مادران، قربانیان فراموش شده ۱۳
مهین حبیبی – اراک
نامه ای به دخترم پروانه ربیعی عباسی
سوالی که در ذهن پدید می آید این است که آیا کمپ فرقه رجوی در دنیای امروز جایی دارد؟ به نظرم حتی نام زندان را هم نمی توان روی آن گذاشت چون باید گفت: صد رحمت به زندان! در تمام کشورها یا دولت ها تعریفی از زندان و زندانی شده است. معمولا هر زندانی حق ملاقات دارد و کسی نمی تواند این حق را از او سلب کند. ما چه کنیم که قانون فرقه رجوی با قوانین دنیا مغایر است و آن این است که: “ملاقات ممنوع “و این کل داستان نیست. توهین و فحاشی به پدر و مادرهایی که تنها خواسته آن ها یک ملاقات معمولی است، یکی دیگر از قوانین من درآوردی سران این زندان است. سرانی که انگار بویی از انسانیت نبرده اند به آدم های مسن توهین می کنند، فحش می دهند گویی که فرزندان ما از زیر بوته به عمل آمده اند و کس و کاری ندارند و به نوعی سند مالکیت فرزندانمان را رهبری فرقه خریده است. قانونی که در فرقه حاکم است در کجای قوانین دنیا جا دارد که یک مادر بعد از چندین سال، حق ملاقات با فرزندش را ندارد.
به: پروانه ربیعی (اهل اراک)
 لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=6494
 
- ارسال توسط : feraghnews.ir
 
            
 کمتر کسی از ماهیت فرقه رجوی بی اطلاع است. فرقه ایست ضد بشری و هیچ رحمی به کسی نمی کند فقط دنبال منافع خودش است. این فرقه دخترم را اسیر کرده و چندین سال است در حسرت دیدن دخترم مانده ام. من فقط همین دختر را دارم که او هم در دام فرقه رجوی افتاده و راه نجات برای او نیست. هر چه از جنایات این فرقه بگویم کم گفته ام. بیست و دو سال است که دخترم اسیر فرقه است. پانزده  سال پیش سه الی چهار بار با من تماس داشت و بعد از آن تماس قطع شد و تا به حال تماسی نداشته است. من با ارگان های بین المللی  بسیار نامه نگاری کردم از جمله صلیب سرخ، حقوق بشر سازمان ملل، نخست وزیر و رییس جمهور عراق که تاکنون از این مراجع جوابی نگرفته ام و شرایط ملاقات با دخترم را فراهم نکردند. هشت الی نه بار به عراق سفر کردم. زمانی که پادگان اشرف تعطیل نشده بود به پادگان اشرف مراجعه می کردم. چند وقت پیش راهی برایم باز شد و به لیبرتی رفتم. فرقه رجوی نه فقط اجازه ملاقات نداد بلکه با بد و بیرا و سنگ پرانی از ما استقبال کرد. آخرین بار در تاریخ ۲۶/۸/۹۴ با کلی مشکلات و مریضی که داشتم به عراق سفر کردم از نظر من خوب بود چون برای آزادی دخترم به عراق سفر می کردم در این رابطه مریضی ام را فراموش کردم. در کنار لیبرتی با سایر خانواده ها فعالیت کردم و دخترم را از پشت دیوارهای بلند لیبرتی صدا زدم بلکه صدای مادرش را بشنود، مادری که چندین سال است در حسرت در آغوش گرفتن دخترش می باشد. من حاضرم هر کاری که در رابطه با آزادی دخترم باشد انجام دهم. دنبال این هستم راهی به آلبانی باز شود و به آلبانی سفر کنم و دخترم از چنگال فرقه رجوی ضد بشر آزاد کنم و مطمئن هستم دخترم نمی خواهد در فرقه بماند و او را با زور و فشار نگاه داشته اند. از سازمان های حقوق بشری تقاضا دارم من مادر را درک کنند. چندین سال است  دخترم را ندیده ام و آرزوی دیدن دخترم را دارم. من فقط دخترم را می خواهم این جُرم است، چندین سال است در رابطه با آزادی دخترم با سازمان های بین المللی نامه نگاری می کنم ولی متاسفانه جوابی به من نمی دهند باز هم  از آن ها تقاضا می کنم فکری به حال ما بکنند.
کمتر کسی از ماهیت فرقه رجوی بی اطلاع است. فرقه ایست ضد بشری و هیچ رحمی به کسی نمی کند فقط دنبال منافع خودش است. این فرقه دخترم را اسیر کرده و چندین سال است در حسرت دیدن دخترم مانده ام. من فقط همین دختر را دارم که او هم در دام فرقه رجوی افتاده و راه نجات برای او نیست. هر چه از جنایات این فرقه بگویم کم گفته ام. بیست و دو سال است که دخترم اسیر فرقه است. پانزده  سال پیش سه الی چهار بار با من تماس داشت و بعد از آن تماس قطع شد و تا به حال تماسی نداشته است. من با ارگان های بین المللی  بسیار نامه نگاری کردم از جمله صلیب سرخ، حقوق بشر سازمان ملل، نخست وزیر و رییس جمهور عراق که تاکنون از این مراجع جوابی نگرفته ام و شرایط ملاقات با دخترم را فراهم نکردند. هشت الی نه بار به عراق سفر کردم. زمانی که پادگان اشرف تعطیل نشده بود به پادگان اشرف مراجعه می کردم. چند وقت پیش راهی برایم باز شد و به لیبرتی رفتم. فرقه رجوی نه فقط اجازه ملاقات نداد بلکه با بد و بیرا و سنگ پرانی از ما استقبال کرد. آخرین بار در تاریخ ۲۶/۸/۹۴ با کلی مشکلات و مریضی که داشتم به عراق سفر کردم از نظر من خوب بود چون برای آزادی دخترم به عراق سفر می کردم در این رابطه مریضی ام را فراموش کردم. در کنار لیبرتی با سایر خانواده ها فعالیت کردم و دخترم را از پشت دیوارهای بلند لیبرتی صدا زدم بلکه صدای مادرش را بشنود، مادری که چندین سال است در حسرت در آغوش گرفتن دخترش می باشد. من حاضرم هر کاری که در رابطه با آزادی دخترم باشد انجام دهم. دنبال این هستم راهی به آلبانی باز شود و به آلبانی سفر کنم و دخترم از چنگال فرقه رجوی ضد بشر آزاد کنم و مطمئن هستم دخترم نمی خواهد در فرقه بماند و او را با زور و فشار نگاه داشته اند. از سازمان های حقوق بشری تقاضا دارم من مادر را درک کنند. چندین سال است  دخترم را ندیده ام و آرزوی دیدن دخترم را دارم. من فقط دخترم را می خواهم این جُرم است، چندین سال است در رابطه با آزادی دخترم با سازمان های بین المللی نامه نگاری می کنم ولی متاسفانه جوابی به من نمی دهند باز هم  از آن ها تقاضا می کنم فکری به حال ما بکنند. امیدوارم که حالت خوب باشد اگر از احوال من بخواهی خوب هستم و همیشه به یاد شما هستم زیرا من یک مادرم و یک مادر نمی تواند فرزندش را فراموش کند. عکس هایت را که نگاه می کنم به یاد گذشته ها می افتم و احساس می کنم که پیش من هستی. چند سال است که با من تماسی نداشتی در این رابطه از شما انتظار داشتم که طی این مدت با من تماس بگیری و احوال مرا جویا شوی. اگر شماره تلفنی از شما داشتم مطمئن باش مستمر با شما تماس می گرفتم. چه کار کنم که دسترسی به شما ندارم و نمی دانم تا کی و چه وقت این وضعیت ادامه دارد. همیشه دعا می کنم این وضعیت به زودی تمام شود و بتوانم شما را در آغوش بگیرم. هر چه باشد شما فرزند من هستید و من شما را تا آخر عمر فراموش نخواهم کرد. چرا و به چه دلیل به شما اجازه نمی دهند با من تماس بگیری؟ هر چه فکر می کنم ذهنم به نتیجه ای نمی رسد آیا تماس با مادر جرم است؟ مگر شما بی کس و کارید، من به گردن شما حق دارم، دلم می خواهد صدای شما را بعد از چندین سال بشنوم و مقداری آرامش بگیرم. من آرزو دارم هر چه زود تر تو را در آغوش بگیرم و خلا چندین ساله ام پُر شود. به امید روزی که به آرزویم برسم .
امیدوارم که حالت خوب باشد اگر از احوال من بخواهی خوب هستم و همیشه به یاد شما هستم زیرا من یک مادرم و یک مادر نمی تواند فرزندش را فراموش کند. عکس هایت را که نگاه می کنم به یاد گذشته ها می افتم و احساس می کنم که پیش من هستی. چند سال است که با من تماسی نداشتی در این رابطه از شما انتظار داشتم که طی این مدت با من تماس بگیری و احوال مرا جویا شوی. اگر شماره تلفنی از شما داشتم مطمئن باش مستمر با شما تماس می گرفتم. چه کار کنم که دسترسی به شما ندارم و نمی دانم تا کی و چه وقت این وضعیت ادامه دارد. همیشه دعا می کنم این وضعیت به زودی تمام شود و بتوانم شما را در آغوش بگیرم. هر چه باشد شما فرزند من هستید و من شما را تا آخر عمر فراموش نخواهم کرد. چرا و به چه دلیل به شما اجازه نمی دهند با من تماس بگیری؟ هر چه فکر می کنم ذهنم به نتیجه ای نمی رسد آیا تماس با مادر جرم است؟ مگر شما بی کس و کارید، من به گردن شما حق دارم، دلم می خواهد صدای شما را بعد از چندین سال بشنوم و مقداری آرامش بگیرم. من آرزو دارم هر چه زود تر تو را در آغوش بگیرم و خلا چندین ساله ام پُر شود. به امید روزی که به آرزویم برسم .































