رهبران فرقه ارتجاع رجوی همچنان در لهیب مرگ و کشتار پرپر می زنند و کماکان از تروراستقبال می کنند ؛ آنها دوست دارند که کسی در داخل کشور کشته شود حالا به هر کیفیتی که می خواهد باشد کشته شدن مامور نیروی انتظامی باشد که با اتوبوس زیر گرفته می شوند یا نیروی خودشان باشد که حین شعار نویسی یا در درگیری کشته می شوند و یا حتی کسی باشد که قصد خودکشی کرده وخودش را از بالای ساختمان پرت و یازیر خطوط مترو می اندازد.
بیست و یکم فروردین سال هفتاد و هشت ماموریتی شوم و کثیف به فرقه رجوی از سوی صدام محول شده بود ؛ صدام عقده بزرگ از فرمانده ای رشید و دلاور به دل داشت و نتوانسته بود در هماوردی چهره به چهره اورا از پیش رو بردارد در چنین شرایطی موش های کثیف از لوله فاضلاب به بیرون می خزند.
سه موش کثیف از لانه متعفن خود به فرمان صدام حسین وارد خاک ایران شده بودند، آنها بعد از شناسایی و طراحی به سادگی توانست امیر و فرمانده ارتش سپهبد علی صیاد شیرازی را ترور کند.
آنها برای اجرای نقشه شوم خود را به شکل کارگران شریف شهرداری درآورده بودند. سوء استفاده از نیروهای صادق و زحمتکش همیشه در اولویت سران فرقه بوده است . به عکس احترام و عزت به این مردان سخت کوش جزء اولویت اول مردان خداست ، با شمایلی فریبنده جلو ماشین امیر را گرفته که گویا می خواهد نامه ای به او بدهند امیر با چهره ای گشاده در کنار فرزندش شیشه را که پایین می زد تا نامه را بگیرد چهارگلوله از اسلحه آن موجود رذل شلیک شده و ایشان را به آرزوی قلبی اش می رساند و موش ها دوباره به فاضلاب برمی گردند.
یک فرمانده عراقی بعد از سقوط صدام می گوید این ترور یکی از آرزوهای شخصی صدام حسین بوده و بارها از مزدوران گروه های کردی و فرقه درخواست انجام آن را داده بود . و به خاطر انجام نشدن خواسته دیکتاتور نوکران حلقه بگوش همواره بازخواست وتهدید به قطع مواجب مزدوری می شدند.
اما دستاورد این ترور برای آمر و مجری چه بود؟ در یک کلام هیچ نه فرقه رجوی را به نوایی رساند و نه صدام را از قهر انقلابی ملت عراق نجات داد. حتی دلارهای خون آلود که پاداشی از طرف صدام حسین بود نیز توفیقی برای آنها به بار نیاورد . فرقه بعد از این جنایت آشکارتر یوغ نوکری و خیانت پیشگی به پیشانی زدند و آشکارتر از قبل خود را همچون مزدوران حرفه ای در خدمت اربابان صدام ( امریکا) و نوکران منطقه ای آن قرار داد. آنها همچنان در منطقه و جهان دنبال گرفتن سفارش های جدیدی هستند آنهم بی هیچ دستاوردی.
خون به ناحق ریخته شده امیر صیاد شیرازی خیلی سریع گلوی نابکار صدام ملعون را به طناب مجازات و رجوی پست فطرت را مفقود ، زهره قائمی را به درک و موش های مزدور را ویلان وسیلان زاغه ها و خانه های متعفن نمود.
در واقع امر هیچکدام از ترورهای قبلی و بعدی فرقه راهگشا نبوده و جزء ننگ ونفرت از آنها ثمری برای گردانندگان فرقه نداشته است .
اما با این وجود رهبران فرقه همچنان در لهیب مرگ و کشتار پرپر می زنند و کماکان از تروراستقبال می کنند ؛ آنها دوست دارند که کسی در داخل کشور کشته شود حالا به هر کیفیتی که می خواهد باشد کشته شدن مامور نیروی انتظامی باشد که با اتوبوس زیر گرفته می شوند یا نیروی خودشان باشد که حین شعار نویسی یا در درگیری کشته می شوند و یا حتی کسی باشد که قصد خودکشی کرده وخودش را از بالای ساختمان پرت و یازیر خطوط مترو می اندازد.
وقتی فرقه یا گروهی به دلیل نداشتن پایگاه مردمی و محبوبیت و حمایت هیچ خط و استراتژی برای پیشبرد اهدافش ندارد برای ادامه حیات و بقا باید به روزمرگی و تاکتیک های پرسروصدا روی بیاورد . تاکتیک بدون هدف؛ بهتر از مرگ نیست ، مرگ خودی یا دشمن با بی طرف و بی گناه فرقی نمی کند مهم خون است و تنفر و خشم و احساس وشهید و انتقام . محیطی که برای رشد میکروب انقلابی گری مبتذل و اپوزسیون نمایی و سهم خواهی مناسب و ایده آل است .
انتهای پیام / انجمن نجات مرکز گلستان