتکار رجوی تباه کرده بود. برادر او از کشته شدگان دهه ۶۰ بود. مادر و خواهر وی نیز از کشته شدگان جنگ های رجوی ساخته در مرز های ایران و عراق بودند.
کسانی که بهمن نامدار را می شناسند می دانند که او همواره مخالف تشکیلات رجوی بود. او همیشه از طرف مسئولین فرقه رجوی زیر انتقادهای شدید بود. کسی که بیست و چهار ساعته عمر خود را در تشکیلات رجوی در حال هدر دادن بود یک عنصر دشمن شناخته می شد، به همین دلیل هفت روز هفته او در اتاق مسئولین فرقه، زیر تیغ انتقادهای تند و تیز بود. چندین جلسه برای وی نشستهای به اصطلاح دیگ برگزار کردند تا بلکه او از نظر عناصر فرقه سر راه بیاید، ولی بهمن، اصلا وقعی به این چیزها نمی گذاشت و خیلی وقت ها در پاسخ حرف های افرادی که علیه او موضعگیری می کردند می خندید که کفر آنها را در می آورد.
سر انجام «بهمن» در کشور آلبانی کاری که باید سالها پیش می کرد را انجام داد و از سازمان جدا شد. البته ناگفته نماند که وی سال ها قبل می خواست جدا شود ولی مسئولین فرقه مدام مادر، خواهر و برادر او که کشته شده بودند را یادآوری کرده و به وی می گفتند که جدا شدن او به منزله خیانت به خون آنهاست!
بهمن در نهایت گام های خود را در مسیر احیای زندگی مجدد برداشت و دنبال زندگی آرام رفت، اما دیر شده بود زیرا بهمن درگیر یک تومور مغزی بود که از چند سال پیش با آن دست و پنجه نرم می کرد.
یکی از دوستان در خاطراتش بیان می کرد که بهمن از توموری که در مغزش بود خبر نداشت. او دچار سردردهای شدیدی می شد. چشمانش همیشه خونی بود که هر کسی نگاه می کرد می فهمید که او بیماری جدی دارد. وی در ادامه خاطراتش بیان می کرد که بهمن چند نوبت از مسئولین سازمان خواسته بود که او را نزد متخصص بفرستند ولی مسئولین می گفتند مریض هایی داریم که وضعشان وخیمتر از تو می باشد و مریضی تو زیاد جدی نیست.
تا اینکه بهمن در مراجعه به کمیساریا از آنان کمک می خواهد. افراد کمیساریا که بسیار مورد کینه رجوی بودند سریعا بهمن را به نزد متخصص برده و ام آر آی می گیرند که مشخص می شود بهمن تومور مغزی بدی دارد و باید هر چه سریعتر مورد عمل جراحی قرار بگیرد. یک نوبت عمل انجام گرفت و حال بهمن مقداری رو به بهبودی گذاشت ولی باز حال بهمن خوب نبود. بعد از جدا شدنش به کشور هلند رفت و در آنجا نیز مجدد به خاطر ایجاد یک تومور مغزی دیگر مورد عمل قرار گرفت اما چند روز بعد از عمل، وی دچار عارضه ای در سرش شد و در نهایت درگذشت.
این اوج انسان دوستی رجوی بود که بهمن یکی از قربانیان آن بود. در طول زمانی که بهمن بیمار و در سازمان بود همیشه مورد کینه و نفرت رجوی قرار گرفت ولی نمی توانستند که او را تعیین تکلیف نمایند. بهمن برای رجوی و عناصر گرداننده سازمان همچون استخوان لای زخم بود.
نفرین بر رجوی که جنایت هایش تمامی ندارد. هر روزی که می گذرد این چرک از جایی بیرون زده و بوی گند عفونتش فراگیر می گردد. به امید اینکه سایر اعضای گرفتار در زندان رجوی به خود آمده و از مرگ های این چنینی بگریزند.
سینا نورانی
انتهای پیام / فراق