بخشعلی علیزاده، یکی از اسیران فرقه رجوی بود که بعد از ۳۰ سال دوری از خانواده و گرفتاری در چنگال فرقه مسعود و مریم رجوی به آغوش خانواده خود بازگشت.
وی بعد از سالیان سخت و طاقت فرسای اسارت هم اکنون با شجاعت تمام ایستاده و در مقابل جنایت های فرقه منفور رجوی با قلم رسای خود افشاگری می کند.
وی به جهت این افشاگری ها بارها مورد تهدید عناصر معلوم الحال فرقه قرار گرفته است. وی معتقد است جداشده ها باید ننگ فرقه را از خودشان بشویند و نباید مرعوب آنها شوند.
علیزاده در ایران زندگی آرامی را آغاز نموده و اخیرا نیز تشکیل خانواده داده است که همین مورد بهانه ای شد تا ساعتی را مهمان فراق بوده و با روی گشاده پاسخگوی سوالات ما باشند.آنچه در زیر می خوانید حاصل گفت و گوی پایگاه خبری-تحلیلی فراق با ایشان است:
-لطفا برای شروع گفت و گو مختصری از خود و اعضای خانواده تان بگوئید.
با سلام خدمت دوستان محترم در پایگاه اطلاع رسانی فراق، من در مجموع سه برادر و هشت خواهر دارم. دو برادر و دو خواهر فوت کرده ا ند که می ماند شش خواهر و یک برادر . مادر هم فوت کرده و فقط پدر مانده است که ایشان هم حدود ۸۴ سال سن دارند.
خانواده ما خانواده متوسطی می باشد. شغل پدرم پیمانکار بود و مصالح ساختمانی تولید می کرد. مادرم هم خانه دار بود که متاسفانه اکنون در کنار ما نیست.
هم اکنون پدر با مریضی های زیادی دست به گریبان است و با داروهای متعدد در حال سپری کردن روزگار است.
-می دانیم شاید یادآوری آن دوران برایتان سخت باشد ولی لطفا بفرمائید چگونه وارد فرقه رجوی شدید؟
خب من در سال ۶۴ وارد خدمت سرباز ی شدم و در سال ۶۵ در جبهه جنگ ایران و عراق به اسارت نیروهای عراقی در آمدم .
نزدیک به چهار سال در اردوگاه اسرا بودم و سختی های زیادی متحمل شدم . مریضی داشتم و رسیدگی نمی شد، دیدم که یک تعدادی به نام مجاهدین در حال رفت و آمد به اردوگاه هستند و در حال جذب نیرو هستند، تصمیم گرفتم که به نزد آنها بروم و مدتی را در نزد آنان باشم ، زیرا گفتم ماندن در اردوگاه تا زمان تعویض اسرا برای من خطرناک است و باید ریل مداوا را بروم . بدین ترتیب بود که در یکی از رفت و آمدهای افراد سازمان به اردوگاه من ثبت نام کردم و گفتم نهایت دو سال نزد آنان می مانم تا حالم بهتر شود و بعد جدا می شوم .
بدین ترتیب من وارد مناسبات فرقه رجوی شدم ، جایی که اصلا نمیدانستم چیست وکجاست و چه سرنوشت شومی در انتظارم است.
-آیا با خانواده ارتباط داشتید؟
نخیر با خانواده هیچ ارتباطی نداشتم
-یعنی در طول این سال ها هیچ ارتباطی میان شما و خانواده برقرار نشد؟
در طول تقریبا ۳۰ سالی که من در مناسبات جهنمی فرقه رجوی بود دو بار ملاقات حضوری با خانواده ام داشتم و یک بار تماس تلفنی ! ملاقات که بعد از سقوط دیکتاتور عراق یعنی صدام حسین محقق شد و خانواده ها با پذیرش ریسک بالایی به دیدن فرزندان و عزیزانشان می آمدند که خانواده من هم در میان آن خانواده ها بودند. آنها با خریدن خطرات خیلی زیادی برای دیدن من به کمپ اشرف آمده بودند . یعنی اگر شرایط دست مسئولین اشرف بود که عمرا اجازه ملاقات نفرات با خانواده هایشان را نمی دادند. بنابراین می شود که به راحتی فهمید که دیدن خانواده و یا هر گونه ارتباط با خانواده به بهانه های مختلفی ممنوع می شد و تلاش می شد که با مغزشویی فکر خانواده را از سر افراد بیرون کنند که خوشبختانه هیچگاه موفق به این عمل رذیلانه نشدند.
-جنابعالی حدود ۳۰ سال در یک فرقه مخرب بودید ، آنها خانواده را چگونه به شما معرفی می کردند؟
در یک مناسبات فرقه ای هیچگاه خانواده جایگاهی ندارد ، نه تنها جایگاهی ندارد بلکه خانواده به عنوان تنها دشمن مناسبات فرقه ای شناخته می شود زیرا یگانه نیرویی که می تواند فرقه را از هم بپاشاند خانواده و به طور مشخص پدر، مادر، خواهر و برادر است.
-خانواده چه قدرتی دارد که فرقه از آن وحشت دارد؟
این افراد با عشق و علاقه ای که به شخص دارند می توانند او را از ورطه ای که در آن افتاده است نجات بدهند و دقیقا به همین منظور در مناسبات فرقه ای تا می توانند جایگاه خانواده را مخدوش می کنند و به انواع بهانه ها تلاش می کنند که خانواده را حتی در جایگاه دشمن قرار دهند و کاری بکنند که فرد با دست خودش خانواده اش را مورد دشنام و فحاشی و حتی کتک کاری و در نهایت به قتل برساند ، دقیقا کاریکه الان در مناسبات سازمان مجاهدین جاری و ساری است.
به همین خاطر در تمام این سالها همواره تنها نیرویی که توانسته این مناسبات جهنمی و فرقه ای را به چالش بکشد به جد عنصر خانواده ها بودند و من این جا از همین فرصت حسن استفاده را می کنم و از تمام خانواده ها من الجمله خانواده خودم نهایت سپاس را دارم که با خریدن مصائب بسیار و تحمل شدائد و سختی های فراوان مرا به خود آوردند و من توانستم به خودم بیایم و تصمیم درست را بگیرم و راه خروج از سازمان را پیدا کنم وتازه بعد از خروج بیشتر و بهتر از هر زمان من به ماهیت اصلی سازمان پی بردم و دیدم در تمام این سالهای طول و دراز جوانی خودم را تباه کردم .
-آیا از دوران حضور خانواده ها در اشرف خاطراتی به یاد دارید؟
اگر بگویم در آن دورانی که خانواده ها آمده بودند برای دیدن فرزندانشان و متاسفانه امکان ناپذیر شده بود هر روزش خاطره بود باور نمی کنید ! کل کسانی که در اشرف بودند در تب و تاب عجیبی به سر می بردند و حال و هوای دیگری در سر داشتند .
-چه چیزی برای شما عجیب بود؟
فقط یک مورد و مهمترین موضوعی که هم در ذهن خودم و هم در ذهن بقیه این بود که می دیدیم که خانواده هایمان ما را فراموش نکرده اند و ول نکرده اند و علیرغم گذشت سالیان هنوز که هنوز است دنبال ما هستند و خواستار آزادی و دیدار عزیزانشان هستند . دقیقا این همان چیزی بود که رجوی و اعوان و انصارش را به شدت به هم می ریخت و موجب عصبانیت آنان می شد.
گفتم تنها چیزی که فرقه را به هم می ریزد خانواده است و این جا همان جایی بود که مناسبات رجوی در کمپ اشرف به شدت دچار نوسان شده بود و گویی یک سونامی ده ریشتری به تمامیت سازمان رجوی وارد شده بود.
وقتی می گویم مثل یک سونامی ده ریشتری می دانم که چه می گویم و هیچ غلوی در کار نیست و تمامی کسانی که از فرقه رجوی بیرون آمده اند می توانند به این نکات بنده شهادت بدهند و از زوایای دیگری به این موضوع بپردازند واقعیت های بیشتری را برملا نمایند .
خلاصه حضور خانواده ها در آن برهه چندین ماهه ضربه محکمی به تمام تار و پود سازمان بود که در آخرمنجر به تخلیه اشرف شد و تعداد قابل توجهی هم در آن دوره فرار کردند و موفق شدند تا خود را نجات دهند .
– آیا در دوران حضور در فرقه فکر ازدواج می کردید؟
بله ، من بارها و بارها به فکر تشکیل خانواده بودم و دوست داشتم که ازدواج کنم و صاحب خانواده و زن و فرزند بشوم ، مثل همه انسان های کره خاکی و این چیز عجیبی نبود و هر کسی که به دوره ای از سن خود می رسد با این افکار رشد می کند.
– با افرادی که چنین تفکری در فرقه داشتند چه برخوردی می شد؟
در فرقه با شدت با این افکار برخورد می شد زیرا رجوی اعتقاد داشت که هر کسی که به زن و زندگی فکر کند لاجرم از مبارزه قطع خواهد شد و البته درست هم می گفت زیرا چیزی به اسم خانواده سم مهلک در فرقه محسوب می شود و هر کسی که به آن فکر کند حتما که از فرقه فاصله خواهد گرفت . بنابر این شما می بینید که به هیچوجه ممکن از تفکر زندگی و خانواده در مناسبات کشنده رجوی استقبال به عمل نمی آید و برعکس با آن تفکرات به شدت برخورد می شود اما شما شاهد هستید که به مرور زمان افراد به خود می آیند و چشمشان به واقعیت ها بیشتر روشن می شود و از مناسبات اختاپوسی رجوی فاصله میگیرند و به زندگی مطلوب خود بر می گردند.
من از همین فرصت استفاده می کنم و به تمام دوستان سابقم می گویم که دیگر دروغ و نیرنگ رجوی بس است و خود را از این مهلکه مرگبار نجات بدهید و چند صباحی که هستید طعم واقعی زندگی را تجربه کنید .
– ما خبر تشکیل خانواده شما را چند روز پیش شنیدیم، ضمن عرض تبریک صمیمانه به جنابعالی حالا که به سلامتی ازدواج کردید چه احساسی دارید؟
بسیار از این همراهی شما که صمیمانه و دوستانه است تشکر می کنم و این صمیمیت حس خوبی به آدم می دهد ، اما در خصوص سوال شما عرض کنم خیلی خوشحالم که توانستم بعد از بازگشتم به نزد خانواده و وطن عزیزم، تشکیل زندگی بدهم و ازدواج کنم .
همسرم هم خانم بسیار خوب و مسئولی هستند و با وجود اینکه من دستم خالی است و چیز زیادی در زندگی ندارم ، حاضر شدند که در این مسیر مرا همراهی کنند و با کمک یکدیگر زندگی مشترکی را آغاز نمائیم ، از همین فرصت استفاده می کنم و از همسر خوب و مهربان و فهیمم نهایت سپاس را دارم.
-خانواده همسرتان به سابقه شما ایرادی نگرفتند؟
علی رغم اینکه می دانستند من سابقه سیاسی دارم و با عفو رهبر جمهوری اسلامی ، حضرت آیت اله العظمی خامنه ای به کشور وارد شده ام ، قبول کردند که زندگی مشترکی را با هم شروع کنیم .
الان خیلی راحتم، البته مراسم عروسی در پیش است و فکر کنم ظرف دو ماه آینده جشن مفصلی از طرف خانواده های طرفین ترتیب داده شده است که به یاری خداوند آن را هم اجرا خواهیم کرد.
-جناب آقای علیزاده کمی هم در مورد مناسبات فرقه صحبت کنیم، با توجه به اینکه در سرفصل خرداد ماه فرقه هستیم و مریم عضدانلو و مسعود رجوی در ۲۹ خرداد ۶۴ با هم یک ازدواج نامشروع کردند از بازتاب آن ازدواج در میان اعضا برای ما بگوئید .
خب من سال ۱۳۶۸ وارد سازمان شدم یعنی ۴ سال بعد از آن ازدواج عجیب و غریب که هنوز که هنوز است حرف ها و حدیث های آن تمام نشده و ادامه دارد و همواره به بدی و تلخی از آن در بین اعضاء یاد می شود. این ازدواج همچنان در اذهان به عنوان یک خیانت که یک دوست به دوست خود کرد یاد می شود زیرا مسعود رجوی زن نزدیک ترین دوست خود را ربود و به ازدواج خود در آورد!
فقط در ساده ترین حالت هر موقع افراد مهدی ابریشم چی شوهر سابق مریم عضدانلو را می دیدند یک حس دلسوزی به همه دست می داد زیرا همه می فهمیدند که سر او کلاه گشادی رفته است.
البته مسعود رجوی تلاش کرد که با به عقد در آوردن خواهر کوچک موسی خیابانی به نام لعیا خیابانی از خجالت جناب ابریشم چی در بیاید ولی خوب آن ازدواج زیاد دوام نیاورد و بعد داستان طلاق ها تحت عنوان آزاد کردن انرژی ها به راه افتاد.
ابریشم چی دوباره مجبور به طلاق همسر خود شد ولی کماکان مریم عضدانلو در عقد مسعود رجوی مانده بود . یعنی در یک کلام بخواهم بگویم فضاحتی بود که هنوز بعد از این همه سال جمع نشده است و هر ساله با بهانه سالگرد انقلاب ایدئولوژیک و سالگرد ۳۰ خرداد و سالروز تاسیس ارتش آزادیبخش و سالروز زندانیان سیاسی ، این پدیده را جشن می گیرند تا به همه بقبولانند که این همه پیروزی ثمره آن ازدواج نا مشروع بود غافل از اینکه همه درست بر عکس تصورات رجوی معتقدند که هر شکستی که بعد از آن اتفاق افتاد ناشی از این ازدواج نامشروع بود.
آیا در این مورد انتقادی هم از سوی اعضا می شود؟
سرزنش ها کمتر شامل مریم عضدانلو می شود زیرا بلاخره به عنوان زن که در جامعه مردسالاری مورد معامله قرار گرفته کمتر مورد سرزنش و انتقاد است ولی بیشتر کسی که مورد سرزنش و انتقاد بوده شخص رجوی است.
شخص مسعود رجوی خیلی شخص خائن و نامرد است، از همان ابتداء به دوستان و هم پیمانانش خیانت کرد و آنها را به کشتن داد تا به امروز که سالگرد کودتا بر علیه مهدی ابریشم چی را جشن می گیرد.
اگر از شخص بنده بپرسید می گویم که ابریشمچی آدم خوش شانسی است که تا الان زنده مانده است و مسعود رجوی سر او را به بهانه ای زیر آب نکرد و از دور خارج نکرد. البته این علت دارد، علتش این است که شخص مهدی ابریشمچی آدم بسیار بدبختی است و اصلا نه رگ غیرت دارد و نه چیزی از ناموس و شرف می داند ، زیرا اگر می دانست که اوضاع جور دیگری می شد. حتی در سال هفتاد به بعد که نشست های طلاق در مناسبات شروع شد خیلی از زوجین تن به این ذلت نداند و دست در دست هم از سازمان خارج شدند و رفتند دنبال زندگی خودشان .
بنابراین سالگرد ازدواج ننگین مسعود رجوی با مریم قجر عضدانلو یکی دیگر از کارنامه های خیانت رجوی به اطرفیانش محسوب می شود و کماکان ادامه دارد .
-جنابعالی از زمانی که به میهن خود بازگشته اید، ایران را چگونه می بینید؟
ایران آن چیزی نبود که انتظارش را داشتم ببینم ، زیرا در فرقه رجوی مستمر طوری وانمود می شد که گویی همه در حال مردن هستند و زندگی راکد است و یک جزام همه جای ایران را فرا گرفته است !
واقعا ما تنها تصویری که می توانستیم از ایران داشته باشیم یک کشوری درب و داغونی که فقر، مرگ و میر و بدبختی و فلاکت همه جای آن را گرفته است می دیدیم ، اما من وقتی برگشتم واقعا تا چندین روز در بهت و تعجب فرو رفته بودم.
تهران خیلی قشنگ شده بود ، یک شهر و یک پایتخت زیبا و بزرگ و با ابهتی که هر چه نگاه می کردم بیشتر عاشقش می شدم ، در همین رابطه تنها تناقضی که ذهنم را می گرفت این بود که چقدر در فرقه رجوی به ما دروغ گفته اند ، واقعا دروغ بی حد و حصر ! من نمی خواهم فقر در جامعه را انکار کنم و یا بیکاری و یا گرانی و یا هر مشکل اجتماعی که وجود دارد ، نه اصلا هدفم این نیست بلکه دیدن واقعیت ها و بیان آن است . من قبل از ورودم به ایران حدود سه سالی در اروپا گشت می زدم و مدت دو سال در کشوری مثل آلمان بودم و از روی کنجکاوی خیلی در مناسبات اجتماعی اروپا به طور عام و آلمان به طور خاص وارد شده و خیلی مطالعه و پرس و جو کرده بودم.
تمام مشکلاتی که یک جامعه می تواند داشته باشد آلمان هم داشت ، اروپا هم داشت ، ایران هم دارد که باید با درایت و مسئولیت خاص بر این مشکلات غلبه کرد که امیدوارم که اینطوری هم بگردد ، اما ایران آن ایرانی نبود که در فرقه رجوی مستمر گفته می شد ، مطلقا آن ایرانی که در ذهن من بود ، نبود !
-به نظر شما خانواده ها چگونه می توانند برای رهایی عزیزان خود تلاش نمایند؟
این خانواده ها بودند که باعث شدند که کمپ جهنمی اشرف بسته شد ، خانواده ها بودند که باعث شدند که سازمان از عراق جمع کند و برود . بدین ترتیب خانواده ها بودند که باعث شدند که فرزندانشان از عراق بروند تا حداقل تامین جانی بشوند . من حضور کنونی خودم را به جد مدیون خانواده ها هستم و بارها در جمع خانواده ها خدمتشان عرض کرده ام که به خودشان مطلقا کم بها ندهند ، این اهرم اتحاد و یکدستی را رها نکنند تا انشاالله فرزندان و عزیزانشان به زودی آزاد شده و به نزد آنان بازگردند .
هر نامه ای که نوشته می شود ، هر امضاءی که زده می شود ، هر شکایتی که انجام می گیرد ، هر حرکتی که باعث می شود که رجوی تعادلش به هم بخورد باید انجام داد ، فرزندان آنها در مناسبات این حرکت ها را می بینند یا می شنوند و نسبت به آنها واکنش دارند . فرقه رجوی هم واکنش دارد ولی چون مواضع خانواده ها حق است لذا فرقه در این کارزار شکست می خورد .
تردید نکنند که در کارزار خانواده ها با فرقه شیطانی رجوی ، پیروز قاطع این میدان خانواده ها هستند . اسم خانواده که می آید گویی به لانه مورچه آب ریخته باشند . تمام دستگاه فرقه به هم می خورد و کنترل خود را از دست می دهند و این همان فرصت هایی است که عزیزانشان باید فرصت را غنیمت شمرده و خود را نجات دهند.
– وضعیت فعلی فرقه رجوی را در آلبانی چگونه می بینید
وضعیت را باید از دو دیدگاه نگاه کرد یکی دیدگاه فرقه رجوی و یکی دیدگاه خانواده ها و جداشده ها . دیدگاه اول که معلوم است ، افتضاح !
( شکست استراتژی مسعود رجوی در عراق و شروع فروپاشی نرم در آلبانی)
دیدگاه دوم که سراسر پیروزی و اخبار خوش و فزاینده ، بی سبب نبود که سران فرقه رجوی به شدت از منتقل شدن به کشور آلبانی هراس داشتند ، چون می دانستند که این فنر فشرده ای که سال ها در قفس اشرف در عراق نگه داشته اند ، به محض رسیدن به یک فضای باز با سرعت و قدرت باز خواهد شد و شما دیدید که ظرف دو سه سال انبوهی از نیروهای تحت کنترل جدا شده و پی زندگی خودشان رفتند. برخی در صحنه ماندند و ترجیح دادن تا زندگی خود را به روشنگری علیه فرقه رجوی بپردازند و اجازه ندهند که جوانان بیشتری به دام آنها کشیده شود ، خانواده های بیشتری داغدار شوند و در حسرت دیدار فرزندان خویش بمانند. من نیز با کمال افتخار از این زمره افراد هستم . پی زندگی معمولیم نرفتم و فقط سنگر عوض کردم و آمدم به جبهه ای که واقعا سنگر حقوق بشری و انسان دوستانه است . کمک به خانواده های اسیران در اشرف ۳ تا که دست در دست آنها بتوانیم اسباب آزادی فرزندانشان را فراهم آوریم . از اینجا به همه کسانی که در این راستا مبارزه می کنند دست مریزاد می گویم و امیدوارم که خداوند اجرشان را بی حساب نگذارد .-پیام شما به دوستان خود که در فرقه مانده چیست؟
من در کوتاه هترین عبارت می گویم که دوستان ، شما اغلب مرا می شناختید ، نه کسی بودم که بترسم و یا جا بزنم و یا شانه خالی کنم و احساس مسئولیت نداشته باشم . بیشتر و بهتر از شما مرا خود مسئولین سازمان می شناسند ، کما اینکه شنیدم که بعد از جدا شدن من خیلی ها در شوک فرو رفته بودند و باورشان نمی شده که « بخشعلی علیزاده » از سازمان جدا شد ! بله من جدا شدم زیرا به این باور و ایمان رسیدم که هر چه به ما گفته شد دروغ بود و لاغیر . مستمر از ما صداقت خواسته می شد در حالیکه انعکاس صداقت ما دروغ های آنان بود . ما تن خالی خود را با دست خالی به گلوله ها می سپردیم و جناب مسعود رجوی در سوراخی خود را مخفی کرده بود . دوستان عزیزم ، بخودتان بیائید ، زندگی را بیشتر از این تباه نکنید ، برخلاف تبلیغات مسمومی که در مناسبات سازمان بر آن کوبیده می شود که خانواده ها شما را ول کرده اند و یا اینکه ما فراموش شده هستیم و یا اینکه از ما که کاری در نمی اید و از این جنس مزخرفات ، همه و همه به خاطر این است که کسی از سازمان جدا نشود و زندگی ذلت بار رجوی را به خودشان واگذار نکند ! لذا باید به خود آمد و تکان خورد . آن که رجوی است جانش را برداشته و در رفته است ، مریم قجر هم که هر روز لباس های شیک و گرانقیمت را چک می کند ( ستاره های هالیوود هم اینقدر لباس گرانقیمت نمی پوشند ، سیاستمداران زن هم اینقدر به خودشان نمی رسند ) هر روز به بهانه دیدار با سیاستمداران راهی کشورهای اروپایی می شود که بلکه مخ این سیاستمداران اروپایی را بزند و حمایت کسب کنند ! پس از هر طرف که نگاه می کنید می بینید که سری که مستمر به آن شیره مالیده می شود سر شما رزمندگان است .
-چه سخنی با مسعود و مریم رجوی دارید؟
خب آدم با کسی سخن می گوید که حرف حساب حالیش باشد ، اینها که حرف حساب نمی فهمند ، رجوی می گفت که سران جمهوری اسلامی حرف حساب نمی فهمند و باید با قاطعیت با آنان سخن گفت ! دقیقا الان شما خوانندگان محترم نگاه کنید که همین استثناء شامل حال رجوی و اعوان و انصار شیطان پرست آنان است یا نه ؟! اما باز تیری در تاریکی می اندازیم و میگویم که بس است ، دروغ و نیرنگ بس است ، ارعاب بس است ، تهدید بس است ، گروگانگیری بس است ، خیانت بس است ، شارلاتانیسم بس است ، احساس کشتن بس است ، خانواده ها را در حسرت دیدار فرزندان و عزیزانشان گذاشتن بس است ، اگر به خدایی اعتقاد دارید دیگر دست به اینکارها نزنید ، البته اگر شما اعتقاد داشتید که الان خیلی وقت پیش بود که حزو نامزدهای جایزه نوبل در قسمت حقوق بشر بودید !
-در پایان هرگونه مطلبی را که لازم به توضیح می دانید، بفرمائید.
از شما نهایت تشکر را دارم که به من این فرصت داده شد تا بتوانم با هموطنان عزیزم گفتگو کنم ، امیدوارم که انسانها همیشه در صلح و صفا و صمیمیت زندگی کنند . به خانواده ها توصیه اکید دارم که مراقب فرزندان خود باشند تا به دام فرقه ها گرفتار نیایند که بعدا دچار مشکلات زیادی خواهند شد .
امیدوارم که دوستانم در مناسبات جهنمی رجوی به خودشان بیایند و زندگی مطلوب خودشان را انتخاب بکنند نه آن زندگی که به آنها دیکته می شود . زندگی ربات گونه ای که بیست و چهار ساعته گرفتار آن هستند و هیچ قدرت تصمصیم گیری در آن ندارند .
یک بار دیگر از شما دوستان گرامی بابت تبریکاتتان به خاطر زندگی مشترک من با همسرم را نهایت تشکر را دارم و امیدوارم که تمام دوستانم روزی نه چندان دور توان تشکیل زندگی مشترک را داشته باشند .
خداوند یار و یاورتان باد
انتهای پیام / فراق