۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ مصادف است با روزی که مسعود رجوی دیگر تحمل نرسیدن به قدرت را نداشت و دست به اسلحه برد.
مسعود وقتی دید که هیچ شانسی برای تصاحب کرسی های قدرت در داخل کشور ندارد، به نیروهای فرقه دستور داد تا با تقسیم شدن به تیم های چند نفره، به قول معروف تیم های میلیشیا را تشکیل دهند و مبارزه را وارد فاز نظامی کنند.
از فردای سی خرداد، واحدهای نظامی فرقه در شهرهای کشور سوار بر موتور یا اتومبیل می چرخیدند و هرکس که حس می کردند شاید حزب الهی باشد را با مسلسل و کلت ترور می کردند و بقول خودشان در خیابان برای او دادگاهی تشکیل می دادند و رو به سوژه می گفتند که تو در دادگاه خلق به مرگ محکوم شده ای و آتش را به روی وی باز می کردند.
بعد از ۳۰ خرداد مجاهدین ناگزیر مخفی شدند و دیگر علنا در خیابان آفتابی نمی شدند . چرا که قطعا دستگیر و به زندان منتقل می شدند. مسعود که دیگر فضای داخل کشور را مناسب برای ماندن نمی دید به فکر فرار از کشور افتاد و با یک حرکت (انقلابی) خودش را از وسط معرکه نجات داد و به خط اول (جنگ) پاریس گریخت! او که در در بردن خود از منطقه خطر استاد تمام عیار است، باز مثل همیشه خوب تشخیص داد و جان خود را برداشت و به اروپا گریخت و همسر و فرزند و نزدیکترین یارانش را در ایران رها کرد و رفت.
مسعود رجوی حقیقتا عاشق تمام عیار خودش بود. حاضر بود هر جنایت و خیانتی کند ولی به آنچه خودش دوست دارد برسد. از بعد از آزادی از زندان شاه، مسعود آرزوی رسیدن به قدرت در ایران را داشت.
به هر دری زد نتوانست به این مهم برسد و چون دید که از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری هم بدلیل اینکه به قانون اساسی رای نداده بودند، نهی شده است، از شدت ناراحتی گفت دست به سلاح ببریم وقدرت را مسلحانه به دست بیاوریم. او در تفکرات خود اینگونه سیر می کرد که چون تازه انقلاب شده و نهادهای امنیتی کشور هنوز آنچنان قوی نشده اند، پس می توانیم که شش ماهه حکومت را ساقط کنیم و به قدرت برسیم. از طرفی تازه جنگ با عراق هم پس از حمله این کشور به خوزستان شروع شده بود و او با هماهنگی با صدام، دست به سلاح در داخل برد با این خیال که صدام از بیرون مرز و رجوی از داخل پایه های نظام را سست و نهایتا ساقط کنند.
اکنون که نزدیک به ۴ دهه از آن سالیان می گذرد، مشاهده می کنیم که نه اثری از صدام است و نه رجوی و آنچه باقیمانده مردم ایران هستند.
فرقه رجوی هر ساله در سالروز سی خرداد مراسمی برگزار می کند و با دعوت از گرسنگان اروپایی به فرانسه، اینگونه وانمود می کند که این افراد هواداران فرقه هستند که در مراسم آنها شرکت کرده اند. درصورتیکه همه می دانیم که شرکت کنندگان این مراسم ، همانند سخنرانان آنها همه پولکی هستند و به شرط ناهار و شام و پول تو جیبی و سرویس رفت و برگشت دعوت آنها را قبول کرده اند.
آنچه مسلم می باشد این است که مشروعیت توسط چهار تا حقوق بگیر امریکایی یا اروپایی و یا چند صد نفر از آوارگان کشورهای دیگر به دست نخواهد آمد. مشروعیت از دل مردم ایران بدست می آید که از عمق وجود از رجوی و دار و دسته آن متنفر هستند و این را میتوان از شعارهای آنها درهر مراسم مشاهده کرد.
یادداشت از الف – عباسی
انتهای پیام/ انجمن نجات مرکز فارس