من به مدت ۳۰ سال در درون این فرقه بودم. باور کنید، هر فردی که در این فرقه است هیچگونه اختیار فردی ندارد و مثل یک عروسک کوکی کارمی کند. حق هیچگونه نظر دادن در کار را نداشتیم.
همان چیزی که در دستور صبحگاهی به من یا دیگر افراد می گفتند اجرا می کردیم. مثل یک برده از ما کار می کشیدند. گاهی ۱۸ ساعت از ما کار می کشیدند و شعار مسعود رجوی، مریم و سرکردگان این بود از نیروها باید بیگاری کشید تا نیروها به جایی دیگر از خارج از مناسبات فکر نکنند تازه وقتی کار تمام می شد، فاکت عملیات جاری می نوشتیم و ذهن ما مشغول فاکت نویسی می شد.
تمام موضوعاتی که در طی روز با آن موارد بر خورد داشتیم را روی خودمان می بردیم. با این حال موضوعات به افراد پایین بر نمی گشت و همه سرکردگان فرقه مقصر بودند ولی نیروها ی پایین حق هیچگونه اعتراض نداشتند. اگر هم اعتراض می کردیم در همان نشست فرمانده ها افراد را تا حد مرگ می زدند و در این رابطه رحمی نمی کردند. یک بار من خودم در نشست عملیات جاری به خاطراین که گفتم نیروهای پایین مقصر نیستند و بالاتر از ما مقصر هستند مورد حمله سرکردگان فرقه قرار گرفتم.
من شاهد صحنه های زیادی از برخورد با افراد در عملیات جاری بودم. تنها به علت این که فرد می گفت من فاکت را قبول ندارم توسط سر کردگان رجوی کتک می خورد و در بنگال داغ که درجه حرارت آن به ۶۰ می رسید شکنجه می شد.
فرماندهان بالای فرقه به شخص اعتراض کننده حمله می کردند و بدترین شکنجه ها را به این فرد وارد می کردند . فرمانده شکنجه گران مهدی ابریشمچی بود. خیلی از افراد زندانی در بنگال ۶۰ درجه می مردند و شبانه آنها را دفن می کردند تا کسی خبردار نشود. اگر کسی هم متوجه جنایت میشد او را هم می کشتند. در نشست ها خود رجوی به ما می گفت شما حق هیچگونه اظهار نظر در کار را ندارید فقط باید بگویید چشم و مثل یک عروسک کوکی کار کنید.
یادداشت از: احمد خاکی
انتهای پیام