جناب آقای
نماینده محترم کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل متحد در آلبانی
سلام
اینجانب رقیه گویا خواهر اسیر گروهک منافقین، محمد رضا گویا هستم .
بدینوسیله از حضرتعالی خواهشمندم اقدامات لازم را مبنی بر ارسال نامه زیربه دست برادر عزیزم که سالها منتظر او هستیم ، مبذول فرمایید.
پیشاپیش از توجهی که به این خواسته خواهید نمود نهایت تقدیر و تشکر به عمل می آید.
«نورچشمی عزیزم،محمدرضاجان
نامه را با نورچشمی شروع کردم . ممکنه بپرسی چرا …شاید سختی زمانه حلاوت این کلمه را ازیادت برده…یادت میارم زمانی که من وتو در سال۵۴ دانشجوی دانشگاه درتهران بودیم وپدر ساکن رشت.نامه رابرای من وتو با این مضمون می نوشت. من هنوزحلاوت وشیرینی را که ازدریافت نامه پدرداشتم حس می کنم،شاید ازخواندن این نامه این حس نیز در تو بیداربشه.نازنینم اما آن هوش ، ذکاوت ، مردی ومردانگی که درتو سراغ دارم مطمئنا نامه را می خوانی ویاد پدرمرحوم وخواهرانی که ازجان ودل برای تحصیلت زحمت کشیدند را می کنی.
بعد اینکه مهندس خبره ای شدی اگریادت باشه پدر موقع نمازصبح همه مارابه اسم اما تورا مهندسم، پسرم صدا می کرد.
عزیزم مگرممکن است این همه محبت خانواده یادت رفته باشد. تودرهرشرایطی گل سرسبد خانواده وفامیل بودی . توهمیشه درسختی هاراهنمای خواهران بزرگتر ازخودت بودی.
انتظارندارم یاد خانه پدری و آرامشی که ماهشت نفردرکنارهم داشتیم را فراموش کرده باشی. هنوزهم همه خریدار تو هستیم
درمورد آینده ات همه ازحق خودگذشتیم وخانه پدری رابرای آینده توگذاشتیم. باوجود اینکه سرنوشت شوم تو باعث جدایی توازماشده ولی هیچ خللی دراحساس این خواهران حسرت به دل تونسبت به تو پدید نیامده است.
ما بی صبرانه منتظربازگشت تو عزیز دل هستیم ومطمئنا زندگی راحت وبی دغدغه ای برایت فراهم می کنیم. ...چون وصیت پدر این بود.
از طرف خواهران چشم انتظار»