در سال ۵۷ مردم ایران درگیر اعتراضات گسترده علیه حکومت شاه بودند که در ۳۰ دی همان سال اتفاقی افتاد که بعدها خیلی از مرزبندی ها و انقلابی گری ها را نشان داد.
در روز ۳۰ دی ۵۷، رجوی به همراه تعداد دیگری از زندانیان سیاسی از زندان های شاه آزاد شدند و این گونه جلوه داده می شد که آنان نیز در مسیر انقلاب مردم ایران قرار می گیرند ولی هنوز رجوی پایش را بیرون از زندان نگذاشته بود که شروع به گفتن کلماتی نمود که نشان می داد انگار صاحب انقلاب ایران می باشد و باید به او دسته گل داد. این در حالی بود که وی در زندان تا بن استخوان با ماموران ساواک شاه همکاری نموده و به بنیان گذاران سازمان خیانت نموده بود.
او که در زندان کسی تحویلش نمی گرفت و به گفته قدیمی های سازمان در زندان وی را بچه سوسول نامگذاری کرده بودند به یکباره فیلش هوای هندوستان کرده و دعوی ریاست انقلاب مردم ایران نمود.
اگر بگوییم که روز باریدن نکبت بر آسمان ایران بوده دروغ نگفتیم چون رجوی از همان ابتدا شروع به حرکات دوگانه در موضعگیری علیه انقلاب مردم ایران نمود. از یک طرف مدعی می شد که چرا ماموران دستگیر شده ساواک اعدام نمی شوند و از طرف دیگر به سران حکومتی انگ همکاری با غرب می زد. از یک طرف از رهبری انقلاب ایران حمایت می کرد و از طرف دیگر وی را مسئول حملات به اکسیون های خود می دانست. از یک طرف از درگیری های کردستان حمایت می کرد و از طرف دیگر اعلام می کرد که جنایت های بیشماری انجام شده است. ابتدا در شروع جنگ علیه عراق موضعگیری می کرد و بعد از مدتی شروع کننده جنگ را ایران می نامید و بعد از چند سال به طور کامل در آغوش صدام حسین دیکتاتور عراق به کشتن سربازان ایرانی اقدام نمود. از یک طرف دم از آزادی می زد و از طرف دیگر برعیله انقلاب نوپای مردم ایران که به طور کامل شکل نگرفته بود دست به عملیات مسلحانه زد و ترور های زیادی انجام داد .
رجوی که از ابتدا دعوی ریاست انقلاب مردم ایران را در کله پوک خود می پروراند فکر می کرد که می تواند با کشتن و ترور مردم ایران و همکاری همه جانبه با دشمنان مردم ایران به قدرت برسد.
در این مسیر رجوی با شارلاتان بازی و فریبکاری تعدادی از جوانان را فریب داد تا طعمه خوبی برای امیال شیطانی وی باشند و برای خود بارگاه پادشاهی درست نمود! همان چیزی که به دنبالش بود و رسید. البته برای این گونه افراد که این طرز فکر را داشته باشند در کنارش فساد نیز به همراه دارد که شاهد بودیم وی تا کجا در منجلاب کثافت خود فرو رفته است.
رجوی فریبکار هر چقدر توانست طی این سالیان به نیروهای خود جز دروغ چیز دیگری نگفت و برای این کار نیز به همراهی تعدادی از اعضای قدیمی نیاز داشت که آنان نیز که روی سابقه خیانت بار رجوی سرپوش گذاشته بودند تا مرحله ای در اشرف پیش رفتند که حاضر شدند نیروهای خود را شکنجه و از بین ببرند و خودشان که سابقاٌ نام انقلابی را یدک می کشیدند به شکنجه گر تبدیل شده و از شکنجه گران ساواک شاه هم بدتر شدند.
اکنون هم شاهد هستیم که رجوی از هر طرف به دنبال ارباب جدیدی برای خیانت و کشتن مردم ایران است. از غرب می خواهد که تحریم های گسترده تری علیه مردم ایران انجام دهد و از عربستان کمک مالی می گیرد و با اسرائیل در مورد ترور دانشمندان ایرانی همکاری اطلاعاتی می کند. از فردی که روز بعد از آزادی خواهان به اصطلاح آزادی می شود این گونه نیز باید انتظار داشت .رجوی حقه باز فکر می کرد که باید رهبری انقلاب مردم ایران در سینی طلایی به او اهدا می شد این در حالی بود که مردم ایران خون داده و برای سرنگونی شاه از همه چیز خود گذشتند .اکنون به جد می توانیم بگوئیم که آزادی رجوی در روز ۳۰ دی ۵۷ چیزی جز نکبت برای مردم ایران به ارمغان نداشته است. او همیشه به دنبال کشتن و ریختن خون است چون زنده بودن خود را در ریختن خون می بیند و این گونه است که اکنون مورد تنفر مردم ایران است و این حکم تاریخ است که جنایت کاران در نهایت به سزای جنایت خود خواهند رسید و این دور نیست.
یادداشت از: هادی شبانی
انتهای پیام / انجمن نجات مرکز مازندران