آنکه از منطق به دور است به فحاشی وتهمت رو می آورد قسمت آخر
می دانید دربیشتر نشستها پسر شما هم بود ، چند بارمسعود بی دین و جلاد به ایشان (امیر)اشاره کرد و گفت راست نمی گویم کیومرث مادرت شکنجه گر و آدمکش است همه مجاهدین میخواهد به کشتن بدهد و از رژیم پول بگیرد بدبخت امیر جواب نداد !مسعود فریاد زد ! کیومرث مگرمادرت شکنجه گرو آدمکش و اطلاعاتی نیست ؟!،کیومرث گفت : نمیدانم من چکار کنم مادرمه دیگه ، همین موقع دیدم ، چند نفر از زنان ، کیومرث را از نشست بیرون بردند …. تا شستشوی مغزی بدهند ، امیر تحت کنترل شدیده نه می تواند فرار کندو نه میتواند بگوید من مادر دارم ، فرماندهان فرقه کلا” از شما نفرت دارند چون رجوی شمارا خیلی بد درنشستها توصیف کرده است .
انگاری که دنیا روی سرم خراب شد ،نمی خواستم حرفهای این جدا شده را باور کنم ، تا چند دقیقه بطور کل دنیا فراموشم شد ، بدترین لحظه زندگی من بود ،بغض گلویم راگرفته بود ، واقعا” نفسهای آخرم را می کشیدم ، به هرصورت خودم را به محوطه پادگان رساندم تا هوائی تازه کنم ، چهره امیرم کاملا” جلوی چشمم مجسم شد،آن چشمهای زیبا و چهره مظلوم پسر بی پناه و بیگناهه من ، تمام وجودم یکپارچه آتش وانتقام شد، بهای قدرت و جاه و جلال مسعود رجوی را جداشده و اسیران و خانواده آنها پرداخت کردند .
بعد از صحبت با این جدا شده، کینه ونفرت تمام وجودم را گرفت ، واقعا” نفری هم که فرار کرده بود باورش شده بود که من شکنجه گرم ، طفلک خیلی با احتیاط و ترس ولرز صحبت می کرد ، سعی کردم خودم را کنترل کنم با محبت و احترام پرسیدم :روحیه بچه درون فرقه چگونه است؟
جواب داد : بخدا همه دیگر خسته شدند می خواهند فرار کنند ولی رجوی همه آنهارا از خانواده ها ترسانده ، فرماندهان تمامی محوطه هارا گودال کندند ،شبها نفرات رجوی درون گودالها کشیک می دهند که اگر کسی فرار کند درجا دستگیر کنند ، در تمام نقاط دوربین دید درشب وصل کردند،حتی بالای درختان در بین شاخ و برگها مقر زدند ، شبها سیمهای دور اشرف را به برق سه فاز متصل می کنند ،خلاصه تمامی راه های فرار را بستند .
– توخودت چطور فرار کردی؟
خیلی وقت بود میخواستم فرار کنم چندین بار برنامه فرارم لو رفت ،امشب شیفت نگهبانی من بود ، ارتشیها چندتا فندک چراغ دار روی چمنها محوطه اشرف برا ی بچه هاانداخته بودند ، من یکی از آنها را پیدا کردم ، نیمدانید جایی پنهان کرده بودم که عقل جن هم نمیرسید ، یک شب وقتی شیف نگهبانی من بود ،رفتم فندگ را برداشتم ،تا چند ساعت منتظر ماندم که اطرافم کسی نباشد ،از دور دیدم یک ماشین ارتش عراق درحال نزدیک شدن به ایستگاه نگهبانی است ، چند نفر بودیم من به بهانه دستشوئی از کانکس خارج شدم ، تا ماشین ارتش نزدیک شد با چراغ فندک علامت دادم و ماشین هم فورا” نگه داشت و من پریدم توی ماشین و نفر ارتشی گازداد وفرار کردم، نفرات رجوی پشت سرم دادمیزدند : “مزدور برگرد ،بگیرین مزدورو فرار کرد ،” با ماشین لنکوروز دنبالم آمدند ، ولی من دیگر از درب اسد ردشده بودم ، باورکنید تمام وجودم هنوزهم میلرزد اصلا وقتی اشرف وسیم خاردهارا میبینم میلرزم از جهنم فرار کردم شمارا قسم میدهم بخدا به بچه هاکمک کنید همه گرفتار شدند ، شیطان رجوی ،همه را مسخ کرده .
رجوی لعنت بر اندیشه کثیف و فکر فاسد و هرزه تو.
از این جدا شده پرسیدم : حالا که منو دیدی خودت چه فکر می کنی ؟
گفت: از وقتی که اینجا رسیدم به (مقدم فرمانده ارتش ) گفتم نمیخواهم شمارا ببینم چون از شما می ترسیدم ولی وقتی جناب “مقدم “گفتند : تواشتباه میکنی و همه افکارت غلط است ، تلاش ایشان برای آزادی تمام اسیران است کمی راحت شدم ،فکر کنم بخاطر همین شمارا اینجا آوردند تا من شمارابهتر بشناسم .
مقدم (فرمانده ارتش مستقر دراشرف )گفت :واقعا” اینها خیلی حیله گر هستند ،حرکتها و صحبتهای شمارا این کور دلان چگونه توصیف کردند اینها همه تروریست هستند و فکرشان برای ترور کار میکند شما نمیدانید زمان صدام رزوگار عراقیها ازدست این صدامیان که لعنت خدا بر انها باد ، سیاه بود چندین هزار عراقی را سوزاندن و اتش زدند بخدا اکثر نفرات عراقی را زیر تانگهایشان له کردندبه بچه و زن باردار هم رحم نمیکردند .
پرسیدم : از فرار کردنت و جدا شدن از این شیادان ناراحتی ؟
گفت :خدا رو شکر می کنم که فرار کردم این رجوی بی پدر، تمامی بچه ها را با این حیله ونیرنگ اسیر کرده بخدا اگر خانواده ها را بشناسند و بدانند که برای آزادی آنها خانواده ها چقدر زحمت میکشند همه فرار می کنند ولی تمامی صحبتها و فعالیت های شمارا این فرقه سانسور می کند، بعد برای بچه ها ضبط و پخش می کند ، بچه ها چکار کنند به هیچ کجا دسترسی ندارند ، سازمان ملل هم یک با ر نیامد ببیندکه ما چه مصیبتی داریم تحمل می کنیم ، اگر روزی درتلویزیون علیه خانواده حرفی میزدیم مارا ببخشید ،همه مطالب را فرماندهان فرقه مینوشتند ،چند ماه باید آنرا می خواندیم وحفظ می کردیم وبعد با ژست الکی که آن را هم خودشان به ما دیکته می کردند وتاکید میکردند که بگوئیدکه این مادرما نیست این مزدور است ونامادری و ناپدری هستند و من می خواهم مجاهد بمانم……همه بچه ها با این حیله و نیرنگها توانستند دوام بیاورند ،بخدا قسم اگر یک ساعت درب اشرف را بازکنند همه وهمه فرار می کنند ، تمام فرماندهان شبانه روز مواظب هستند که کسی فرار نکند ولی شما هم تا آزادی بچه ها هیمن جا بمانید چون این نفرات هم به صدای شما عادت کردند واگر روزی صدای بلند گوها خاموش بشه همه اسیران نا امید میشوند ، من هم هر کمکی خواستید هستم حتی میام صحبت میکنم .
نفر فراری از اشرف ،دو دل بود ،اگر صد درصد خانواده ها را باور می کرد به یعقین اسکان خانواده ها می آمد ولی باز احتیاط میکرد ،چند بار خواهش کردم که برویم مقر خانواده ها منتظر شماهستند ، قبول نکرد ، ولی باز میگفت : صدای خانواده نوعی آرامش به تمامی اسیران میدهد .
آری دجلان رجوی از صدای خانواده وحشت دارند ،یعنی از عشق وعاطفه مادر وفرزند ، زن وشوهر، خواهر وبرادر ، پدر وپسر ، پدر ودختر، .به خودشان می پیچندوبلندگوی شیپوری خانواده ها تیری شده به قلب دجال رجوی .
همین صداها و وگریه وناله های عاشقانه واز همه مهمتر صدای خنده بچه بود که به یقین اشرف را متلاشی کرد .
سایت منفور و شیاد فرقه رجوی به نام ایران افشاگر خانواده را به عنوان ” فرماندهان جوخه های مرگ در عراق ” معرفی کرده .
این اختاپوسان به هرحیله ونیرنگ متوسل شده و می شوند تا بتوانند به عشق مادر ضربه بزنند ، فرزند را با حیله ها ی مختلف از مادر دور کنند و جای محبت عاطفه را با کینه و نفرت و غیض و انتقام پر کنند ولی زهی خیال باطل .
این مردک ابله ، دیوانه ،نادان ،گرگ خوی والدنگ ،برای ادامه زندگی خود وبانوی ترور ، نیاز به خون دارد وبرای رسیدن به این هدف شوم اول باید :دربین اسیران ،نفرت را بجای عشق،انتقام را بجای عاطفه بنشاند و چاپ عکس خانواده ها به عنوان شکنجه گر و فرمانده اعدام ، افکار منفی خودرا در بین عزیزان گرفتار، نسبت به خانوادها افزایش دهد و راه جداشدن و فرار را برای همیشه ازذهن فرزندان دربندما پاک کند تا بتواند به هدف شوم خود همانا کشتار دسته جمعی اسیران و گروگانها در لیبرتی هست ،برسد .
مریم قجر عضدانلو ، با هزاران حیله و نیرنگ ،می خواهد مطمئن شود که آیا خانواده ها به لیبرتی می روند یانه ؟ آیا باز بلند گوهای اشرف این بار درلیبرتی خواهد بود؟
با شیادی ماهرانه و فریبکارانه ،از تهدید جداشدگان و چراغ خاموشیها ،از توهین وتهمت ودروغ در سایتهای منفور فرقه رجوی گرفته تا ارتباط تلفنی با خانواده ها درایران ، فقط می خواهد به صحت و درستی اخباری که : آیا خانواده ها به لیبرتی خواهند آمد یا نه ، پی ببرد؟
البته مریم قجر توسط شوهر غیر شرعی و مفقود الاثر خود تمام برنامه های خودرا برای به کشتن دادن فرزندان بی گناه خانواده ها ، علی الخصوص خانواده های متحصن شناخته شده برنام ریزی و هماهنگی کرده است.
جواب خانواده ها ،به چند راس ازدژخیمان شورای مقوای لیبرتی از جمله مریم قجر عضدانلو ، مهدی ابریشمچی ، مسعود خفته در آغوش رقصان اسرائیلی این است که :
حرکت و فعالیت خانواده ها در هر جا که باشید و فرزندانمان را به هر کجا که ببرید صدبرابر عظیم تر و کوبنده تر از سالهای ۸۸و۸۹و۹۰و ۹۱خواهد بود و برای آزادی اسیرانمان از چنگانهای خون آشام رجوی و مریم قجرعضدانلو،با قدرت تمام وبا کمک ازتمامی جداشدگان در ایران و دیگر کشورها ،خواهیم تاخت ، زیبای خفته در زیر تیغ های عمل جراحی آنچنانی که تازه به هوش آمده ، هیچ وقت تصور نمی کرد که در دستان خانواده ها و مادران اسیران ، این چنین گرفتار شود.
، چراکه بانوی ترور دافع حقوق بشر، بویی از عاطفه وعشق مادری نبرده ،فقط جنگ و کشتار وخون و نمایش قیافه حقوق بشرانه مونالیزایی ، ملاقات و دیدار با ژنرالها، شهردارها، برگزاری اجلاس و آن اجلاس باپارلمانترها و… را میداند وبس.
مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو میدانند که هدف اصلی خانواده ها فروپاشی لانه ی عنکبوتی وشیطانی لیبرتی وفرانسه است .
مریمه چوخ اوز وردیم آزدی! اشرف و لیبرتی دن سونرا ، نوبت اورسوروازدی
برای آزادی تمامی اسیران از چنگال ددان ودیوان رجوی ، لحظه ای آرام نخواهیم نشست …
“از جان گذشتیم تا به جانم برسیم “
انجمن فراق