مسعود او را بزرگترین پهلوان زمانه نامید، پهلوانی که هنرش «هدیه دادن همسرش به مسعود رجوی»بود. چهارسال بعد این لقب توسط مسعود رجوی از مهدی ابریشمچی گرفته شد.
به گزارش فراق، ۳۰ خرداد ۱۳۶۴که ایران غرق در خون و آتش ناشی از جنگ تحمیلی و در میان فعالیت تروریست های داخلی قرار داشت، در نقطه ای هزاران کیلومتر دور از وطن، قراردادهای دو ازدواج در حال انعقاد بود. ازدواج هایی که در پی یک طلاق نامتعارف (و شاید ناموزون و ناهنجار به لحاظ عرفی) به وجود آمد و مسعود رجوی آن را «انقلاب ایدئولوژیک» نامید که سرآغازی بر خلافت مطلقه اش در فرقه مزاحمین خلق بود.
در همین روزها بود که رادیو «صدای تروریست» چندین روز پی در پی این مراسم را پوشش می داد.
حامد صراف پور، یک عضو جدا شده از فرقه رجوی در خاطرات خود درباره این موضوع مطالب جالبی نوشته که بازنشری از آن را در زیر می خوانید:
«صدای سخنرانی مریم قجر و مسعود رجوی و صدای هلهله جمعیتی که در اور-سور-اواز کف و دف می زدند مدام طنین افکن بود. اگر چه در رادیو دیدن چهره افراد ممکن نبود اما بعدها با دیدن فیلم این مراسم، آنچه در چهره ها برجسته به نظر می آمد، برق غمناک چشمان برخی از افراد بود که در عین حال با تناقض مشغول هلهله و شادی اجباری بودند.
یکی از این افراد که در جلوی صفوف ایستاده، به مسعود و مریم زل زده و کف می زند، مهدی ابریشمچی بود که بیش از هرکسی خود را هیجان زده نشان می داد اما برق چشمان او از رخداد دیگری حکایت داشت. واضح بود که از اعماق وجود به شور و شادی نیامده، و مبهوت و محسور این جو حاکم است. شاید مسعود رجوی هم این برق را گرفته بود وگرنه در این میانه حاضر نبود کسی جز خودش را پهلوان معرفی کند.
مریم قجرعضدانلو، همسر مهدی ابریشمچی، بعد از طلاق از وی به عقد مسعود درآمده بود. چنین تصوری برای مخاطبان ساخته بودند که «مهدی» بنا به دلایلی ناموجه از وی متارکه کرده و مسعود از سر خیرخواهی او را به عقد خویشتن درآورده تا آغازی باشد بر ازدواج دیگر مردان با بیوه زنان منافق که همسرانشان را از دست داده اند، تصوری باطل که بعدها در عراق واقعیت آن آشکار شد.
در ازدواج های سال ۱۳۶۴ سه نفر مطرح بودند: مسعود رجوی، مریم قجر و مهدی ابریشمچی. ناسزاهای زیادی نثار مسعود رجوی شده بود که بعدها فرقه برای آن یک کتاب هم انتشار داد. کتابی که در سال های بعد دیگر چندان اثری از آن در کتابخانه فرقه نبود. نام مریم رجوی از این زمان به صورت گسترده ای بر سر زبان ها افتاد ولی در واقع کسی که درون مناسبات خیلی برو بیا داشت مهدی ابریشمچی بود که بعد از گرفتن لقب پهلوان به یکه تازی خاص خود مشغول شده بود. به خصوص چندسال بعد که فرمانده مقر اشرف شده و در این ندامتگاه بیابانی برای خود جولان می داد.
لقب پهلوانی کوتاه مدت
ابریشمچی مرد دوم تشکیلات بعد از مسعود رجوی به حساب می آمد. مسعود او را بزرگترین پهلوان زمانه نامید، پهلوانی که هنرش «هدیه همسرش به مسعود رجوی» بود. چهارسال بعد این لقب توسط مسعود از مهدی گرفته شد چرا که می بایست از این پس او را به پایین کشیده و مریم را بزرگنمایی می کرد. این بزرگنمایی نه اعطای حقوق به زنان که در راستای تشکیل حرمسرا و انهدام خانواده در درون مناسبات فرقه تروریستی جهت جلوگیری از ریزش نیرو بود. از این رو، مهدی ابریشمچی یک متهم به حساب آمد، متهمی که اهدای همسر به رجوی را نه ایدئولوژیک که از موضع تجارت به انجام رسانیده بود. قضیه از چه قرار بود؟
ابریشمچی یک متهم
مهدی ابریشمچی بعد از اهدای همسرش به رجوی، مورد عنایت و محبت مسعود قرار گرفته و به رسم شاهان قدیم، دختری جوان از وی هدیه گرفته بود. دختری که موسی خیابانی در سنین نوجوانی به مسعود رجوی سپرده بود تا به رسم امانت در زیر پر و بال خود گرفته و بزرگ کند و اینک به پاس این پهلوانی! مسعود او را به عقد مردی درآورده بود که ۱۷ سال بزرگتر از خودش بود (واژه هدیه گرفتن که در اینجا به کار برده شد یک شوخی نیست و در گذر زمان به اثبات رسید که مسعود نیازمند این بذل و بخشش بود تا مهدی را به یکباره دچار تزلزل و وارفتگی نکند.)
مینا خیابانی یا پیشکش پهلوانی؟
در تصویر زیر مینا خیابانی بعد از پیشکش شدن دیده می شود. به شوق و ذوق «مهدی، مسعود، مریم» و عمق غم در نگاه و چهره مینا بنگرید!
شرم و حیای مینا در کنار مهدی در وسط تصویر گویای خیلی سخن هاست. سخنانی که مینا در دل خود حبس می کند تا مبادا دل نازک رهبری عقیدتی که به خاطر خدا و خلق بهای ازدواج سه باره را پرداخته بود! بشکند.
همان روزها بین سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ تعداد زیادی از افراد فرقه در آرزوی ازدواج بودند ولی هرگز به این آرزو نرسیدند چون رجوی ازدواج ها را گزینشی کرده بود.
در نشست های داخلی و کوچک چندین بار سر همین مسئله بحث می شود که منافق خلق نباید دنبال ازدواج باشد چون هدف مهمتری در پیش رو دارد و تنها باید به سرنگونی و شهادت! اندیشید. حتی کار به جایی رسید که در یک نشست راجع به گزارشاتی که برخی افراد نوشته و مشکلات جنسی خود را مطرح کرده بودند بحث شد. در یکی از نشست های کوچک در زمستان ۱۳۶۶ برگزار شد یکی از افراد به صراحت گفت که دوست دارد ازدواج کند و نیاز جنسی خود را برجسته کرد.
پرویز کریمیان (جهانگیر) که مسئولیت نشست را بر عهده دارد مقداری برافروخته می شود و می گوید ما خواهران (منافق) خود را نمی توانیم به شما بدهیم. مگر آنها برای امور جنسی شما هستند؟ وی این نقد را در زمانی مطرح کرد که زن و شوهرها در درون مناسبات منافقین با همدیگر زندگی نمی کردند و به طور مجزا در مقرهای مختلف مشغول به کار بودند و تنها یک روز در هفته مجوز ملاقات داشتند و در نتیجه هیچ فرصتی برای ابراز عشق و علاقه به همدیگر نداشتند.
رجوی هفته ای یکبار آنها را به هم نزدیک می کرد تا صرفاً امور جنسی خود را حل و فصل کنند. به زبان دیگر، دستگاه به گونه ای چیده شده بود که زن و شوهر جز برای ارضاء نیازهای جنسی همدیگر را نبینند و فرصتی برای عشق ورزیدن و زندگی کردن به مفهوم طبیعی نداشته باشند.
در چنین شرایطی به افراد مجرد که نیاز خود برای امور جنسی و عاطفی را مطرح می کردند گفته می شود که ما خواهران خود را برای امور جنسی به کسی نمی دهیم! که تناقض آشکاری با آنچه در مناسبات می گذشت داشت.
اعضای کادر رهبری همگی ازدواج می کردند و شخص رهبر نیز چندین ازدواج در طول چند سال داشت، اعضای پایین سازمان مجوز ازدواج بنا به خواست و نیاز خود نداشتند و به آنها درس مبارزه (تروریست شدن) داده می شد.
در این سو افرادی که با آرزوی ازدواج به جنگ فرستاده می شدند و جان می باختند و در آن سو، مسعود رجوی حتی نگذاشت مهدی ابریشمچی چند روز بدون همسر بماند و بلافاصله بعد از طلاق مریم، دختری که به امانت در کنار خود داشت را به ازدواج او درآورد و مهدی هم فوراً کمبود همسر خود را مرتفع کرد.
آخرین روزهای مینا زمانی بود که طلاق های ایدئولوژیک! زن و شوهرها در خفا آغاز شده بود، و مینا و مهدی نیز به همین علت از هم جدا شده بودند. البته به دلیل محرمانه بودن این عمل در سال های اول انقلاب ایدئولوژیک مریم کسی از این مسئله خبر نداشت جز افرادی که وارد این مباحث شده بودند. عبرت روزگار اینکه مهدی با لقب پهلوان! توسط مسعود به عقد مینا خواهر موسی خیابانی در آمد و همسر خود مریم را به مسعود اهدا کرد، اما در عرض چهار سال با تحقیر مسعود مواجه شد که بخاطر اقدام تجاری اش بر سر مسئله ازدواج، وی را مورد حمله قرار داده و مینا را دوباره از او گرفت. اینک بیش از ۳۰ سال از انقلاب ایدئولوژیک! می گذرد و می توان شکست سنگین همه زوایای این انقلاب را دید: مسعود رجوی در وضعیتی قرار دارد که زنده و مرده بودن آن هیچ تفاوتی ندارد، مهدی و مریم دوباره در کنار هم به گذران امور مشغول هستند. یاد و نامی از مینا که قربانی این طلاق و ازدواج شد نیست، و در نهایت ساختار فرقه سالمند رجوی در حال فروپاشی است و چشم اندازی جز یک تشکل مافیایی-اقتصادی تروریستی در پیش رو نمانده است».
انتهای پیام
و مینا -قربانی اصلی-دخترکی عمیق و متین که رفت تا محو شود…
لطفا اگر خاطره یا اطلاعی از سرنوشت او دارید منتشر کنید