- کد خبر : 5831
- 29 ژوئن 2016 - 10:33
-
قدرت حیدری کسی است که برای چندین سال از نزدیک او را میشناختم و شاهد رفتار وحشیانه وی با افراد منتقد در سازمان بوده ام و خاطرات بدی هم از وی در ذهن خود دارم و بر این باور هستم که بیان آن می تواند در شناخت این فرد برای عموم بی تآثیر نباشد.
دوازده سال در درون یک تشکیلات بسته می تواند تجربیات فراوانی را برای هر کس داشته باشد، که بایستی آنان را به شیوه ای درست در جامعه بیان کرد، طوری که مردم عادی جامعه بتوانند تا حد ممکن درون تشکیلات مجاهدین را احساس کنند و بدانند که با چه کسانی در دنیای سیاسی پیرامون خود روبرو هستند و فریب کلمات شیرینی که تنها برای فریب و انحراف افکار عمومی از سوی آنان بیان می شود نخورند، بتوانند راه آینده خود را به درستی انتخاب کنند تا به کوره راه فساد و تباهی گرفتار نشوند، همان کوره راهی که زندگی و جوانی هزاران هزار نفر را در سازمان مجاهدین به گندآب تشکیلاتی هدایت کرد، سران سازمان با فریب و حقه بازی تمامی موجودیت همین افراد را برای رسیدن به قدرت در باتلاق تهوع آور خود غرق کردند.
سازمان مجاهدین برای ابقاء خود در درون تشکیلات لمپن هائی را تربیت کرده که هر لحضه آماده سرکوبی و شکنجه و سربه نیست کردن کسانی هستند که با سازمان سر سازش ندارند، قدرت حیدری یکی از همین نوع تربیت شدگان می باشد.
در اینجا تلاش خواهم نمود تا با بیان خاطراتی کوتاه تا حدی خوانندگان این مقاله را با روحیات فرد مزبور آشنا کنم تا سازمان مجاهدین نتواند در درون تشکیلات خود به هر فاسدی مدال قهرمانی دهد.
قدرت حیدری را از قرارگاه کوت می شناسم، در آن قرارگاه و در یکی از محورها او مثلآ برادر مسؤل بود، برادر مسؤل یعنی اینکه هر یک از نفرات مرد محور یا لشگر یا یکان می توانست مشکلات خصوصی خود را با آن برادر مسؤل در میان بگذارند، نا گفته نماند که تمامی برادران مثلآ مسؤل، خود اولین جاسوس در سازمان بودند که تمام همان گزارشات خصوصی که بایستی آنرا نزد خود به امانت نگهدارند را به مسؤل بالاتر خود که زن بود می دادند و در تشکیلات هم موظف بودند افرادی را در میان رزمندگان مرد کشف کنند که با تشکیلات زاویه داشتند و البته در زمان خشونت در نسشتها همین مسؤلین برادر وظیفه تنبیه فرد منتقد و برخورد فیزیکی با وی را بر عهده داشتند.
وظیفه قدرت حیدری هم همین بود البته این فرد کاراکتر متفاوتی از دیگر مسؤلین مرد داشت، معمولآ می شد او را در آرایشگاه روبروی آینه پیدا کرد، همیشه در حال وررفتن با موهایش بود و علی رقم اینکه داری هیکل بی ریختی بود اما تلاش می کرد خود را برابر زنان مسؤل خوشتیب نشان دهد، در هر جا که زن مسؤلی را می دید تا لحضه آخر چشم چرانی می کرد، فردی بسیار سوسول و بچه ننه اما رودار و تن پرور و تنبل بود که از نرمی دستانش می شد فهمید که هرکز کار سختی انجام نداده، اما در نسشتهای تصفیه حساب همه را به تنبلی و کم کاری متهم می کرد و طوری وانمود می کرد که انگار خود او ساعت ها در روز کار سخت یدی انجام می دهد، ضعیف کش، چاپلوس و دائم طلبکار دیگران بود.
در یکی از روزهائی بسیار گرم تابساتن عراق که در اطراف اردوگاه اشرف به دلیل حمله موشکی رژیم مستقر شده بودیم، یکی از دوستان ما به نام حسن مصفی که به دلیل بیماری توان حرکت خوبی نداشت و از ناحیه پا و کمر دچار بیماری بود، مدتی بود که در سازمان زیر با حرف زور نمی رفت و مستمرآ برای او در یکانش نشست می گذاشتند و با وی به اصطلاح برخورد می کردند، تشکیلات از حسن می خواست که کار بیشتر انجام دهد اما او واقعآ توان کار کردن سریع را نداشت،حسن را بارها به تعمیرگاه خودرو نزد من به عنوان کمکی فرستاده بودند، خیلی مهربان بود و هر کاری هم که به او می سپردم اگر چه آهسته اما انجام می داد توقعی هم از او نداشتم و او را درک می کردم، آنروز در اطراف اردوگاه اشرف زیر چادری که به عنوان سایبان از آن استفاده می شد در آن ظهر گرم تابستان قدرت تمامی ما را جمع کرد و موضوع حسن مصفی را مطرح کرد او تلاش می کرد تا زمینه را برای برخورد شدید با حسن مهیا کند و تلاش می کرد تا با کلام دیگران را وادار به بر خورد فیزیکی با حسن نماید.
پس از کلی چرند بافی به دنبال حسن فرستاد و او را در میان جمع قرار داد و شروع کرد به فحش ناسزا و هر آنچه در اصل لایق خودش بود نثار او کرد، اما واقعیت این بود که تمام بچه ها حسن را می شناختند و به نوعی او را دوست داشتند، کسی حرکتی نکرد و کسی هم به حسن چیزی نگفت، قدرت جنایتکار و قتی که از جمع ناامید شد ناگهان مانند گرگ وحشی به جان حسن بیچاره افتاد و شروع به زدن وی نمود، کشیده های پی در پی به صورت او فرود می امدند اما او دم بر نمی آورد، نمی توانست دم بزند گرفتار چنگال وحشیانه یک عنصر تشکیلاتی بود که از حمایت سران سازمان برخوردار بود و در اصل او یعنی قدرت از مسؤلین بالا فرمان داشت تا حکم صادر شده را اجرا کند، اگر هر کدام از ما هم که شاهد این جنایت بودیم حرفی می زدیم یا حرکتی برای دفاع از حسن انجام می دادیم همان بلا را هم تشکیلات بر سر ما می آورد، درست مانند درون زندان که زندانی توان هیچ حرکت دفاعی از خود یا دیگران را ندارد و بایستی تنها شاهد باشد، صورت حسن پر از خون بود و چشمان ما که شاهد صحنه بودیم پر از اشک.
یکی از دوستان در همان موقع در گوشی به من گفت تشکیلات به این شیوه سر پا مانده و من در گوشی به وی گفتم وای به حال ملتی که این جانوران میخواهند بر آنان حکومت کنند.
قدرت دست بردار نبود آنقدر ادامه داد تا خودش خسته شد و از نفس افتاد به طرف کلمن آب رفت آب سردی خورد و خطاب به حسن با کینه تمام فریاد کشید حالا برو گزارش بنویس، بایستی اینجا در خانه خواهر مریم آدم شوی، عرق از سر روی هیولای وحشی می ریخت، این بچه سوسولی اگر در خارج از مناسبات مجاهدین بود یا اگر در تشکیلات رجوی از طرف سران سازمان مورد حمایت قرار نمی گرفت باور کنید با اولین کشیده همان حسن بیهوش می شد، فرد بسیار ترسو و بی دست و پائی بود البته با حمایت و فرمان تشکیلات رجوی در مقاطع اینچنینی تمام مسؤلین مانند او تبدیل به چنین درنده ای می شدند چرا که خوب می دانستند دست بچه ها بسته است و کسی در چنین مواقعی به کمک کسی دیگر نخواهد شتافت، این فضائی بود که رجوی در تشکیلات خود بوجود آورده بود تا بتواند خر مراد خویش را به پیش ببر.
بامن هم برخورد داشت قبل از اینکه با حسن برخورد کند اما با برخورد متقابل من این جرآت را به خود نداد که پایش را از گلیم خودش درازتر کند، در برخورد با من تنها نبود لاکن حسن ابریشمچی برادر مهدی ابریشمچی معروف به حسن ابر هم با او بود، همان حسن ابر که در آخرین حمله موشکی به لیبرتی کشته شد، همان کسی که پس از کشته شدن سازمان در سایت های خود او را اسطوره معرفی نمود، به این دلیل که مردم خارج از سازمان اطلاعی از شخصیت مسؤلین سازمان مجاهدین در درون تشکیلات ندارند، اما افرادی که در درون سازمان بوده یا هستند بخوبی می دانند که اینان چه کسانی هستند و در درون تشکیلات چه پرونده سیاهی دارند.
قدرت حیدری جنایتکار با آخرین سری افراد در بند سازمان به عنوان یک سرکوبگر به آلبانی فرستاده شد تا در آنجا هم بتواند با افرادی که سر به مخالفت با تشکیلات دارند برخورد کند، نظر دوستم درست بود تشکیلات به این شیوه سرپا مانده.
خطاب به افرادی که در تشکیلات عنکبوتی مجاهدین از دنیای آزاد و زندگی انسانی توسط مجاهدین محروم شده اند و هنوز اگر امیدی برای رسیدن به دنیای آزاد دارند.
اجازه ندهید تا کسانی مانند این عنصر پلید بر سر شما ریاست کشی کنند، اجازه ندهید افرادی چون قدرت به شما زورگوئی کنند، اجازه ندهید چنین عناصر حقیری که خودشان هزاران انحراف داشته و دارند برایتان تایین تکلیف کنند و بقیه عمرتان را در راه امیال پلید خود به فنا بدهند، اینگونه افراد در بیرون از اردوگاه مجاهدین جائی ندارند و از جامعه ترد شده می باشند به همین دلیل هم هر چه می توانند عقده خود را بر سر زیر دستان خود خالی می کنند، دهان این جانیان را در هم بدوزید و به آنان بگوئید این دنیا زندان بسته اشرف نیست و دوران استعمار و بهره کشی ایدولوژیک بسر آمده، دوستان دست به دست هم بدهید و خود را از شر چنین افراد جانیانی برهانید شما اکنون در اروپا هستید و قانون در حمایت از شما بر خواهد آمد
***
لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=5831