سازمان مجاهدین خلق که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل پی گرفتن مشی منافقانه به «منافقین» معروف شد، پیشینهای طولانی در کاربست.
به شهادت تاریخ، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در مسیر «نفاق» گام برمیداشت به طوری که نمونههای متعددی از نفاق سازمان در تاریخ به ثبت رسیده است.
این نوشتار ضمن مروری تاریخی، نمونهها و شواهدی از نفاق سازمان مجاهدین خلق قبل از پیروزی انقلاب اسلامی را مورد بازخوانی قرار میدهد.
نماز تاکتیکی!
یکی از شگردهای اعضای سازمان در زندانهای رژیم پهلوی تظاهر به آداب دینی به خصوص نماز بود که در خاطرات مبارزان انقلابی به نماز تاکتیکی مشهور شد. به شهادت آیتالله ربانی شیرازی، اعضای سازمان مجاهدین خلق در زندان «هیچگونه مسالهای از مسائل اسلامی را بلد نبودند؛ وضو را غلط میگیرند، نماز را گرچه با آب و تاب ولی غلط میخوانند…» بدین ترتیب، از دیگر نمونههای نفاق سازمان، در زندانهای رژیم پهلوی عیان شد. حبیباله عسگراولادی که خود شاهد این موضوع بود، درباره ظاهرسازی و نفاق اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) قبل از پیروزی انقلاب اسلامی میگوید: «در زندان مشهد همراه اعضای سازمان مجاهدین خلق افرادی همچون طلاب، دانشجویان و کسبه متدین، دستگیر شده و به زندان میآمدند. در بین اینها فردی به نام آقای مجد بود که بعد از انقلاب هم مدت کوتاهی در بسیج خدمت میکرد و امام جماعت اعضای مجاهدین شده بود. ایشان قرائت خیلی سختگیرانهای در نماز داشت مثلا مد «والضالین» را خیلی میکشید. یک روز که نماز به والضالین رسید، خیلی طول داد؛ ناگهان یک دکتری از بین صف جماعت با ناراحتی گفت: این مسخرهبازیها چیست؟ چرا مسخرهبازی درمیآورید؟ شما به ما گفتید تاکتیکی نماز بخوانید. این نماز تاکتیکی نیست. هنوز سخنان وی تمام نشده بود که خود مجاهدین خلق ریختند و جلوی دهان او را گرفتند.»[۱]
مسعود رجوی؛ آئینه تمامنمای نفاق
مسعود رجوی مصداق عینی نفاق در درون سازمان بود؛ او در زندان جلوی اعضای مارکسیست شده سازمان را میگرفت و تاکید میکرد که «برای حفظ آبروی سازمان تظاهر به انجام واجبات دینی کنند.» به گفته لطفاله میثمی، بهمن بازرگانی که پیش از ماجرای علنی شدن ارتداد، مارکسیست شده بود، در جلسهای «مشکلات عقیدتیاش را با مسعود و موسی خیابانی و چند نفر دیگر در میان گذاشته بود. او گفته بود: من دیگر از نظر فلسفی مسلمان نیستم و نمیتوانم نماز بخوانم. تظاهر به نماز هم نفاق است. مسعود رجوی به او گفته بود که تو فعلاً نماز بخوان، ولی تا سه سال اعلام نکن که مارکسیست شدهای. جالب این که بهمن را مجبور کرده بودند که پیش نماز هم بایستد…»[۲]
مسعود رجوی این «نفاق» را در مسائل سیاسی نیز به کار میبست؛ او در عین اینکه خود را یک مبارز معرفی میکرد، به شکلی منافقانه با ساواک همکاری داشت به گونهای که به دلیل همین همکاریها، مورد تقدیر و تخفیف در مجازات قرار گرفت. به استناد یک سند محرمانه، ارتشبد نصیری، رئیس وقت ساواک طی گزارشی درباره همکاری رجوی با ساواک نوشت: «نامبرده بالا [مسعود رجوی]… که در دادگاه تجدید نظر نظامی به اعدام محکوم گردیده، بعد از دستگیری در جریان تحقیقات کمال همکاری را در معرفی اعضای سازمان مکشوفه به عمل آورده و اطلاعاتی در اختیار گزارده [که] از هر جهت در روشن شدن وضعیت شبکه مزبور موثر و مفید بوده و پس از خاتمه تحقیقات نیز در داخل بازداشگاه همکاریهای صمیمانهای با مامورین به عمل آورده لذا به نظر این سازمان استحقاق ارفاق و تخفیف در مجازات را دارد…»[۳]
حجتالاسلام شریفی گرگانی نیز در بخشی از خاطرات خود که با عنوان «خانه امن» به تازگی منتشر شده است، درباره ارتباط اعضای سازمان مجاهدین خلق با ساواک میگوید: «به نظر میرسد همان موقع، رژیم، مجاهدین خلق را به نحوی تائید میکرد که این نکته بسیار مهمی است. آنها [منافقین] اواخر از بند سه به بند یک زندان رفتند… این معمایی است که چطور شد یک زندانی که نمیتواند از این بند به آن بند برود اما برای اینها به راحتی میسر بود؟ پس با رضایت رژیم بوده و این به نحوی نشانه تائید دستگاه برای آنهاست، آن هم بعد از انحرافشان.»
وقتی امام خمینی به نفاق سازمان مجاهدین خلق پی بردند
در اوایل دهه ۵۰، تراب حقشناس و حسین احمدی روحانی، دو عضو با سابقه سازمان مجاهدین خلق طی هفت جلسه با امام خمینی در نجف دیدار و گفتگو کردند و مواضع سازمان متبوع خود را به آگاهی ایشان رساندند. اندکی بعد، امام که با صبر و حوصله به سخنان آنان گوش فراداده بودند، از نفاق آنها مطلع شدند. ایشان در ۴ تیرماه ۱۳۵۹ در شرح نفاق سازمان فرمودند: «…من یاد یک قصهای افتادم که در همدان اتفاق افتاد. ظاهرا زمان مرحوم آسید عبدالمجید همدانی یک یهودی آمده بود مسلمان شده بود خدمت ایشان؛ ایشان دیده بود که بعد از چند وقت این یهودی خیلی مسلمان است و اینقدر اظهار اسلام میکند که ایشان تردید واقع شده بود برایش که این شاید قضیهای باشد. یک وقت خواسته بودش گفته بود که تو مرا میشناسی؟ گفته بود که بلی، شما از علمای اسلام هستید و چطور هستید. میدانید پدرهای من کیانند؟ بلی، پیغمبر از اجداد شماست خودت را میشناسی؟ بلی، من پدرانم یهودی بودند و حالا خودم مسلمان شدم. گفته بود: سر این را به من بگو که چرا تو مسلمانتر از من شدی؟ مردک فهمیده بود که این آن چیزی را که میخواهد راضی کند فهمیده است فرار کرده بود. اینکه آمد بیست و چند روز آنجا و تمامش از نهج البلاغه و قرآن صحبت میکرد، من در ذهنم آمد که نه این آقا هم همان است، والا خوب تو اعتقاد به خدا و اعتقاد به چیزهایی که داری چرا میآیی پیش من؟ من که نه خدا هستم نه پیغمبر نه امام؛ من یک طلبهام در نجف؛ این آمده بود که من را بازی بدهد من همراهی کنم با آنها، من هیچ راجب اینها حرف نزدم همش را گوش کردم فقط یک کلمه را که گفت ما میخواهیم قیام مسلحانه بکنیم، گفتم نه شما نمیتوانید قیام مسلحانه بکنید بیخود خودتان را به باد ندهید…»[۴]
سید محمود دعایی که در تابستان ۱۳۵۴ به همراه هاشمی رفسنجانی به دیدار امام در نجف رفته بود، خاطره جالبی از آن روزها دارد. او میگوید وقتی هاشمی رفسنجانی با امام مواجه شد، درباره نفاق سازمان با ایشان صحبت کرد و اذعان داشت که سازمان مجاهدین خلق با توسل به نفاق، بسیاری از مبارزان را فریب داده بود. دعایی میگوید: «…آقای هاشمی شروع به صحبت کرد و ابتدا از تفضلاتی که خداوند کرد و امام را مصون نگه داشت شکرگذاری کرد. علی الخصوص از عدم حمایت امام از سازمان مجاهدین خلق نام برد. امام گفتند: «بله، اوایلی که اینها آمدند احساس کردم که سرانجامِ آنها به راه دیگری منتهی خواهد شد و به سلامت روحی و فکری و استقامت در راه معتقدات دینی و اسلامی آنها امیدی نداشتم…» تعبیر آقای هاشمی این بود که همه لغزیدیم، غیر از شما [امام]. خداوند مقدر کرده بود که وجود نازنین شما مصون بماند و به عنوان یک حجت، حجت بالغه، پاک بمانید و آلوده به انحراف گروهی که ما را فریب داده، نشوید.»[۵]
این نمونههای تاریخی نشان میدهد که «نفاق» ریشه در پیشینه سازمان مجاهدین خلق داشت و امام خمینی نیز به خوبی به این مهم پی برده بودند.
پینوشتها:
۱٫خاطرات حبیبالله عسکراولادی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۲۰۸
۲٫رسول جعفریان، جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران، ص ۶۰۹
۳٫آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی
۴٫صحیفه امام، ج۸، ص۱۴۳-۱۴۵
۵٫گوشهای از خاطرات سید محمود دعایی، نشرعروج، ص ۱۲۴
فهیمه آقاخانی
انتهای پیام