• امروز : پنج شنبه - ۳۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 18 April - 2024

خاطراتی از کمپ مخوف اشرف : وقتی عضو ناراضی به زندان ابوغریب فرستاده می‌شد / در فرقه رجوی به اعضای فراری «فرامرزی» می گفتند

  • کد خبر : 19440
  • 31 ژانویه 2019 - 13:42

در دهه ۱۳۸۰ یعنی حدوداً از سال ۱۳۷۴ به بعد که اعضای سازمان مجاهدین از کمپ‌های فرقه اجازه خروج نداشتند تقریباً آنجا زندانی بودند و ناراضیان تحت انواع ستم‌ها و ناملایمات زیادی قرار می‌گرفتند.

آن‌قدر تعداد ناراضیان، درخواست رفتن و فرار زیاد شده بود که ستادی موسوم به تشکیلات در فرقه رجوی مهم‌ترین کارش رسیدگی به وضعیت ناراضیان بود. به دستور رجوی، مهوش سپهری یکی از زنان جلاد و عفریته که بعدا مسئول اول هم شد سرکرده این بخش بود تا مستقیماً بتواند انواع ترفندها را بکار بگیرد.کار اصلی این بخش تشکیل جلسه با ناراضیان اعم از جلسات تکی و یا جمعی، تهدید، زندان و تطمیع بود تا وضعیت بحرانی درون را به کنترل درآورده و سروسامانی بدهد.

علاوه بر مهوش سپهری یا همان خواهر نسرین معروف، فهیمه اروانی، فرشته یگانه و اکثر سران مراکز کار عمده‌شان حفظ و نگهداری اعضا بود.

به دنبال بالا گرفتن اعتراضات ، درخواست خروج و فرارهای زیادی که انجام می‌شد آخرش هم سال ۱۳۷۸ تا ۸۰ علیرغم اینکه در منظر بیرونی بانام‌های پرطمطراق سال سرنگونی و فلان و بهمان نام‌گذاری می‌شد در درون سال‌های تعیین تکلیف حلقه ضعیف بود.

فرقه ها  به خاطر ایزوله  نمودن  و بیگانه تر کردن  اعضا، هر کدام فرهنگ ادبیاتی خاص  خود دارند و بیشتر به  دلیل قطع  کردن ارتباط با دنیای خارج اصطلاحات و لغاتی خاص  خود  ابداع می کنند. مثلاً در فرقه رجوی به اعضای فراری، «فرامرزی» گفته می‌شد و یا آنان که خودکشی می‌کردند خوشحالی نام‌گرفته و یا افراد خواهان جدایی را بریده با کلمه اختصاری (بی) می‌گفتند.

به اعضای ناراضی نیز حلقه ضعیف می‌گفتند که ستاد نسرین خانم مرتب در حال تعیین تکلیف آن‌ها بود.

آن دو سه سال آخر قبل از سقوط صدام سال‌های پر از تب‌وتاب و فراز و نشیب‌های زیادی بود. حلقه محاصره و آزار و اذیت اعضا بیش‌ازپیش شده بود و رجوی کم از فرعونی در کمپ‌های تحت سلطه‌اش به‌واسطه حمایت صدام نداشت.

حداقل به مدت شش ماه اعضا را از کمپ اشرف به بیابان دیگری نزدیک بغداد به نام قرارگاه باقرزاده کوچ دادند، قرارگاهی متشکل از چند سوله بزرگ که افراد شب و روزشان را با یک کوله نظامی و کیسه‌خواب  بر روی خاک و زیر چادر سرمی کردند تا نزدیک محل استقرار رجوی باشند و او در قصر پارسیان به‌راحتی زندگی کند. در آنجا جلسات بزرگی با شرکت اعضای قدیمی تر در جریان بود که چند ماه ادامه داشت جلسات طاقت‌فرسا و خردکننده  که  رجوی به محاکمه اعضا ناراضی می‌پرداخت و نسق می‌کشید؛ که داستان آن بماند

الآن مدنظرم سرنوشت افراد نگون‌بخت و ناراضیان شجاعی است که به ‌هیچ‌عنوان در آن شرایط سخت و حتی علی رغم پیش‌بینی شرایط سخت‌تر قبول نکردند در کمپ اشرف باقی بمانند.

باری پروژه ادامه داشت و در انتهای چند ماه زدوخورد، زندان و بند و جلسات فحش و کتک‌کاری حدود دویست پرونده برای افراد ناراضی که به‌هیچ‌عنوان زیر بار چرندیات فرقه نمی‌رفتند تشکیل شد «پرونده‌های سری افراد حلقه ضعیف» و گناه قیدشده اکثر افراد این بود که ایدئولوژی فرقه را قبول نمی‌کردند و قابل مغزشویی نبودند.

بسیاری از آن‌ها در همان سال ها با نشست‌های رعب‌انگیز موسوم به دیگ با ترس و تهدید مجبور به ماندن شده بودند و شاید حدود صد نفر را که حریف آنان نمی‌شدند مجاب به ماندن کنند سری به سری خارج می‌کردند.

ولی چه خروجی و کجا، آن زمان چون رجوی دوست رفیق و شفیق صدام بود با نظامیان و مخابرات عراق هماهنگ کردند که برای خلاصی از شر ناراضیان، آن بنده خداها را به زندان ابوغریب بفرستند. لذا فاجعه دیگری رخ می‌داد.

بسیاری از ناراضیان، رفتن و حتی مُردن در زندان مخوف ابوغریب را بر ماندن در درون تشکیلات مافیایی ترجیح دادند و رفتند.

در درون تشکیلات سردسته و تصمیم‌گیرنده برای سرنوشت این افراد بی‌گناه بر عهده مهوش سپهری بود که در جلسه آخرین و پایانی به قول خودش اتمام‌حجت نهایی را با فرد می‌کرد.

آنچه برای افراد اخراج شده در نظر گرفته می‌شد بدین شرح بود.

امضای بیش از ده تعهدنامه اجباری و برگه اخراج با محتواهایی از قبیل اینکه ادعایی ندارم، اموالی در سازمان ندارم، با من خوش‌رفتاری شده، من خودم بریده و کم آورده‌ام و. من مستحق تنبیه  هستم و از این قبیل لاطائلات برای هر چه بیشتر خرد کردن روحیه فرد  و درنهایت آنچه به فرد جداشده در عوض ده الی بیست خدمت تعلق می‌گرفت شامل وسایل زیر بود:

یکدست لباس معمولی یک پتوی مندرس، یک گونی آرد و یک یقلوی (ظرف غذای نظامی) و یک قاشق بود و سپس روانه زندان مخوف ابوغریب می شد.

هماهنگی با استخبارات انجام‌شده و فرد مزبور را تحت بازداشت به افسران عراقی تحویل می دادند و با اسکورت یکسر به زندان ابوغریب می رفت.

به علت کار در بخش پرسنلی چند بار ناظر خروج و صحنه‌های دردناک تحویل اعضای ناراضی بودم که به‌مانند زندانیان جنگی آن‌ها را با دست‌بسته و تحت کنترل به افسران عراق تحویل می‌دادند و این هم یکی از تلخ‌ترین خاطرات زندگی‌ام از فرقه مدعی آزادی دنیا و حقوق بشر است. باور کنید کاری که این فرقه با اعضای خودش نمود کمتر از فجایع هیتلر و اردوگاه زندانیان جنگی نازی نبود.

شما ای ایرانی و ای روشنفکر ای خانواده دردمند قضاوت کنید رجوی ظالم که با اعضای خود چنین می‌کرد چه نامی باید بر آن گذاشت و چگونه باید این‌همه رسوایی و این‌همه ظلم را شرح داد.

این روزها در بهمن ۱۳۹۷ به سر می‌بریم. حدود ۵۰ تن از آن زندانیان در دوم بهمن ۱۳۸۰ به کمک سازمان‌های بین‌المللی از زندان ابوغریب نجات پیدا کردند و آزاد شدند و برخی از آن دوستان و آقایان شجاع چون محمدحسین سبحانی، علی قشقاوی  بعد از رهایی از زندان توانستند افشاگری‌های بسیار گسترده‌ای از آن پروژه وحشیانه به عمل‌آورند که بازتاب گسترده‌ای در محافل حقوق بشری داشت.

اکنون بیش از ۱۵ سال از سقوط صدام و رجوی گذشته است و جز شرم و رسوایی چه بر آنان باقی‌مانده است.

نوشته: مریم سنجابی

انتهای پیام / فراق

 

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=19440