فرقه تروریستی رجوی را میتوان از جمله گروههایی دانست که خشونت و ترور عنصر جداییناپذیر ایدئولوژی التقاطی آن را شکل میداد. این فرقه که از ابتدا مشی مسلحانه را پیشه خود ساخته بود، بعد از حمله چریکهای فدایی خلق به پاسگاه ژاندارمری در سیاهکل، برای عقب نماندن از قافله حرکتهای مسلحانه سعی کرد تا جان دوبارهای به حرکتهای مسلحانه خود بدهد. آنها سعی داشتند از طریق دورههای آموزشی نظامی توسط سازمانهایی مثل آزادیبخش فلسطین در سوریه، لبنان و اردن علیه رژیم پهلوی اقدام کنند. از جمله اقدامات آنها میتوان به ترور چند افسر نظامی آمریکایی و نیز چند کارمند شرکت راکول اینترنشنال(Rockwell International) اشاره کرد.
اعضای منافقین به شرکتهای پپسیکولا، جنرال موتورز، شرکت نفتی شل پان امریکن نیز حمله کردند. از دیگر اقدامات این فرقه انجام یک عملیات هواپیماربایی در مسیر دوبی به تهران و انتقال هواپیما به عراق بود که میتوان آن را اولین اقدام نظامی فرقه و شاید مشهورترین آن دانست. دیگر اقدام جدی فرقه تلاش برای برهم زدن جشنهای ۲۵۰۰ ساله بود که به خاطر ناپختگی اعضا، یکی از آنان برای تهیه اسلحه با یکی از عناصر مخفی ساواک تماس گرفته بود و همین هم باعث دستگیری گسترده نیروهای فرقه در سال ۱۳۵۰ شد و ساواک بزرگترین ضربه را از این طریق به فرقه وارد کرد.
مشی مسلحانه در کنار گرایشهای التقاطی فرقه باعث شد تا حرکت و ایدئولوژی فرقه مورد توجه و پذیرش حضرت امام قرار نگیرد. حضرت امام در برابر توصیه بسیاری از یاران خویش درباره حمایت از فرقه حاضر به پذیرش و حمایت از این فرقه نشد. ایشان در برابر حرکتهای مسلحانه فرقه در پی ملاقات برخی از اعضا در نجف در سال ۴۹ گفته بودند، «شما نمیتوانید قیام مسلحانه بکنید. بیخود خودتان را به باد ندهید.» در ارتباط با ایدئولوژی فرقه هم ایشان ضمن اشاره به یکی از آثار فرقه میگویند، «این کتاب به غیر از آن کلمه «به نام خدا»، بقیهاش همه مبانی «مائو» است. شما نمیفهمید، این افکار التقاطی است. اینها کار ما را عقب انداختند، نهضت را عقب انداختند. اینها معلومات ندارند و اسلام را وارونه معرفی میکنند.»
دامنه خشونتهای فرقه گستره وسیعی را شامل میشد. میتوان گفت موج نخست خشونت در فرقه با تصفیه اعضای مذهبی و بنیانگذاران نخستین فرقه شروع شد. مقاومت اعضایی چون مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف در برابر تقی شهرام و بهرام آرام دو تن از اعضای مارکسیست فرقه باعث شد تا کار تصفیه آنها از فرقه شروع شود. بهتدریج در فرقه نوعی دگردیسی در حال شکلگیری بود به این معنا که مارکسیسم علم مبارزه واقعی است.
منافقین پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی، فرقه همچنان رویه مسلحانه خود را ادامه داد. بنیانگذاران فرقه متأثر از عقاید نهضت آزادی بر این باور بودند که میتوان میان اسلام و علوم جدید تلفیق و پیوند ایجاد کرد. به نظر آنها این امکان میتوانست میان اسلام و مارکسیسم اتفاق بیفتد. ترکیب عجیب و غریبی که آنها از این تلفیق به دنبالش بودند از همان ابتدا مشخص بود که ره به جایی نخواهد برد. ایدئولوژی فرقه لعابی از اسلام را به هسته مارکسیستی پوشانده بود. بررسی عمیق لایههای درونی و مرکزی عقاید آنها نشان میداد که فرقه بر پایه مفاهیم مارکسیستی در حال ارائه تفسیر از اسلام است.
با طرح حکومت اسلامی یا جمهوری اسلامی فرقه چندان روی خوشی به این نظم سیاسی نشان نداد. بعد از انقلاب آنها در مقابل جمهوری اسلامی از بدیل دیگری به نام جمهوری سوسیالیستی اسلامی سخن گفتند. فرقه هنگام برگزاری همهپرسی نظام جمهوری اسلامی ایران در فروردین ۱۳۵۸ بهطور ضمنی با پرسش «جمهوری اسلامی، آری یا نه» مخالفت کرد. پس از آن نیز در انتخابات خبرگان قانون اساسی شرکت نکرد. بعدها در انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری مسعود رجوی خود را کاندیدای ریاست جمهوری کرد، اما حضرت امام اعلام کردند کسانی که به همهپرسی رأی ندادهاند، حق ندارند رئیسجمهور شوند.
رأی بالای مردمی و حمایت بیش از ۹۹ درصدی از جمهوری اسلامی دست فرقه را خالی گذاشت و به همین دلیل به دنبال سهمخواهی از انقلاب برآمد، زیرا خود را انقلابی اصیل میدانست. کمتر از دو هفته پس از انقلاب، مسعود رجوی در سخنرانی خود با اشاره به پیشتاز بودن سازمانش، ناراحتیش را از اینکه اشخاص دیگری در منصب رهبری قرار گرفتهاند، اعلام کرد. وی در این سخنرانی به این مسئله اشاره کرد که «منظورم از انقلابیون، انقلابیون پیشتاز است. به قول قرآن السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. ولیکن الان آنها أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ نیستند. بلکه مُبْعَدُون هستند. یعنی به رهبری نزدیک نیستند، بلکه دورند.»
این اظهارنظر رجوی نشان میداد که فرقه، رهبری انقلاب را حق خود میدانست. فرقه به علت بدنه تشکیلاتی منسجم که آن را از احزاب مارکسیست به ارث برده بود، فکر میکرد بعد از انقلاب به پشتوانه همین تشکیلات و انسجام سازمانی خواهد توانست مدیریت کشور را برعهده بگیرد. موج خشونت فرقه بعد از انقلاب هم تداوم پیدا کرد.
به نظر میرسد اهداف فرقه را میتوان جدا از مخالفت بنیادی با جمهوری اسلامی از چند جنبه دیگر نیز مورد توجه قرار داد. یکی از مهمترین عوامل روی آوردن فرقه به خشونت بعد از پیروزی انقلاب را میتوان ناشی از این ایده در فرقه دانست که معتقد بود از این طریق میتوان کشور را ناامن کرد و حکومت را در برقراری امنیت ناتوان نشان داد. در واقع فرقه تصور میکرد که ترویج و گسترش ترور و وحشت میتواند به اعتبار نظام نوپا خدشه وارد کند و منجر به از دست رفتن پایگاه اجتماعی و حمایت مردمی از آن شود. برای بسیاری از اعضای فرقه که دچار غرور کاذب و عشق به رهبری و قدرت بودند، پذیرش این مسئله که به علت عدم حمایت تودهای و نداشتن پایگاه اجتماعی نمیتوانند به آمال و آرزوهای خود دست پیدا کنند، بسیار سخت بود.
عامل دیگر در خشونت فرقه ترسیم دوگانهای بود که یکی بهزعم آنها نماینده دو تفکر ارتجاع و خط سازش با امپریالیسم و دیگری نماینده انقلاب و پیشرفت بود. از نظر فرقه سمبل ارتجاع و سازش، نیروهای مذهبی به رهبری امام خمینی و نماینده انقلاب و پیشرفت، فرقه بود. به نظر فرقه تضاد و برخورد و تصادم بین این دو ناگزیر بود و فرقه از این طریق به اقدامات خود مشروعیت میداد. موسی خیابانی به عنوان یکی از اعضای اصلی فرقه که نقش زیادی در تشکیل خانههای تیمی و آموزش اعضای جوان با فعالیت مسلحانه داشت، در این مورد میگوید:
«در یک طرف این تضاد، عمدتاً ارتجاع قرار گرفته بود که در موضع حاکمیت قرار داشت و طرف دیگر آن نیز بهطور عمده فرقه ما بود. این تضاد بین دو ماهیت متقابل بود. بین ارتجاع به نمایندگی امام خمینی و انقلاب و پیشرفت به نمایندگی فرقه. تضادی بین گذشته و آینده و بین کهنه و نو. این تضاد البته ماهیتاً متعارض و آشتیناپذیر هم بود؛ یعنی بالاخره به تعارض و برخورد کشیده میشد.»
بدین ترتیب فرقه هدف خود را مبارزه مسلحانه تا نابودی این تضاد اعلام کرد.
فهرست اقدامات خشونتبار فرقه بسیار عریض و طویل است. اوج حرکتهای تروریستی فرقه مربوط به سالهای ۱۳۶۰ و ۶۱ است که بیش از ۹۰ درصد آنها در شهر تهران صورت گرفت. دامنه بسیاری از ترورهای فرقه از نوع کور بود. در این نوع از ترورها هر کسی که عکسی از امام و یا دیگر رهبران روحانی یا ظاهری شبیه پاسدارها داشت و یا لباسهایش شبیه تیپهای مذهبی و به اصطلاح هیئتی بود، آماج ترورهای فرقه قرار میگرفت. لیست ۱۷۰۰۰ نفری قربانیان ترور در سایت هابیلیان نشان میدهد که منافقین یکی از هولناکترین سازمانهای تروریستی حتی در میان گروههای چپ است. سازمانی که در بین آمار ترورهای آن خیل زیادی از کودکان و زنان دیده میشوند.
ترور بسیاری از شخصیتها و رجال انقلابی از دیگر اقدامات فرقه بود. حذف انقلابیون وفادار به نظام اسلامی و چهرههای اصلی دستور کار سازمان در حذف نیروهای انقلابی قرار گرفت. بهزعم فرقه میتوان از این طریق مسیر انقلاب را به دلخواه خود تغییر داد و سکان آن را در اختیار گرفت.
در روز ۷ تیر ۱۳۶۰ آیتالله بهشتی، رئیس وقت دیوانعالی کشور و بیش از ۷۰ نفر از مقامات و چهرههای برجسته سیاسی از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در جریان انفجار مقر اصلی این حزب به شهادت رسیدند. این حادثه شش روز پس از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری صورت گرفت. عامل انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، محمدرضا کلاهی از اعضای رده پائین فرقه بود.
همچنین در روز ۸ شهریور ۱۳۶۰ محمدعلی رجایی رئیسجمهور و محمدجواد باهنر نخستوزیر وقت به همراه گروهی از اعضای هیئت دولت در انفجار دفتر نخستوزیری به شهادت رسیدند. این واقعه درست دو ماه پس از ترور آیتالله دکتر سیدمحمد بهشتی و اعضای حزب جمهوری اسلامی در انفجار دفتر حزب روی داد. عامل بمبگذاری دفتر نخستوزیری یعنی مسعود کشمیری براساس شواهد به دنبال ترور حضرت امام نیز بود. مرحوم سید احمد خمینی نقل کرده «آن شخص که با منافقین کار میکرد، یعنی کشمیری، بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار حضرت امام بگذارد. در زمانی که رئیسجمهور، رئیس مجلس و نخستوزیر و وزرا خدمت حضرت امام آمدند [از محل] سه راه بیت حضرت امام آمدند و گفتند آقای کشمیری با یک ساک هست که در آن ساک وسایل و چیزهایی که بناست یادداشت کنند. گفتم نه ما اجازه نمیدهیم. کشمیری از ترس اینکه نکند مسئله روشن شود، به عنوان اعتراض همراه کیفش برگشت. همان کیف در نخستوزیری جلوی مرحوم رجایی و باهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر کرد و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفت.»
محمد کچویی، آیتالله مدنی، سید عبدالکریمهاشمی نژاد، آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب، آیتالله علی قدوسی، سیدحسن آیت، آیتاللّه عطاءاللّه اشرفی اصفهانی، آیتالله محمد صدوقی، اسدالله لاجوردی علی صیاد شیرازی از دیگر کسانی هستند که توسط فرقه منافقین به شهادت رسیدند.
اسناد جدید همچنین نشاندهنده نقش فرقه در ترور دانشمندان هستهای است. بعد از اینکه در بیست و ¬سوم مردادماه ۱۳۸۱ (برابر با ۱۴/۸/۲۰۰۲) یکی از اعضای گروهک منافقین در مصاحبه مطبوعاتی خود در هتل «ویلارد» واشنگتن مدعی شد که جمهوری اسلامی ایران در تأسیسات نطنز و اراک فعالیت¬های پنهانی هسته¬ای دارد، فرقه از همه توان خود در جهت ممانعت از فعالیتهای صلحآمیز هستهای جمهوری اسلامی ایران استفاده کرد. دانشمندان هستهای چون شهید مسعود علیمحمدی در دی ماه ۱۳۸۸، مجید شهریاری در آذرماه ۸۹، شهید رضایینژاد در مرداد ۱۳۹۰ و مصطفی احمدی روشن در ۲۱ دی ۱۳۹۰ هدف ترور دشمنان نظام قرار گرفتند. اسناد مختلف نشان میدهند که فرقه در این ترورها نقش داشته است.
فرقه در دوره جنگ
در سال ۱۳۶۵ فرقه دست به اقدام جنونآمیز دیگری زد که البته ریشه در موضعگیریهای نخستین فرقه نسبت به جنگ تحمیلی داشت. در شرایطی که کشور با یک جنگ تحمیلی مواجه شده بود، چند ماه پس از جنگ، مسعود رجوی در پیام نوروزی خود، تحمیل جنگ به کشور را نتیجه بیکفایتی مسئولان و دخالت در امور دیگران دانست. فرقه قصد داشت نشان دهد که علت شروع جنگ بیدرایتی و بیتوجهی به قوانین حاکم بر سیاست و روابط بینالملل است. رجوی در پیام خود اشاره کرد که رهبران جمهوری اسلامی «در سر، خیال جهانگشایی را میپروراندند و با تبلیغات خام و ناشیانه خود جرقه آتش جنگ خانمانسوز را شعلهور کردهاند.» رجوی با این کار سعی میکرد نقش عراق و کشورهای غربی از جمله امریکا را در شروع جنگ کمرنگ جلوه دهد. گویی خودخواهیهای صدام و چراغ سبز امریکا به این کشور برای حمله به ایران هیچ نقشی در شروع و تداوم جنگ نداشت.
پس از فرار بنیصدر و رجوی به پاریس، شورای ملی مقاومت با شرکت شماری از گروههای مخالف جمهوری اسلامی در فرانسه تشکیل شد. طبق میثاقی که به امضای اعضای شورا رسید، بنیصدر رئیسجمهور و رجوی نخستوزیر نظام جمهوری دموکراتیک اسلامی معرفی شدند. با توجه به تعداد اندک اعضا و ضعف تشکیلاتی، شورای ملی مقاومت تا حدود زیادی تحت سیطره فرقه قرار گرفت.
مسعود رجوی در ۱۷ خرداد ۱۳۶۵ به این بهانه که دولت فرانسه وی را تحت فشار قرار داده است، با امضای معاهدهای در پاریس با طارق عزیز به بغداد رفت. پس از ورود او، نیروهای فرقه در قرارگاههای تشکیلاتی در عراق، سازماندهی شدند و با حمایت ارتش این کشور سلسله عملیاتهایی را در جبهههای شمالی اجرا کردند. هنگام ورود رجوی به خاک عراق، شورای ملی مقاومت در بیانیه نشست ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۵ خود اعلام کرد:
«برای خنثی کردن توطئههای دشمن از یک سو و پاسخگویی به الزامهای مرحله جدید و تدارک قیام از سوی دیگر، محل اقامت آقای مسئول شورا از اروپا به کشور عراق منتقل میشود. شورای ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروهای مسلح انقلاب از نزدیک، امری لازم و آخرین گام برای ورود به خاک میهن میداند.»
نیروهای نظامی فرقه پس از ورود رجوی به عراق، عملیاتهای مختلفی را در طول نوار مرزی ایران با حمایت و پشتیبانی ارتش عراق در مناطقی مانند سردشت، دهلران، مریوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه و ارتفاعات کرمانشاه اجرا کردند. در این عملیاتها تلفات جانی و تسلیحاتی فراوانی به برخی یگانها و پایگاههای پراکنده نیروهای نظامی ایران وارد شد.
از جمله دیگر اقدامات فرقه میتوان به اجرای عملیاتهای خرابکاری و ترور در داخل ایران، بهویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی ایران، جاسوسی از فعالیتهای نظامی ایران، به راه انداختن تبلیغات و شایعات ضد ایرانی از طریق رادیوی این فرقه در عراق به منظور تضعیف اراده و کاهش حمایت عمومی از جبهههای نبرد، شنود مکالمات بیسیمی و تلفنی نیروهای ایرانی، ارائه اطلاعات ارزشمندی درباره تأسیسات نظامی و اقتصادی ایران به سازمان های اطلاعاتی عراق و در مواردی درگیری مستقیم و حمله به نیروهای ایرانی در جبهههای جنگ اشاره کرد. فرقه در پایان سال۱۳۶۶ خوشخدمتی خویش به رژیم بعث را در قالب آمار به این شکل ارائه کرد: ۹۹ عملیات همراه با وارد کردن تلفات به ۹۳۰۰ تن از نیروهای ایرانی و به اسارت گرفتن ۸۶۰ نفر. گرچه شواهد و مستندات نظامی ایران تردیدهای جدی در صحت این آمارها نشان میدهد.
عملیات مرصاد را میتوان پایانی بر همکاری فرقه با رژیم بعث در مورد ایران دانست. خوشخیالی و خامی و برآوردهای نادرست و بیخبری از دنیای اطراف که یکی از مهمترین خصلتهای سازمانهای بستهای چون فرقه رجوی است، باعث شد تا فرقه بهرغم خشونت اولیه و پیشرویهای اولیه با مقاومت مردم و نیروهای نظامی مواجه شود و رؤیای رسیدن به تهران را برای همیشه به تاریخ بسپارد. در این عملیات فرقه متحمل تلفات و خسارات فراوانی شد و بیش از ۴۳۸ تانک و نفربر و ۱۲۰۰ قبضه تجهیزات نظامی از قبیل خمپارهانداز، توپ ضدهوایی و سلاح انفرادی را از دست داد. علاوه بر این دهها تانک، نفربر، خودرو و نیز صدها سلاح سبک به غنیمت نیروهای ایران درآمد. شمار کشتههای فرقه در این عملیات بین ۱۵۰۰ تا ۲۵۰۶ نفر ذکر شده است.
از این پس فرقه برای توجیه حضور خود در عراق چارهای جز حمایت بیچون و چرا از صدام نداشت. دیگر جنگ ایران و عراق به پایان رسیده بود و صدام سودای جبران ناکامی خود در جنگ با ایران و اقناع افکارعمومی از طریق لشکرکشی به کویت را داشت. پس فرقه از رژیمی که فاقد پایگاه مردمی و مشروعیت اجتماعی بود، هیچ چارهای جز حمایت نداشت و حفظ صدام مساوی با حفظ موجودیت سازمان در عراق تلقی میشد.
چنین به نظر میرسید که قیام شیعیان و کردهای عراق بعد از شکست صدام در جنگ دوم خلیج فارس ـ حمله به کویت و اشغال این کشور و حمله نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا برای خارج کردن عراق از کویت ـ در فرصت مناسبی صورت گرفته است. از ۱۸ استان عراق ۱۴ استان از کنترل رژیم بعث عراق خارج شده بود و این بار فرقه نقش خود را در قیام مردم عراق در مقابل رژیم نامشروع بعثی با کنترل و سرکوب قیام شیعیان و کردها ایفا کرد. همکاری فرقه با رژیم بعث برای اعاده قدرت به صدام در این مورد نیز مملو از جنایات علیه بشریت و نسلکشی است.
جنایات داعش برای بسیاری از ایرانیان یادآور و تداعیکننده خشونت و ترور فرقه مجاهدین خلق است. سازمانها و جریانهایی که خشونت و ترویج آن را مهمترین ابزار در رسیدن به اهداف خویش میدانند. این خشونت امروز هم در درون فرقه وجود دارد. ترورهای انتحاری در فرقه، آتشسوزی اعضای فرقه در کشورهای اروپایی، حمله به مردم بیگناه، کشتار کودکان وغیرنظامیان، استفاده از قرص سیانور برای خودکشی، خودکشی جمعی در موقعی که امکان دستگیری وجود دارد، همه چهرهای خشن از فرقه را ترسیم میکند. شستوی مغزی در میان اعضای فرقه و قطع علقههای خانوادگی به بهانه حفظ پیوندها و خواستههای سازمانی بهقدری در فرقه رواج دارد که چهرهای بهشدت غیر عاطفی و بیاحساس از اعضای فرقه ایجاد کرده است. قبل از تعطیلی پادگان اشرف اعضای فرقه با پرتاب سنگ و نثار فحشهای رکیک از طریق بلندگو از خانوادههای خود که از ایران یا سایر نقاط جهان برای دیدار فرزندانشان به عراق میرفتند، استقبال میکردند.
امروزه فرقه تلاش میکند با خوشخدمتی به ایالات متحده امریکا و ارتجاع عرب به رهبری عربستان سعودی خود را به عنوان تنها اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران نشان دهد. حال این سئوال به شکلی جدی مطرح است که سازمانی با این حجم از جنایت چطور میتواند خود را نماینده مردم معرفی کند؟ چطور سازمانی که جنایات او به جنایت داعش پهلو میزند خود را دوستدار واقعی مردم ایران معرفی کند؟ سازمانی که مشروعیت خود را از حضور اشخاص و مقاماتی از عربستان و ایالات متحده در جلسات آنها میگیرد چگونه میتواند خود را گروهی مستقل از کشورهای دیگر معرفی کند؟ فرقه ای که حفظ موجودیت خود را از طریق جاسوسی و ارائه اطلاعات نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی به دشمنان این مرز بوم تعریف کرده است، چگونه میتواند خود را تنها حامی منافع ملت ایران بداند؟
منبع:
ماهنامه پاسدار اسلام، شماره ۴۳۷ – ۴۳۸ تیر و مرداد ۱۳۹۷
غلامعلی سلیمانی
انتهای پیام