• امروز : پنج شنبه - ۶ دی - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 26 December - 2024

نامه ی ماه منیر ایران پور به مریم رجوی

  • کد خبر : 5557
  • 16 می 2016 - 7:07

نامه ی ماه منیر ایران پور به مریم رجوی

mrs iranpur msg to maryam rajavi - matn

امروز تصمیم گرفته‌ا‌‌م ورای همه‌ی خشم‌ها، کینه‌ها و ناراحتی‌های عمیقی که از تو دارم با تو (مریم رجوی) سخن بگویم. یعنی الان که قصد نوشتن این نامه را داشتم و به اتاق محل مطالعه‌ی خود آمدم با مساعی فراوان که برایم چندان هم راحت نبود؛

آن همه خشم و نفرت را پشت در اتاقم جاگذاشتم تا بدون آنها با تو سخن بگویم. اکنون تنها و تنها می‌خواهم از زاویه‌ی نگاه یک انسان با انسانی دیگر سخن بگویم پس با بیان مقدمه‌ای کوتاه سخن خود را آغاز می‌کنم.

همه ما انسان‌ها بخاطر تجربه‌ی زیسته‌مان و نیز به‌خاطر بافت و زمینه‌ی فرهنگی که در آن رشد کرده‌ایم هم در شخصیت و هم در هویتمان دارای لایه‌های متعددی هستیم.

این لایه‌ها در شخصیت ما ممکن است بر روی هم آمده باشند یعنی لایه‌هایی از شخصیت ما به مرور زمان با لایه‌های دیگر پوشانده شده باشد طوری‌که حتی از شدت پوشیدگی و مستوری تصور شود دیگر وجود ندارند.

این اصلی مسلم است که در این عالم هیچ اثری از ما گم نمی‌شود. ازین رو ما بار رجوع به خود و واکاوی درون خود می‌توانیم به آن لایه‌ها ی مدفون شده باز دست یابیم.

 با توجه به رفتارها و کنش‌های مشاهده شده از تو در سال‌های اخیر، از جمله لایه‌های مدفون شده از تو وجه زن بودن و وجه مادری است.

به‌نظر می‌رسد چنان خشونت و انگیزه برای مبارزه با آن چه دشمن خود می‌پنداشته‌ای تو را در بر گرفته‌است و این وجود را به اعماق درونت واپس زده‌است که حتی خودت هم گمان کرده‌ای که دیگر نمی‌توانی زن باشی به معنای حقیقی و نمی‌توانی مادر باشی آنچنان‌که یک مادر حقیقی باید باشد.

من می‌خواهم تو را به سراغ آن وجوه مدفونت ببرم. تو را برگردانم به حداقل چهل سال قبل به آن زمان که  عطوفت زنانه و عشق و محبت مادرانه در وجود تو هم احتمالا موج می‌زد.

اکنون روی سخن من با آن مریم قجر عضدانلوی سال‌های دور است. امیدوارم که بتوانی چنان در عمق وجودت غور کنی تا به این وجوه مدفون شده‌ی سال‌های دور دست‌یابی.

بی‌گمان روزی مادر بوده‌ای و اگر تلاش کنی حس مادرانه را به یاد خواهی آورد.

پس چگونه است که حس مادران چشم انتظار را که سال‌ها به خاطر تو و  همسرت در حسرت دیدار فرزندان خود مانده‌اند را درک نمی‌کنی؟؟!!

تصور کن که فرزند خودت را بربایند و به تو بگویند مرده است و تو سال‌ها چشم به‌راه بمانی؛ چه حسی دارد؟؟!! آیا سوزش دردی را که تا مغز استخوان رسوخ می‌کند می‌فهمی؟!!

تصور کن فرزند تو و مسعود به جای زندگی در یک کشور اروپایی در کشوری ناامن و جنگ زده در عراق به سر می برد و تو به هیچ‌گونه قادر به برقراری تماس با او نبودی،چه حالی به تو دست می‌داد؟؟!!

چگونه است که مادران پیر را که با هزاران امید به عراق و قرارگاه  اشرف و اکنون لیبرتی، می‌آمدند و می‌آیند؛ پشت درها و تا چند قدمی عزیزانشان نگه می‌داشتی و می‌داری و با بی‌تفاوتی و بی‌رحمی، اجازه‌ی ملاقات نمی‌دهی؟؟!!

یادت می‌آید در گذشته‌های دور خواهر بودی و حس شیرین خواهرانه را به یاد می‌آوری؟؟!!

site matn

من هم خواهرم، خواهر بزرگتر، خواهری که  دو برادر جوانش با فریب هواداران تو و با دادن امید به زندگی بهتر در اروپا به  اشرف  برده شدند و اکنون در لیبرتی به‌سر می‌برند.

به همان لایه‌ی مدفون شده‌ی وجودت رجوع کن و خودت را جای مادر پیر و چشم‌‌انتظارم و جای من و سه خواهرم بگذار و بگو اگر دو جوان رعنا و رشیدت را به گروگان گرفته بودند و نشانت نمی‌دادند چه حالی داشتی؟؟!!

شاید پاسخ بدهی که ما مشغول مبارزه‌ایم!!!

اکنون برایم بگو کدام مبارزه؟؟!!

میدان مبارزه‌ات کجاست؟؟!! مختصاتش چیست؟؟!!

طرف مقابلت کیست؟؟!!

شاید بگویی برای خلق مبارزه می‌کنم!!

کدام خلق؟؟!!

تعریف تو از خلق چیست؟؟!!

اعضاء این خلق را چه کسانی تشکیل می‌دهند؟؟!!

آیا من، خواهرانم, پدرم، مادرم و هزاران تن دیگر از خانواده‌‌های چشم انتظار که غالبا از طبقه‌ی متوسط رو به پایین جامعه هم هستند جزء این خلق فرضی تو محسوب نمی‌شوند؟؟!!

جایگاه ما از نظر تو چیست؟؟!!

iranpur - matn

شاید بگویی شخص و اشخاص مبارز نباید عاطفه داشته باشند و شاید بگویی عواطف مانع مبارزه است!!

اما من می‌گویم مبارزان یلی در عالم بوده‌اند که نمی‌توانی منکرشان هم بشوی و وجودشان لبریز بوده از عشق و عطوفت و خانواده‌شان را هم ترک و طرد نکردند و در کنار روال عادی زندگی‌شان و و در عین حفظ زندگی خانوادگی‌شان، مبارزه هم کردند. مثال بزنم؟!

سنگشان را هم از قضا به سینه می‌زنی … حضرت علی (ع) و امام حسین (ع) را می‌گویم. در کدام کتاب و کدام منبع نوشته – که تاکنون من نه دید‌ه‌ام و نه خوانده‌ام – که این دو شخص رفتند عده‌ای را ربودند و بردند هزاران کیلومتر دورتر از خانه‌شان محصور و محبوس کردند و ممنوع‌الملاقاتشان کردند و اجازه ندادند با همسر و پدر و مادر و فرزند و خواهر و برادر رابطه داشته باشند؟؟!!

rahele iranpur - matn

در کدام اثر مکتوب نوشته که این دو شخص عواطف را ممنوع کردند و کجا نوشته که همسرانشان را به اجبار طلاق دادند و بچه‌هایشان را به فرزندخواندگی سپردند چون مبارز بودند؟؟!!

حداقل یک نمونه‌ی دقیق و مستند ارائه کن تا من قانع بشوم.

تعریفت را از آزادی برایم بگو. می‌خواهم بدانم برادران من و هزاران نفر دیگر محصور و محبوس در لیبرتی و تیرانا در کجای این تعریف می‌گنجند!!!

آیا در تعریف تو از آزادی، دسترسی آزاد به امکانات ارتباطی نوین مثل اینترنت و تلفن همراه و نیز آزادی دسترسی به اطلاعات جایی دارد؟؟!! پس چرا برادران من و نیز سایر اسرای لیبرتی ازین آزادی‌ها برخوردار نیستند؟؟!! چرا من نمی‌توانم با موبایل هر روز با برادرانم صحبت کنم؟؟!! اصلا بچه‌هایی که در لیبرتی هستند می‌دانند موبایل چیست؟؟!! چرا برادران من در شبکه‌های اجتماعی نظیر واتس‌آپ و تلگرام و فیس‌بوک و … حضور ندارند؟؟!!

راستی از سلیقه‌ات در انتخاب پوشاکت خوشم می‌آید. هم خوش‌رنگند و هم خوش‌دوخت. به گمانم برند باشند. راستی برندشان چیست؟؟؟

پوشاک بچه‌ها در لیبرتی را از کدام برند می‌خرید؟؟

میدانی که من این روزها تند تند می روم عراق. چه کنم دلتنگی برای برادرانم مرا بیچاره‌ و سرگردان کرده. در دو سفر اخیرم از نزدیک بچه‌ها را در لیبرتی دیدم. لباس‌هایشان و وضع ظاهریشان اسفناک بود. به‌گمانم یکی از شعارهای شما عدالت و جامعه‌ی بی طبقه توحیدی بود؛ درست است؟؟!!

پس می‌توانی بگویی چرا خودت در فرانسه زندگی می‌کنی و برادران من در لیبرتی؟؟!!

چرا تو در یک خانه‌ی مصفا و برادران من در بنگال‌های دوازده متری که در هرکدام هشت نفر را مستقر کرده‌ای؟؟!!

چرا تو لبا‌سهایت شیک، نو و برند است اما لباس‌های بچه‌ها کهنه و مندرس؟؟!!

راستی می‌دانی این روزها دمای هوا در بغداد تا چهل چهار درجه هم می‌رسد؟؟!!

تو در چه درجه حرارتی زندگی می‌کنی؟؟!!

3

شنیدم اخیراً درباره‌ی حقوق زنان دادسخن درداده‌ای!! آن‌وقت کار کردن زنان در آفتاب سوزان عراق را آیا جزء حقوق و آزادی‌های زنان دسته‌بندی کرده‌ای؟؟!! تو که سنگ حقوق وآزادی‌های زنان را به سینه میزنی بگو جایگاه من، خواهرانم و مادرم و نیز هزاران مادر و خواهر چشم انتظار دیگر در این حقوقی که برای ما  دنبال می‌کنی چیست؟؟!! چرا ما نمی‌توانیم آزادانه عزیزانمان را ملاقات کنیم و شبی را با آنها سپری کنیم؟؟!!

آیا انتخاب آزادانه همسر جزء حقوق زنان هست یا نه؟!! پس چرا زنان را به اجبار به عقد مسعود در می‌آوردی؟؟!!

اخیراً در جایی خواندم به تفکیک جنسیتی در قطارهای ایران معترض شده‌ای!! با این اوصاف مقوله‌ی تفکیک جنسیتی در اشرف و لیبرتی را چگونه توجیه می‌کنی؟؟!!

اگر می‌توانی به پرسش‌های من پاسخ بده. اما با ادبیاتی مبتنی بر دیالوگ که در شأن یک انسان متمدن است نه آن ادبیات رایج  در برخورد با منتقدانتان  که مبتنی بر فحاشی و هتاکی است.

شاید هم با کمکی که من به تو کردم بتوانی آن لایه‌های سنگین خشونت‌طلبی و قدرت‌طلبی را از شخصیتت کنار بزنی و بتوانی مثل یک زن واقعی و مثل یک مادر  یا خواهر فکر کنی و بار دیگر نور عاطفه و مهربانی بر قلبت بتابد. اگر اینگونه شد می‌توانی با من تماس بگیری و صحبت مستقیم داشته باشیم. می‌توانی هماهنگ کنی تا من و هرسه خواهرم و مادرم در لیبرتی با دو برادرم ملاقات کنیم. شاید توانستی راهی روشن باز کنی به‌عنوان یک زن برای بسیاری از مادران و خواهران رنج کشیده و هجران دیده هم وطنت تا پس از سال‌ها دوری عزیزان خود را در آغوش بکشند و دفتر زندگی‌ات با صفحاتی سفید و پر از مهربانی بسته شود .فرصت کوتاه است به خود بیا، خودت را دریاب شاید رستگار شدی.

من بی‌صبرانه منتظر پاسخت هستم.

ماه‌ منیر ایران‌پور خواهر احمدرضا و محمدرضا ایران پور.

شیراز، ایران

بیست و سوم اردیبهشت ماه ۱۳۹۵

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=5557