فرقه تروریستی رجوی در طول حیات خوار و خفیف و خائنانه اش دچار بحرانهای زیادی در مقاطع مختلف بوده است . اما در مقطع کنونی که تا فرق سر در باتلاق کمپ تیرانا فرو رفته است دچار بحرانهای زیادی نظیر : بحران تشکیلاتی ؛ سیاسی ؛ مشروعیت ؛ استراتژیکی و فقدان رهبری ذیصلاح می باشد و با این بحران ها دست و پنجه نرم می کند و تمام تلاشش را معطوف حل این بحرانها کرده است .
اما مهمترین بحرانی که هم اکنون فرقه تروریستی رجوی در کمپ تیرانا با آن مواجه می باشد به نظر بنده بحران لا علاج تشکیلاتی می باشد که علی رغم دست و پا زدن ها و تلاشهای مستمر فرقه ؛ هیچ راه برون رفتی برای سران فرقه و بطور خاص برای مریم رجوی سرکرده فعلی این فرقه متصور نیست . همانطور که در بالا اشاره کردم این سازمان به برکت رهبری نابخردانه رجوی درو طول حیاتش همواره با بحرانهای زیادی دست و پنجه نرم کرده است . ولی بحران تشکیلاتی همواره یکی از اصلی ترین بحران هایی بوده که سازمان همواره با آن درگیر بود که سرا انجام در هر مقطع و سر فصلی با جریان مسئله داری و موج ریزش نیرویی تا حدودی فرو کش کرده است و رجوی هم در هر سر فصلی که بعد از شکست تحلیلهای آبکی اش با موج ریزش نیرویی مواجه شده سعی می کرد با انواع و اقسام ترفند ها نظیر نشست های طولانی مغز شویی و دادن وعده و وعید های دروغین سرنگونی شش ماهه و دادن هدایا به بقول خودشان افراد حلقه ضعیف یعنی که کسانی که مسئله دار و متناقض بودند و تهدید و ارعاب و شکنجه و زندان و اعدام برای نیروهای معترض و مخالف سیاست های ایشان و ایحاد رعب و وحشت و خفقان و سانسور و سرکوب شدید در تشکیلات ؛ مناسبات استالینی اش را کنترل کند . ولی همیشه این ترفند های ایشان بعنوان مسکن بوده و این بحران تشکیلاتی که مثل یک دمل چرکین در مناسبات عمل می کرده را هیچوقت بطور ریشه ای حل نکرده است و به همین خاطر در سرفصل و مقطع بعدی دوباره این دمل چرکین و زخم سر باز کرده و دامن رجوی را گرفته است . اما در مقطع کنونی دیگر این بحران تشکیلاتی بطور کامل لاعلاج گشته است و دیگر با هیچ مسکنی هم قابل فروکش کردن هم نمی باشد و این دمل چرکین اکنون دیگر بطور کامل سر باز کرده است و قابل کنترل نیست و تمام هیکل تشکیلات را این بحران لاعلاج فرا گرفته است و مریم رجوی هم به هیچ عنوان نمی تواند چاره ای حتی در حد مسکنی موقت برای این بحران لاعلاج پیدا کند . و دلایل اصلی که دیگر این بحران با مسکن هم قابل کنترل نیست اینست که اولا فرقه رجوی خاک عراق بقول خودشان جوار خاک میهن و اشرف این قلعه استراتژیکی و سلاح بقول خودشان ناموس مجاهد خلق را از دست داده اند و این ارتش آزادیبخشش دیگر در کمپ تیرانا مبدل شده به سالمندانی که در آپارتمان های کمپ تیرانا ساکن شده اند . و ثانیا دیگر مسعود رجوی به عنوان رهبر عقیدتی بالای سر نیروها نیست و سرنوشتی نا معلوم دارد و مفقود می باشد و به همین خاطر دیگر نمی تواند با وعده و عید های دروغین سرنگونی و انواع و اقسام ترفند ها و محدودیت ها و سرکوب ها نیروها را مهار کرده و جلوی ریزش نیرویی را جهت کاهش بحران تشکیلاتی بگیرد . لذا مریم رجوی اکنون هرچقدر تلاش می کند نمی تواند جلوی این بحران لاعلاج را بگیرد چونکه اولا خودش بدلیل عدم سابق تشکیلاتی صلاحیت اداره کردن یک دسته را در تشکیلات ندارد تا چه برسد به اینکه بخواهد مثل شوهر مفقودش رهبری سازمان را بدست بگیرد و تشکیلات را مهار کند و ثانیا اکنون نیروهای تشکیلاتی بخاطر عدم کارایی انقلاب کذایی مریم و باطل شدن ارتش به اصطلاح آزادیبخش و نا معلوم بودن سرنوشت رهبری و محصور شدن در کمپ آپارتمانی تیرانا و عدم وجود هیچ چشم اندازی برای سرنگونی ؛ دیگر هیچ انگیزه ای برای ادامه ماندن در این تشکیلات در حال فروپاشی را ندارند و به هیچ وجهی هم نمی توان به آنان کمی انگیزه و روحیه تزریق نمود . لذا به همین خاطر تلاشهای مریم رجوی نظیر : سفر های پیاپی به تیرانا و گذاشتن نشست های مستمر و اعلام مرحله تهاجم سیاسی و برگزاری مراسم ها مختلف در آلبانی و اعلام پیروزی و جشن گرفتن خروج مفتضحانه از عراق و دعوت مک کین سناتور جنگ طلب آمریکایی به کمپ تیرانا و ملاقات های گوناگون با مقامات دولت آلبانی جهت ایجاد محدودیت بیشتر برای نیروها و جایگزین کردن کمپ تیرانا با اشرف تا بحال نه تنها هیچ نتیجه ای ببار نیاورده بلکه عزم نیروهای به شدت مسئله دار و متناقض را برای جدایی از این تشکیلات پوسیده جزم تر کرده است و الان ما با عظیم ترین موج ریزش نیرویی در کمپ تیرانا مواجه هستیم که در طول تشکیلات فرقه رجوی بی سابقه بوده است و مهمتر از اینکه به هیچ وجهی قابل کنترل نیست و به چالشی عظیم و بحرانی لاعلاج برای فرقه رجوی و اربابان این فرقه در حال فروپاشی تبدیل شده است و به همین خاطر کمپ تیرانا آخرین سنگر تشکیلاتی رجوی هست و سران فرقه و بطور خاص رهبری فرقه را گریزی از این فروپاشی کامل تشکیلاتی نیست .
یادداشت از علی جهانی
انتهای پیام