هدف ما از این مصاحبه این است که نحوه عملکرد فرقه رجوی نسبت به زنان را برای خوانندگان این گفتگو روشن کنیم.خانم نوری قبل از شروع گفتگو اجازه دهید من هم به شما سلام و خسته نباشید بگویم و همین طور به خوانندگان این گفتگو.
خانم نوری به عنوان اولین سئوال شما چند سال در فرقه رجوی بودید ؟
پنج الی شش سالی در فرقه رجوی بودم سالهای بی آینده و سیاه و تباهی .
چه اتفاقی افتاد که شما در دام فرقه رجوی افتادید ؟
یکی از عناصر فرقه رجوی در زندان بود وهمسرم در همان زندان بود که با این فرد آشنا می شود. همسرم بعد از مدتی آزاد می شود و آن فرد در زندان مدتی که کنار همسرم بود در رابطه با فرقه با او صحبت می کرد و نسبت به فرقه او را آشنا می کرد و همسرم برای من تعریف می کرد که اگر ما با فرقه باشیم اوضاع ما به هر لحاظ خیلی بهتر می شود. من و همسرم مشکل مالی داشتیم. بعد از مدتی فرد هوادار فرقه از زندان آزاد می شود و ما را پیدا می کند بعد از رفت و آمدی که با هم داشتیم سر کلاف را باز و به ما پیشنهاد داد اگر مایل هستید من می توانم شما را به فرقه ( سازمان ) وصل کنم و آنجا پول خوبی به شما می دهند و بعد از چند ماه ماندن در سازمان شما را به یکی از کشورهای اروپایی منتقل می کنند. در کل وضع شما خیلی خوب می شود. در واقع این فرد سناریو را از قبل چیده بود و ما را برای بردن به پادگان اشرف ( زندان اشرف ) کاندید کرده بود زمان گذشت و مجددا آن فرد در خواست ملاقات با ما را کرد و سر زمانبندی که به ما داده بود او را ملاقات کردیم.
برای ما توضیح داد که شما بایستی به ترکیه بروید و از ترکیه به عراق من هماهنگی کردم، پاسبورت های خودتان را درست کنید که سریعا شما را به رابطی که در ترکیه داریم وصل کنم. ما هم دنبال آماده سازی پاسپورت ها رفتیم. پاسپورت ها که درست شد با فرد مربوطه تماس گرفتیم و اعلام آمادگی کردیم. روز سفر ما به ترکیه فرا رسید و به هوای رفتن به اروپا و زندگی خوب با ایران خدا حافظی کردیم.
به ترکیه که رسیدیم در فرودگاه یکی از نفرات فرقه منتظر ما بود بعد از احوال پرسی و آشنایی خود ما را سوار ماشین کرد بعد از مسافتی طولانی ما را در یک منزل اسکان داد چند روزی در ترکیه بودیم خیلی خوب به ما رسیدگی می کردند و فیلم هایی که از پادگان اشرف برای ما می گذاشتند زن و مرد با هم بودند همین طور فرزندانشان در کنار پدر و مادرشان.
ما با دیدن فیلم ها خیلی خوشحال بودیم با خودم می گفتم آینده خوبی برای دخترم می سازم دخترم ۹ ماهه بود و همراه من بود. وقتی به ترکیه رسیدیم آن فرد مربوطه پاسپورت های ما را گرفت. چند روز در ترکیه بودیم. آن فرد سراغ ما آمد و گفت ویزای عراق را برای شما گرفتم. فردا شما به عراق سفر می کنید. فردای آن روز من به اتفاق همسرم و دخترم عازم عراق شدیم وقتی به عراق رسیدم شب بود از قبل هماهنگی انجام شده بود یک آقا و یک خانم در فرودگاه عراق در بغداد منتظر ما بودند با ما احوال پرسی و خوش آمد گویی کردند ما را سوار ماشین کردند و به یک ساختمان بزرگی بردند بعد ها فهمیدم ساختمان طباطبایی است وقتی به ساختمان رسیدیم شام را خوردیم و استراحت کردیم صبح یک زنی آمد سراغ من گفت بچه ات را شیر بده و آن را بخوابان، بیا فلان اتاق با شما کار داریم. من بچه ام را شیر دادم و او را خواباندم. رفتم به آدرسی که این زن داده بود. اتاق کار بود که بایستی می رفتم در آن. وارد اتاق شدم. دیدم زنی در اتاق نشسته.
سلام علیک کردیم خودش را معرفی کرد فهیمه اروانی بود، برای من توضیح داد که زندگی در اینجا سخت است و توضیح داد که هر فرد جدیدی وارد مناسبات ما شود اول بایستی یک سری نوارهای انقلاب را ببیند با دیدن این نوارها فرد تبدیل می شود به رزمنده و مجاهد. من از صحبتهای فهیمه گیج شده بودم که این زن چی می گوید من هم در جواب به او گفتم رابط شما در ترکیه به ما گفت شما یکی دو ماه در عراق هستید بعد شما را به اروپا منتقل می کنند. فهیمه در جواب گفت آن فرد غلط کرده که این حرفها را به شما زده مگر ما اینجا ترانزیت شما هستیم که هر کسی از ایران به عراق بیاید ما او را به اروپا بفرستیم؛ هر کسی وارد مناسبات ما شود بایستی برای ما بجنگد، اینجا فقط جنگ حرف اول را می زند از اروپا خبری نیست.
مرا شوک گرفته بود و نمی توانستم حرف بزنم و در ادامه فهیمه گفت: شما را تو جیه می کنند که سلسله نوارهای انقلاب را ببینید بعد از دیدن نوارها شما به پادگان اشرف پایتخت مجاهدین منتقل می شوید البته انقلاب کرده! چند روز بعد از دیدن نوارهای رجوی آنقدر ذهنم درگیر بود که نمی فهمیدم رجوی در رابطه با چه موضوعی بحث می کند سراغ من آمدند و کاغذی را جلوی من گذاشتند به من گفتند هر کسی نوارهای انقلاب برادر را ببیند بایستی انقلاب کند پایین این ورقه را امضا کن شما بایستی همسرتان را طلاق دهید و کودک خود را رها کنید.
من با شنیدن این حرف نزدیک بود سکته کنم چگونه می توانم کودکم را رها کنم کودک من شیر خوار است مگر می شود. مرا وادار کردند فرمی هم که شده پایین برگه را امضا کنم کودکم را از من گرفتند و مرا به زندان اشرف منتقل کردند وقتی به زندان اشرف رسیدم تبلیغاتی که در ترکیه به خورد ما داده بودند تماما عکس آن در آمد. همانجا فهمیدم که عجب کلاهی سر من رفته .
خانم نوری برخورد زنان منظورم سرانشان با شما در مقر چگونه بود شما در مقر زنان آزادی داشتید ؟
آقای بصری کدام آزادی شما خودتان بهتر می دانید و در فرقه بودید. در فرقه رجوی آزادی معنی و مفهوم ندارد ما حتی نمی توانستیم آرایش کنیم آرایش کردن در فرقه رجوی برای زن جُرم محسوب می شد به ما می گفتند اگر آرایش کنید مردها شما را می بینند به سمت زندگی عادی کشیده می شوند و پایشان در مبارزه سُست می شود.
ما را تبدیل کرده بودند به یک مشت عجوزه، ما جرات این را نداشتیم یک تار موی سرمان بیرون باشد اگر کمی از موهای سرمان بیرون بود بدترین برخورد را با ما می کردند و در نشست ها سوژمان می کردند و به ما بد و بیراه می گفتند. یک بار از آنها درخواست کردم می خواهم با خانواده ام در ایران تماس بگیرم کاری با من کردند که از گفته ام پشیمان شوم علنا به ما می گفتند وقتی مردها را می بینید آنها می گفتند ( برادرها ) درست راه بروید لبخند نزنید به مردها نگاه نکنید تا می توانید از آنها فاصله بگیرید.
خانم نوری ببخشید حکومت دیکتاتوری بوده؟
از حکومت دیکتاتوری فرا تر بود .
خانم نوری شما گفتید کودک ۹ ماهه خودتان همراهتان بود در فرقه رجوی می توانستید با کودک خود ملاقات کنید؟
داشتن خانواده در فرقه رجوی جُرم است، گناه کبیراست. بارها از آنها درخواست کردم دخترم را می خواهم ببینم. در جواب به من می گفتند دختر شما اینجا نیست و شما نمی توانید دخترت را ملاقات کنی. اینجا جای زندگی نیست، اینجا فقط جنگ است. من نمی خواستم با آنها زیاده روی کنم. می ترسیدم بلایی بر سر دخترم بیاورند. سران فرقه رجوی به خصوص زنان سطح بالا دریده هستند. به چهرهایشان نگاه می کردم خشم از چهرهایشان می بارید. بعضی وقتها با خودم خلوت می کردم و با خودم می گفتم این جا دیگه چه جور جایی است. اصلا زندان اشرف جز آمار دنیا است؟ کسی خبر دارد که چه بلایی بر سر انسانها در این محل می آورند؟ واقعاآقای بصری فرقه رجوی خطرناک است. هر چه گزارش می نوشتم شما را به خدا اجازه دهید دخترم را ملاقات کنم انگار که با دیوار صحبت می کردم. ذره ای از انسانیت بویی نبردند. مهارتشان این بود فقط تهاجم کردن به نفر مقابل. من خدا را شکر می کنم که صدام سرنگون شد من و خیلی از اسیران توانستند خودشان را از دام رجوی و سرانش نجات دهند.
خانم نوری پیام شما برای زنان در فرقه رجوی چیست؟
به نظر من بدبخت ترین آدم ها در فرقه رجوی زنان هستند و فشار مضاعف روی آنهاست رجوی و سرانش ابتدایی ترین آزادی را از این زنان سلب کردند. جالب است که مریم قجر دم از آزادی زنان می زند. من در فرقه رجوی بودم و به عینه دیدم که با زنان چه رفتار بدی می کنند. در فوق گفته بودم حق آرایش را هم از زنان گرفته بودند و زنان را زیر ذره بین خودشان قرار می دادند. شب ها در نشست های مسخره زن را سوژه می کردند و مسئول نشست بدترین توهین ها را به زنان می کرد. ای وای بر شما ظالمان که بنام آزادی انسانها را در یک محیط بسته به چهار میخ می کشید.
و به زنانی که در فرقه هستند می گویم به چه دلیل خودتان را به تباهی می کشید؟ شما حق زندگی دارید مریم قجر شما را فریب می دهد و از شما سواستفاده می کند. هنوز دیر نشده. شما می توانید خودتان را نجات دهید و یک زندگی آزاد داشته باشید. من هم فکر می کردم نمی توانم خودم را نجات دهم تصمیم گرفتم و خودم را از فرقه تباهی رجوی نجات دادم مریم قجر فریب کار است و با پول مزدوری برای خودش سرمایه گذاری می کند و به خودش رسیدگی می کند خودتان را نجات بدهید و اردوی مریم قجر را ترک کنید زندگی بیرون از فرقه رجوی زیباست، امیدوارم هر چه زودتر خودتان را نجات دهید.
ممنون از شما خانم نوری خسته نباشید از اینکه وقت خودتان را در اختیار ما گذاشتید از شما تشکر می کنیم. امیدواریم نه فقط زنان بلکه مردان هم فرقه رجوی را ترک کنند و یک زندگی آزاد برای خودشان انتخاب کنند.
انتهای پیام / انجمن نجات مرکز اراک