خاطرات علی قزل قارش
از طریقه ربوده شدن وی توسط سران فرقه رجوی
سران فرقه رجوی که تبحر خاصی در دزدیدن فرزندان این مرز و بوم داشته و آنها را با نیرنگهای مختلفی از جمله وعده هایی مانند کار خوب با پول و درآمد عالی در اروپا و نیز تحصیلات بسیار راحت در دانشگاه اشرف و اقامت در بهترین کشورهایی غربی ربوده. که برخی از افراد که بدنبال کار و زندگی راحتر به کشورهای هم مرز همچون ترکیه رفته اند نیز براحتی در دام این شیادان قرار میگیرند که یکی از این خائنین یحیی گل چشمه زارع بود که جنایتهای بسیاری در حق فرزندان خانواده ها بخصوص خانواده هایی مانند علی قزل قارش و فرهاد قوانلو و شکرالله صادقلو نمود که اکنون مرگ او باعث خشنودی این خانواده ها شد .
در زیر گوشه ایی از خاطرات علی قزل قارش را با هم مرور میکنیم که از چگونگی ربایشش که توسط یحیی گل چشمه انجام شده توضیح میدهد .
چندی پیش با خبر شدم که شخصی بنام یحیی گل چشمه از اعضای سازمان مجاهدین فوت کرده که در پی این موضوع از آنجائیکه سازمان بعد از مرگ ایشان در سایتهایش شروع به تعریف و تمجید از خدماتش به سازمان نموده است ، در صورتیکه این شخص از اعضاء فریبکار فرقه رجوی بوده و از خائنین به مردم و ملت و جوانان این مرز و بوم بود و به همین دلیل بر آن شدم که برای آگاهی مردم ایران سرگذشت خودم را که این شخص زندگی و گذشته و آینده مرا به تباهی کشید را توضیح و تشریح کنم .
یحیی گل چشمه عموی یکی از دوستانم بنام فرهاد قوانلو بود که در سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ از سرکردگان سازمان در منطقه گنبدکاووس بود که بعد از دستگیری اش به جرم خیانتهایی که به مردم ایران نموده بود به اعدام محکوم شد که پس از نقشه ای از بیمارستان فرار نموده و به کشور پاکستان و از آنجا به کشور سوئد رفت و تا آخر عمر شرم آورش در این کشور ماند و اصلا یکبار هم به اردوگاه اشرف در عراق نرفت .
بنده در سال ۱۳۷۹ برای کار به کشور ترکیه رفته بودم که یحیی گل چشمه برای دیدن فرهاد قوانلو ( دوست بنده که اکنون او نیز از فرقه رجوی جدا شده ) که برادرزاده اش بود آمد که در مدت سه روز که در ترکیه با ایشان ملاقات نمودم ، با فریبکاری و دروغگوئی و جلب اطمینان بنده به بهانه اینکه میتواند کاری کند که از طریق دوستانش من را به اروپا اعزام کند و در آنجا کارو زندگی خوبی برای من فراهم کند من را متقاعد نمود که برای اعزام به اروپا به کشور عراق بروم و از آنجا از طریق دوستانش عازم اروپا شوم که بعد از مدت کوتاهی او از طریق دوستانش که از سران سازمان مجاهدین بوده و من اطلاع نداشتم پول و پاسپورت عراقی در اختیارم گذاشتند که اطمینان من را نیز جلب کردند و بعد از آن نیز بلافاصله من را به عراق اعزام نمودند .
بعد از رسیدنم به اشرف و سپری شدن چند روزی بود که به مسئولین سازمان در مورد برنامه اروپا و صحبتها و وعده هایی که در این زمینه به من داده بودند به آنها گفتم که آنها با برخورد تندی که داشتند به من فهماندند که همه این صحبتها تله و فریبکاری و نقشه بوده و بنده به نوعی در یک تور آدم ربایی افتاده بودم و از قضا آنجا فهمیدم که اکثر افرادی که در اشرف هستند هم مشابه من در همین تورهای آدم ربایی از طریق همین عناصرشان مانند یحیی گل چشمه به این روز افتاده بودند .
یحیی گل چشمه زارع آنقدر آدم کثیف و رذلی بود که حتی به برادرزاده خودش آقای فرهاد قوانلو و دیگری بنام شکرالله صادقلو هم رحم نکرد و آنها راهم به همین بهانه به اشرف اعزام نموده که بعد از مدتی متوجه شدیم که چون فرزند خودش بنام ادریس در اشرف بوده و قصد خروج فرزندش را از اشرف داشت که سران سازمان شرط آزادی ادریس را آوردن ۳ نفر به اشرف جای او عنوان نموده بودند تا آنها پسر این جلاد را آزاد کنند که واقعا هم همینطور شد و بعد از تحویل ما سه نفر بیچاره توانست پسرش را با خود ببرد .
یحیی گل چشمه، بنده و ۲ نفر از اقوامش را فدای آزادی فرزندش کرده بود که بجای این خیانت و نامردی، که من و بقیه با تباه شدن زندگیمان بهای آن را پرداخت نمودیم و مدت ۱۱ سال در عراق در بدترین شرایط زندگی و روحی و روانی اجبارا ماندگار شدیم که به هیچ عنوان و به هیچ شکلی جبران از دست دادن بهترین و طلائی ترین سالهای زندگیم را نمی توان کرد و همیشه این شخص و دیگر اعضای سازمان و فرماندهان ان مورد لعن و نفرین بنده بوده و خواهد بود و یکی از آرزوهای بنده این بود که ای کاش می توانستم یک بار دیگر این خائن را از نزدیک ببینم و انتقامم را از او بگیرم و وقتی از مرگ ذلت بارش باخبر شدم در لحظه اول بسیار خوشحال شدم ولی بعد از چند لحظه ناراحت شدم که چرا چنین امکانی بوجود نیامد که انتقام عمر از دست رفته ام و خیانت بزرگی که در حق من و دیگر جوانان و فرزندان این مرز و بوم انجام دادند را بگیرم .
مرگ بر مسعود و مریم رجوی
لعنت بر یحیی گل چشمه
علی قزل قارش
منبع: انجمن نجات مرکز گلستان