فراق: فرقه رجوی در حالی که کمتر از سه سال از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود ماهیت دشمنی خود را به سرعت عیان نمود و با دو عمل تروریستی وحشتناک و بزرگ در تابستان ۱۳۶۰ به عنوان دشمنی خطرناک علیه مردم و نظام جمهوری اسلامی در صف خائنان قرار گرفت.
ایجاد فتنه و بلوا و کارشکنی های فرقه رجوی از همان اوایل پیروزی انقلاب و از سال ۱۳۵۸ شروع شد و از آنجا که دوگانگی ها، اعمال مخفیانه و امنیتی در این گروه در جریان داشت بلافاصله پس از پیروزی با سواستفاده از وضعیت اوایل انقلاب با برنامه ریزی پنهانی و اهداف و نیات براندازی تعدادی از اعضای وابسته خود را در ارگان ها و سازمان های مختلف نفوذ دادند که در وقت لازم عمل نمایند.
از این رو از سال ۵۸ افرادی چون محمدرضا کلاهی، مسعود کشمیری، محمد کاظم افجه ای، محمدرضاسعادتی، محمد جواد قدیری، عباس زریباف … و تعدادی دیگر در ارگان دولتی با عناوین مختلف ظاهرا مشغول به کار و درخفا به امور جاسوسی می پرداختند.
سازمان مجاهدین به دستور رجوی در همان راستا در کنار نفوذ به ایجاد فتنه و بلوا، انتشار مطالب کذب و تهدیدات مختلف، تفرقه و دشمنی و کشاندن بنی صدر به سمت شورش، جمع آوری سلاح و ادوات جنگی از پادگان ها و مراکز نظامی و حتی دزدیدن سلاح از جبهه های جنگ، جهت تدارک برای درگیری های مسلحانه مشغول بود.
اعمال آنان از آنجا خیانت و جنایتی بزرگ است که ایران از مهر ۱۳۵۹ در گیر جنگ با دشمن خارجی بود و وهر عملی در تضعیف نیروهای نظامی و حکومت خیانتی مضاعف و کمک به دشمن بود.
رجوی خودشیفته و محصور قدرت که کوتوله ای سیاسی بیش نبود. تمام هم و غمش رسیدن به قدرت و خودنمایی و جلب نظر دول خارجی بود و بارها طی اطلاعیه هایی متوهمانه اعلام می کرد که ایران را تا شش ماه و تا دو سال سرنگون خواهد کرد و با این افکار شیطانی و رویای رسیدن به قدرت دست به اعمال جنایتکارانه انفجار حزب جمهوری در هفت تیر و دفتر ریاست جمهوری ایران در ۸ شهریور ۱۳۶۰ توسط عوامل نفوذی خویش زد.
تصورات واهی او این بود که با حذف سران اصلی حکومت، انقلاب اسلامی ایران بی آینده شود و توان جایگزینی ندارد و او در پناه قدرت های خارجی به حکومت می رسد. با این تئوری خائنانه حادثه های هفت تیر و هشت شهریور۱۳۶۰ و ادامه سیر ترورهای جنایت کارانه رقم خورد.
او احمق و خائن بود. هیچگاه درک نکرد که انقلاب ایران از متن توده های مردم بلند شده و به این سادگی از بین رفتنی نبوده و نخواهد بود. همان مردمی که در تابستان ۶۰ جلوی زیاده خواهی منافقین ایستادند و با آنها همراهی نکردند، همان مردم ۸ سال فرزندان و عزیزان خود را به جبهه های جنگ برای دفاع از میهن فرستادند و همان مردم در عملیات مرصاد سال ۱۳۶۷سد راه عبور نیروهای منافقین در جاده اسلام آباد و تنگه چهار زبر شدند. علیرغم تصورات پوچ او احدی به آنها نپیوستند و داغ رسیدن به ایران را برای همیشه بر دل زوج خائن رجوی گذاشتند و باعث شدند که هم اسم رهبری و فرماندهی را فراموش کند و هم ۱۸ سال ( تاکنون) رجوی خودش را در گور مخفی کند و منفورترین گروه تاریخ ایران تاکنون شود.
رجوی نه تنها از شروع انقلاب ماهیت خیانت و دوگانگی را پیش گرفت و به امور جاسوسی و نفوذ می پرداخت بلکه پس از آن هم عملکرد و کارنامه ننگینش سراسر پر است از وطن فروشی، خیانت، آدم دزدی، قتل و خودکشی اعضا و اجحافات فراوان در حق خانواده ها.
عامل نفوذی منافقین در به شهادت رساندن حجت الاسلام محمدجواد باهنر و آقای محمدعلی رجایی و دو تن دیگر در دفتر نخستوزیری، مسعود کشمیری بود. عمل جنایتکارانه ای که هیچگاه توسط فرقه رجوی به طور علنی پذیرفته نشد و از ترس منفوریت بیشتر نزد مردم و هوادارانش موضوع را همواره به طور علنی کتمان می کردند. اما با استناد به صحبت های رجوی در جلسه هایی با حضور صدام حسین و اعضای دولت او که ضبط و فیلم برداری هم شده است و هم چنین با استناد به جلسات درونی فرقه، رجوی به دو حادثه فوق بارها اشاره نموده و در جلسه ای با حضور صدام حسین نیز به خاطر خوش رقصی بیشتر اشاره می کند: «حتی دولت فرانسه اطلاع دارد که این عملیات ها توسط چه گروهی در ایران انجام شده است.»
مسعود کشمیری عامل انفجار نخستوزیری در هشتم شهریور ۱۳۶۰ و از عوامل نفوذی فرقه رجوی بعدها همراه با همسرش مینو دلنوازبه عراق فرار کردند و تا سال ۱۳۶۷ در کمپ اشرف و سازمان منافقین بودند. او با نام جعلی باقر امینی در بخشی موسوم به روابط در سازمان منافقین فعالیت می کرد تا اینکه در سال ۱۳۶۷ بدنبال بحث انقلاب و طلاق، در پی مخالفتش با قانون جدید مبنی بر طلاق همسرش از تشکیلات برید و سرانجام به کشور آلمان منتقل شد.
ماجرای بمبگذاری در دفتر نخستوزیری
طبق گزارش رسانه ها در روز ۸ شهریور در ساعت ۱۵ در دفتر نخستوزیری جلسه شورای عالی امنیت ملی برگزار میشود. مطابق معمول همه گفتوگوهای جلسه باید ضبط میگردید. مسعود کشمیری با ضبطصوت بزرگ وارد شد و دستگاه را در کنار آقایان رجایی و باهنر قرارداد و طبق معمول هر جلسه چای ریخته و برای حاضران جلسه آورد و پس از گفتوگوی کوتاهی با خسرو تهرانی از جلسه خارج شد. او پیش از خروج از جلسه کیف بزرگی را که همیشه همراه داشت را با پا به نزدیکی محمدعلی رجایی هدایت کرده است.
سپس از از ساختمان نخستوزیری خارج می شود و در میدان پاستور نزد کسانی که منتظر او بودند می رود تا او را به یک نقطه امن انتقال دهند. طبق اعلام رسانه ها روز یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۶۰ انفجاری در دفتر نخستوزیری ایران صورت گرفت. انفجار شدیدی که منطقه را لرزاند. مطابق نظر کارشناسان بمب از نوع خاص «تخریبی- آتشزا» بوده که از حدود دو پوند TNT و مقداری منیزیم تشکیل و در یک کیفدستی جاسازیشده بوده. شدت صدای انفجار در حدی بود که پرده گوش بسیاری از حاضران در این جلسه پاره شد.
براثر انفجار دفتر نخستوزیری، آقایان محمدعلی رجایی رئیسجمهور، محمدجواد باهنر نخستوزیر، عبدالحسین دفتریان مدیرکل مالی اداری نخستوزیری و هوشنگ وحید دستجردی، در اثر جراحات ناشی از سوختگی، به شهادت رسیدند.
مسعود کشمیری فرزند سعید با شماره شناسنامه ۴۰۱، متولد ۱۳۲۹ دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود که از تاریخ ۲۳/۵/۵۱ تا اواخر سال ۵۳ با قراردادهای ۶ ماهه بهعنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بوده است.
وی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در شرکت «سایبرناتیک» و شرکت انگلیسی «رایدر هند» با مسئولیت فردی معروف به «نیشام» نیز شاغل بوده است. با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجیها به کشورهایشان، شرکت مذکور منحل میشود و مسئول شرکت با برجای گذاشتن اموال خود از کشور فرار میکند. شرکت سایبرناتیک نیز مربوط به اسماعیل داودی شمسی بوده که معرفهای مسعود کشمیری، قدسی خرازیان، و رضیه آیتالله زاده شیرازی از اعضای شاخص منافقین بوده است. از دیگر معرفین وی علیاکبر تهرانی است که از متهمین ردیف اول در پرونده ۸ شهریور بوده است.
او قبل از انقلاب توسط پسردایی خود، ابوالفضل دلنواز که برادر همسرش نیز بود و در درگیری مسلحانه کشته شد جذب سازمان منافقین گردید. ابتدا در بحثهای خانوادگی از آنها حمایت میکرد، لیکن بهمرورزمان چهرهای حزباللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود می گیرد و با پیچیدگی عامل نفوذی شد.
او ابتدا عضو دفتر نخستوزیری در سیستان و بلوچستان بود. مدتی کوتاه نیز در دفتر محسن سازگارا معاونت سیاسی اجتماعی بهزاد نبوی وزیر وقت مشاور در امور اجرایی مشغول به کار شد و ازآنجا به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری به سرپرستی خسرو تهرانی رفت. وی ازآنجا مدتی به فعالیت در دبیرخانه شورای امنیت پرداخت و سپس جانشین خسرو تهرانی در دبیرخانه شورای امنیت بود.
پس از انفجار دفتر نخستوزیری، درنتیجه بازرسی از منزل مسعود کشمیری در شهرستان کرج، مقادیر زیادی سلاح و مهمات کشف شد. در سوابقی دیگر از او قید شده او اسامی مستعاری دیگر همچون حنیف و مجیب داشته است. منزل او در مهرشهر کرج و آریاشهر از بزرگترین انبارهای سلاح و مهمات سازمان بودهاست و افراد سطح بالای تشکیلات در این منازل به تشکیل جلسه میپرداختهاند.
«بنا به اظهارات آقای خدابنده : مسعود رجوی در یکی از جلسات درونی سازمان او را معرفی نموده و می گوید او دفتر نخستوزیری را منفجر کرده است. او با اسم باقر شناخته میشد. خیلیها نمیدانستند که او چه کسی است و چه کاره است تا اینکه رجوی او را معرفی کرد و گفت این مسعود کشمیری است». «چون مسئلهدار بود و میخواست از سازمان برود، رجوی برای جلوی گیری از خروج و ترساندنش او را معرفی نمود و به او گفت تو الان زیر چتر سازمان امنیت داری؛ اگر از زیر این چتر خارج شوی، دستگیری می شوی اما او نهایتا برید و به آلمان رفت.» سرنوشتش هر چه که باشد مرده یا زنده به مانند اربابش تا آخر بایستی در قبر، در تباهی و نیستی و در ترس و لرز دریافت عقوبت کارش زندگی که نه روزمرگی پر نکبتی را سپری کند.
گزارش از: مرتضی حیدرزاده
انتهای پیام / فراق