طاهره باقرزاده در جریان تصفیه درونگروهی سال ۱۳۵۴ سازمان و سپس انشعاب تیم شهرام به انگلستان رفت و سعی کرد در آنجا به فعالیت تشکیلاتی خود ادامه دهد اما موفق نشد. باقرزاده پس از پیروزی انقلاب به ایران بازگشت و به تشکیلات جدید به رهبری مسعود رجوی پیوست.
به گزارش فراق، کتاب «قدرت و دیگر هیچ» شرح ۲۰ سال فعالیت طاهره باقرزاده، از اعضای سازمان مجاهدین خلق در این سازمان است. او پس از مدتی همکاری با نشریه «ایرانشهر» احمد شاملو به واسطه فعالیت برادرانش از جمله حسین باقرزاده در سازمان مجاهدین خلق وارد سازمان شد. او در جریان تصفیه درونگروهی سال ۱۳۵۴ سازمان و سپس انشعاب تیم شهرام به انگلستان رفت و سعی کرد در آنجا به فعالیت تشکیلاتی خود ادامه دهد اما موفق نشد. باقرزاده پس از پیروزی انقلاب به ایران بازگشت و به تشکیلات جدید به رهبری مسعود رجوی پیوست.
تمام اعضای خانواده طاهره باقرزاده، عضو فعال سازمان مجاهدین خلق بودهاند- حتی پدر و مادرش- اما دو نفر از آنان از این سازمان جدا شدهاند: طاهره و محمد باقرزاده.
محمد باقرزاده پس از دستگیری در سال ۱۳۶۴ به دلیل جرائم ارتکابیاش محکوم به اعدام شد، ولی با وجود این در زندان تحتتاثیر قرار گرفت و توبه کرد. او حتی در وصیتنامهاش هم به این امر اشاره کرده است.
طاهره باقرزاده در کتاب خاطرات خود درباره این برادرش نوشته است: «خیلی از افراد حاضر در تشکیلات [سازمان مجاهدین خلق] و بهخصوص رهبری این جریان، محمد باقرزاده را خوب میشناسند و همه میدانند که وی فردی خودساخته، بیآلایش، متعهد، صادق و صمیمی بود و در حالی که مقداری سلاح را جابهجا میکرد، دستگیر شد. اما وی نهتنها اطلاعات مرا حفظ کرد و آدرس خانه محل استقرار خودش را نیز نداد که در حقیقت حتی کوچکترین کار اطلاعاتی هم نکرد و در همه مقاطع پایبند به حفظ اصول و ارزشها بود. اما همین فرد، هنگام اعدام در وصیتنامهاش، کتبا و بدون هیچگونه لرزشی، با شهامت و اعتقاد راسخ مینویسد: مرگ بر رجوی.» آشنایی با سازمان
«در خانوادهای رشد و پرورش یافتم که دارای جمعیت زیاد بود، ۶ برادر به ترتیب، کاظم، حسین، محسن، رضا، قاسم و محمد و یک خواهر به نام نصرت و من آخرین فرزند خانواده بودم. پدرم فردی مذهبی و متمول بود. در کودکی خیلی زود قرآن را آموختم و موفق به حفظ بخشی از آن شدم، اعضای خانواده تحتتاثیر پدرم با تفکر و روحیهای مذهبی رشد کردند. در سال ۴۳ حسین مدتی بهعنوان زندانی سیاسی بازداشت شد و این امر در روحیه افراد خانواده تاثیر بسیار گذاشت. حسین در سال ۴۶ با فردی به نام فتحیه زرکش ازدواج کرد و در سال ۴۸ پس از سفر حج برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت. وی دو رشته ریاضی و الهیات را همزمان در مشهد گذرانده و همسر وی نیز لیسانس فیزیک را دریافت کرده بود. برای اینکه از مسائل بیهوده محفوظ بمانم توسط حسین به خواندن کتاب و روزنامه تشویق میشدم. رفتن وی به خارج از کشور خلئی در منزل ایجاد کرد. در اردیبهشت ۵۰ قاسم که دانشجوی سال آخر مهندسی برق بود دستگیر شد، وی متولد ۱۳۲۹ بود و در کنکور سراسری در سال ۴۱ با موفقیت در ۱۱ رشته تحصیلی رتبه ممتاز را کسب کرده بود. وی به ۹ ماه حبس محکوم شد و پس از آزادی به مشهد آمد و علت دستگیریاش را برایم توضیح داد و بهطور نسبی مرا با سازمان مجاهدین خلق آشنا کرد.
او گفت اگر میخواهی خوب زندگی کنی باید نسبت به جامعه احساس مسئولیت داشته باشی و همدردی با مردم در تو ریشه بدواند. حرفهای او در من اثر داشت، زیرا همیشه از دیدن فقر مردم رنج میبردم و خواهان کمک به آنها بودم.»
قاسم باقرزاده، حدود یک ماه بعد به جهت فعالیتهای ضد رژیم پهلوی مجددا دستگیر و اینبار به ۱۰ سال حبس محکوم شد. طاهره که برای ملاقات با او به زندان قصر میرفت در جریان صحبتهایش با برادر، با نحوه کار تشکیلات و اهداف آن آشنا شد.
او تا سال ۱۳۵۲ رسما وارد تشکیلات نشد، اما در این مدت در کنار دانشگاه و شرکت در سخنرانیهای مذهبی و انقلابی، توسط برادرش در جریان کار سازمان قرار میگرفت.
شروع فعالیت تشکیلاتی
در حالی که طاهره باقرزراده به خاطر فعالیت برادرانش آمادگی لازم را برای ورود به تشکیلات منافقین داشت، شرایط هم برای او فراهم شد. اواخر سال ۵۲ به واسطه یکی از نیروهای مجاهدین خلق به نام «مرتضی» فرآیند جذب او به تشکیلات آغاز شد. در ابتدا از او خواسته شد که درباره فعالیتهای روزانه و سیر مطالعاتی خود چیزهایی بنویسد تا در تشکیلات بررسی شود: «… بعد از یک ماه وی [رابط سازمان] را در مسیر مدرسه دیدم. با من قراری گذاشت و من نیز آن را پذیرفتم. در اولین قرار تعدادی سوال کرد و قرار شد که پاسخ آنها را نوشته و دفعه بعد به او بدهم. گفتم که تحصیل میکنم و درباره سیر مطالعاتی، نشستها و فعالیتهای فردیام و دوستانم برایش گزارشات متعدد نوشتم و نظرم را در مورد مسائل مختلف اجتماعی مطرح کردم.»
نکته حائز اهمیت در این قسمت از خاطرات طاهره، اعلام مواضع فکری سازمان از طرف رابط آن به طاهره است که نشان از برنامهریزی سازمان به محض ورود تقی شهرام به مرکزیت بود. طاهره باقرزاده در این باره نوشته است: «یکبار از من پرسید چرا اصول کافی میخوانی؟ چرا مفاتیح میخوانی؟ این کتابها قدیمی است دیگر نخوان.»
نکته دیگری که در همین قسمت به آن اشاره شده، استفاده سازمان از امام خمینی بهعنوان ابزار مشروعیت فعالیتهایش است که این هم از زبان رابط سازمان مطرح میشود: «پرسید از چه کسی تقلید میکنی؟ گفتم بنا به توصیه پدرم از آقای شریعتمداری. گفت از من تقلید کن! گفتم تو از چه کسی تقلید میکنی؟ گفت از خودم. نظرش را راجع به آقای خمینی پرسیدم و گفتم رساله ایشان را داریم. گفت ایشان را بهعنوان رهبر مذهبی و سیاسی قبول داریم و این حرف عاملی شد تا من و بعد از من دوستانم از آیتالله خمینی تقلید کنیم.»یکی از قوانین سازمان مجاهدین خلق این بود که اگر در فرآیند جذب، تشخیص میداد که کسی به واسطه زندگی در طبقه مرفه دارای خصوصیاتی است که به درد کار تشکیلاتی نمیخورد، او را به کارگری یا به اصطلاح «پرولتری» میفرستاد تا از نزدیک با مشقاتی که عامه مردم با آن درگیرند، مواجه شود. این قانون البته گاهی برای تنبیه اعضایی که از فرامین مرکزیت و رهبری سازمان سرپیچی میکردند هم استفاده میشد. طاهره باقرزاده نیز از نظر سازمان نیاز به چنین تغییری داشت: «[رابط سازمان] از من خواست که از نظر خصلتی خودم را تغییر دهم، گفت در شرایط خوب زندگی کردهام و رفاه زده شدهام، در مجموع خصایص خوبی ندارم و اینها برای مبارزه مشکلآفرین است.» بنابراین از او خواسته شد که برای مدتی به کار در یک کارخانه مشغول شود: «در فرصتی به من گفت که تو هنوز از نظر خصلتی اصلاح نشدهای، تو خصلتهای خرده بورژوازی داری و باید با تغییر خودت خصلت پرولتری کسب کنی و برای رسیدن به این امر باید در کارخانه بروی و سخت کار کنی… .»
اواسط سال ۵۳، طاهره در کلاسهای شبانه ثبتنام کرد تا بتواند در جایی مشغول به کار شود. او به کارخانه کمپوتسازی در میدان شاداب مشهد رفت و حدود سه ماه روزی چهار ساعت در آنجا کار کرد.
حضور در خانه تیمی و جدی شدن فعالیت تشکیلاتی
پس از گذشتن حدود یکسال از فرآیند جذب طاهره، او تبدیل به یک نیروی علنی برای سازمان شده بود. او به کلی تابع فرامین سازمان بود و تمام دستورات را مو به مو اجرا میکرد. باقرزاده در این باره در خاطراتش نوشته است: «البته تبعیت من به این دلیل بود که عشق و شور خاصی به کار داشتم و همه امید و آرمانم و کعبه آمالم سازمان شده بود و در خدمت این جریان قرار گرفتن منتهای آرزویم بود… .» طاهره به یک نیروی علنی باارزش برای سازمان تبدیل شده بود و کارهای مختلفی به او واگذار میشد. در آذر ماه ۱۳۵۳ در یک راهپیمایی که توسط تعدادی از دانشجویان در خیابان نادری صورت گرفت، طاهره دانشجویان را برای پخش اعلامیه در پیادهرو آماده کرد. تنظیم این تظاهرات توسط طاهره و زیرنظر مرتضی شکل گرفته بود. سازمان علاوهبر آموزشهای نظامی و زندگی چریکی، به مسائل فکری و مطالعاتی اعضا نیز نظارت داشت و برای آن برنامهریزی میکرد. طاهره نیز از این موضوع مستثنی نبود و دائما از این بابت مورد سوال قرار میگرفت. یکبار رابط سازمان از طاهره پرسید که آیا تا به حال کتابی را تایپ کرده یا خیر که طاهره در جواب گفت که کتاب حکومت اسلامی امام خمینی را تایپ کرده است.
مرتضی هم از او خواست که کتاب «مانیفست مارکس» را بخواند و تایپ کند. او به طاهره گفته بود که «تو با سیمین توکلی که یک نیروی وابسته به فداییان خلق است در تماس هستی. باید بدانی که او چگونه فکر میکند و چنانچه بخواهی او را تغییر بدهی باید ایدئولوژی او را خوب بشناسی.» رابط سازمان چندی بعد مساله خانه تیمی را با طاهره مطرح کرد. او ضرورت زندگی مخفی را با طاهره در میان گذاشته و او را بهعنوان مسئول این خانه منصوب کرد. البته طاهره فقط تا غروب آفتاب در آن خانه میماند و شب به نزد خانوادهاش بازمیگشت. بعد از مدتی سازمان به او پیشنهاد کرد که برای رفع موانع حضور دائمی او در خانه تیمی، بهتر است که ازدواج کند. موردی هم به او پیشنهاد شد اما این پیشنهاد با مخالفت پدرش مواجه شد. بنابراین ازدواج او منتفی شده و رفتوآمدهای او به همان شکل قبلی ادامه پیدا کرد. در اواخر ۱۳۵۳ به واسطه لو رفتن یکی از خانههای تیمی که طاهره به آن رفتوآمد داشت، او به همراه رابط سازمان خانه تیمی را تخلیه کرده و از آن به بعد طاهره دیگر مرتضی را ندید.
فعالیت طاهره پس از تغییر ایدئولوژی سازمان
طاهره پس از سه ماه موفق شد مرتضی را پیدا کند. اما این وصل دوباره با اعلام تغییر ایدئولوژی سازمان همزمان بود. با همان شیوه قبل یک خانه جدید انتخاب شد، اما مرتضی به طاهره گفت که دیگر رابط مستقیم او با سازمان نیست و از این پس هر دوی آنها باید زیرنظر فردی به نام حسن فعالیت کنند. حسن به طاهره اعلام کرد که سازمان طی چند ماه در دیدگاهها و مواضع ایدئولوژیک خود تجدید نظر کرده و به اینجا رسیده است که اسلام نمیتواند مبنای یک حکومت باشد.
طاهره و مرتضی در این مدت بهشدت تحتنظر حسن بودند و کوچکترین خطا از سوی آنها واکنش تند حسن را به همراه داشت. چند ماه بعد از وصل مجدد حسن کتابی قطور با عنوان «بیانیه تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق» را در اختیار طاهره گذاشت تا مطالعه کند. حسن به طاهره متذکر شد که تنها دو سه ساعت وقت دارد این کتاب را بخواند. اما مطالعه آن کتاب در این مدت کوتاه ممکن نبود.
بعدها طاهره ماجرا را از مرتضی جویا شد و او گفت که سازمان میترسد که کسی این بیانیه را با دقت و به جزئیات بخواند تا مبادا اشکالی به آن وارد کند. یک روز غروب آخر سال ۵۴ مرتضی به خانه آمد و به طاهره گفت که حوریه محسنیان [از اعضای فعال سازمان که با طاهره ارتباط داشت] دستگیر شده و او باید زندگی مخفی را شروع کند. تلفنی موضوع را به خانوادهاش اطلاع داد: «حدود ساعت ۸ حسن آمد، پرسید چرا تو نرفتهای؟ موضوع حوریه را گفتم. حسن گفت حالا که قرار است اینجا بمانی باید مسائل تازهای را مطرح کنم. بعد به من گفت مقدماتیترین شرط ماندن تو در خانه این است که نمازت را ترک کنی… .» طاهره با این موضوع مخالفت کرد اما حسن به او هشدار داد که این تصمیم او سرپیچی از دستور مافوق است و مجازات دارد و مجازاتش هم اعدام است. بعد از تغییر ایدئولوژی این نوع برخورد در سازمان عادی بود. رهبری و مرکزیت سازمان نظیر تقی شهرام و بهرام آرام هم همین برخورد را با شاخه مذهبی سازمان داشتند و پس از مقاومت شاخه مذهبی سازمان، دست به ترور آنها زدند و شریف واقفی را به قتل رساندند، اگر چه موفق به اعدام صمدیه لباف و سعید شاهسوندی نشدند. به هر حال طاهره ترک نماز را نپذیرفت و نیمهشب یادداشتی نوشت و خانه را ترک کرد. به خانه پدری رفت و با شرح داستان به همراه پدرش به راهآهن رفت تا راهی تهران شود.
بازگشت از انگلستان و دستگیری
طاهره پس از نقل مکان به تهران نزد برادرش محمد رفت و با او درباره ماجرای تغییر ایدئولوژی سازمان صحبت کرد و از برادرش خواست که او را به سازمان وصل کند. اما محمد هم مشکلات او را داشت و با رهبری درگیر بود. طاهره وقتی تهران را برای زندگی امن نیافت، تهران را به مقصد انگلستان ترک کرد و دوره تازهای از زندگیاش را در آنجا آغاز کرد. دورهای خوش که از آن بهعنوان ضربهای جبرانناپذیر از جهت اعتقادی یاد میکند.
طاهره در انگلستان زندگی موفقی نداشت و حتی تلاشش برای پیوستن به «الفتح» هم به ثمر نرسید. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کشور بازگشت و بلافاصله به دیدار برادرش قاسم رفت. «با توجه به اینکه قاسم برایم تبیین کرد که ما بر همان مبانی و اصول اولیه سازمان که حنیفنژاد بنیان آن را پیریزی نموده باقی خواهیم ماند، من با شوق به ایجاد جامعهای سالم که توسط این مجموعه تعریف شده بود خالصانه و با تمام وجود تصمیم گرفتم خودم و همه سرمایهام را وقف آن نمایم.»
او از ارشاد مجوز گرفت و کارش را بهعنوان حروفچین در نشریه مجاهد و زیر نظر برادرش محمد آغاز کرد. اما پس از شورش ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ سازمان او به زندگی مخفیانه روی آورد و در مدت یک سال به رتق و فتق امور سازمان و نیروهای دستگیرشده پرداخت. در اردیبهشت ۱۳۶۱ منزل او شناسایی و به همراه عدهای دیگر دستگیر شد. بازجویی او حدود ۱۰ ماه طول کشید و پس از آن او راهی دادگاه شد. او درباره جلسه دادگاه و میزان محکومیتش اینگونه نوشته است: «پس از محاکمه به علت فریب پاسداران که منجر به کشته شدن تعدادی از نیروهای امنیتی در محل دستگیریام شد، و پناه دادن به نیروهای مسلح تشکیلات ابتدا به اعدام و پس از مدتی با یک درجه تخفیف به ۱۵ سال حبس محکوم شدم. روزی که حکم را ابلاغ کردند، پرسیدم چه عملی باعث شد که مرا اعدام نکنید؟ پاسخی شنیدم که عمیقا شرمنده شدم، به من گفته شد که تو مادر هستی و دارای فرزند خردسال.» او در کتابش یادآور میشود که نیروهای دادستانی و دادگستری نمیگذاشتند کهتر و خشک با هم بسوزند و چه بسا مواردی که وجود یک کودک باعث آزادی یک زندانی میشد. طاهره باقرزاده در سال ۶۵ از زندان آزاد شد.
او طی دو سال در داخل کشور به فعالیتهایش ادامه داد اما هنگام خروج از کشور دستگیر شد. در تیرماه ۱۳۶۷ در حالی که سر موضع خود بود، جهت خروج غیرقانونی از کشور به همراه فرزند هفت سالهاش اقدام کرد. اما در زاهدان بازداشت شد و پس از طی مراحل بازجویی در تهران به ۱۰ سال حبس محکوم شد. او پس از مدتی به مشهد منتقل شد و مدت زمانی بعد پس از تجدیدنظر دادگاه در شرف آزادی قرار گرفت. با توجه به اینکه پس از دستگیری او عملیات فروغ جاویدان و تصفیههای درونگروهی سازمان مجاهدین خلق صورت گرفته بود. او با تمام وابستگیای که هنوز به سازمان داشت اما در درون از اقدامات آن احساس انزجار میکرد. درنهایت او تصمیم گرفت که باقی عمرش را صرف مبارزه با جریان منافقین کند و بهعنوان اولین اقدام در این راستا دست به انتشار کتاب خاطرات خود زد. کتاب «قدرت و دیگر هیچ» مجموعه خاطرات طاهره باقرزاده در مدت ۲۰ سال فعالیت او در سازمان مجاهدین خلق است که چاپ اول آن در سال ۱۳۸۵ منتشر شده است.
انتهای پیام