مسعود رجوی چوپان دروغگویی بود که دروغ هایش پایانی نداشت، چه در مورد مبارزات و بازگشت به ایران، چه در مورد همکاری هایش با صدام و چه در بیان مسائل ایدئولوژیک و سیاسی. انگار ذات او را با فریب و دروغ آمیخته بودند. او حتی قرآن را هم اینگونه تفسیر می کرد. تمام این تلاش های مذبوحانه برای حفظ افراد دربین فرقه و جلوگیری از جدایی آنها بود. یک نمونه از این فریب ها مربوط به داستان حسین مشعوف می باشد. ماجرا از این قرار بود که حسین مانند بسیاری دیگر به ماهیت پلید سازمان پی برده بود و تمایل به جداشدن داشت. او که نیروی مخابرات بود در فرصتی کولر گازی کانکس فرماندهی را از جای خود خارج کرده و به داخل کانکس رفته بود و با استفاده از تلفن آنجا با بستگانش در اروپا تماس گرفته بود و ابراز تمایل به جدایی از سازمان کرده و از آنها درخواست کمک کرده بود.
بعد از این اتفاق تلاش های خانواده حسین برای رهایی او از طریق سازمان های بین المللی آغاز گردید. زمانی که سازمان از این کار حسین مطلع شد او را زیر شدیدترین شکنجه ها قرار داد. در نشستی که با حضور شخص مسعود رجوی برگزار شد حسین سوژه قرار گرفته و از طرف بادمجان دور قاب چین ها مورد بدترین تهمت ها و ناسزاها قرار گرفت. این فشار ها حتی در قرارگاه هم ادامه داشت و به نشست محدود نشد.
در قرارگاه آنچنان مورد ضرب و شتم هواداران مسعود قرار گرفته بود که تمام سر و صورتش زخمی بود. به یاد دارم او را از بالای خاکریز به پایین انداخته بوده و به شدت مضروب ساخته بودند.یک روز که در کنار کمدش نشسته بود با او وارد صحبت شدم او ماجرا را اینگونه تعریف کرد: بعد از آن اتفاق سازمان از من خواست منکر هرگونه فشار از طرف سازمان بشوم و از جدایی از سازمان اعلام انصراف کنم. شخص مسعود رجوی که آبروی سیاسی خود را در خطر می دید به من گفت اگر این کار را انجام بدهی من شرایط و زمینه را برای سفر تو به اروپا و زندگی در آنجا فراهم می کنم ولی زمانی که اعلام انصراف کردم مرا نگه داشته و زندانی کردند.
این تنها یک نمونه کوچک از وعده های دروغین مسعود بود. از این نمونه ها بسیار زیاد است و همچنان نیز از سوی مریم و مسئولان بالای سازمان ادامه دارد.
محمود آسمان پناه
انتهای پیام / انجمن نجات مرکز کرمان