• امروز : یکشنبه - ۲۷ مهر - ۱۴۰۴
  • برابر با : Sunday - 19 October - 2025
به مناسبت سالروز درگذشت آیت‌الله محی‌الدین انواری

عالمی که فرشته نجات بود

  • کد خبر : 53753
  • ۲۷ مهر ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۷

 ۲۳ مهرماه سالروز رحلت آیت‌الله انواری بود. رهبر معظم انقلاب اسلامی در همان روز؛ در سال ۱۳۹۱، در پیام تسلیتی با بیان اینکه «عالم مجاهد مرحوم آیت‌الله آقای حاج‌شیخ محیی‌الدین انواری رحمه‌الله‌علیه» «در شمار نقش‌آفرینان روحانیت مبارز در دوران طاغوت بوده و سال‌های دراز رنج زندان‌های آن رژیم ستمگر را تحمل کرده بودند و در دوران جمهوری اسلامی همواره منشأ خدمات در بخش‌های گوناگون بودند.» متذکر شدند «روحیه‌ی خیرخواه و خَدوم و سرشار از صفا و نجابت، شخصیتی محبوب از این روحانی بزرگوار ساخته بود. رحمه‌الله علیه.»

محمدمهدی اسلامی به مناسبت سالگرد آن عالم مجاهد، به بازخوانی دوره زندان وی پرداخته است. چه‌آنکه حضور او در زندان، به لحاظ قوت علمی و نشاط رفتاری، اثراتی داشت که کمتر بیان شده است.

2025 10 19 6

آیت‌الله محی‌الدین انواری در کنار شهیدان آیت‌الله بهشتی و آیت‌الله مطهری یکی از نمایندگان امام خمینی در شورای روحانیت هیئت‌های مؤتلفه اسلامی بود.

اسدالله بادامچیان از مبارزان این گروه، درباره آن شورا می‌گوید: «سال ۱۳۴۲ وقتی شرایط مبارزه بالا گرفت، رفتیم به امام عرض کردیم: «امام! شما در معرض دستگیری و محدودیت هستید، اگر دستمان به شما نرسید، سراغ چه کسی برویم که حجت شرعی داشته باشیم؟» عبارت امام این بود: «شما چند نفر از آقایان علما را مطرح کنید، من بگویم کی.» ما ۲۵ نفر فهرست تهیه کردیم […] امام گفتند از مجموع آنها گزیده‌ای را انتخاب کنید. اعضای شورای مرکزی، پنج نفر را انتخاب کردند: حضرات آیات مطهری، بهشتی، انواری، مولایی و علی گل‌زاده غفوری. اسامی این پنج نفر را بردیم خدمت امام. امام نسبت به چهار نفر اول نظر مثبت دادند، ولی در باره نفر پنجم، یعنی آقای علی گل‌زاده غفوری هیچ حرفی نزدند. […] در ادامه فرمودند: «هر جا دستتان به من رسید، خودم. اگر دسترسی نداشتید، آقایان.»(۱)

آیت‌الله خامنه‌ای درباره این جمع چنین فرمودند: «مبارزات سیاسى مرحوم مطهرى […] یک فصل مربوط مى‌شود به سال‌هاى چهل‌ودو، آن وقتى که هیئت مؤتلفه‌ى تهران ریشه‌دارترین و داغ‌ترین مبارزه را علیه دستگاه داشتند. […] دنبال فقیهى مى‌گشتند که به مبارزه مؤمن باشد و آنها را ارشاد و راهنمایى کند. با امام هم ارتباط داشتند، کم و بیش با مرحوم آیت‌الله میلانى هم در مشهد ارتباط ضعیفى در اوائل داشتند. […] مرحوم مطهرى هم جزو [چنین] کسانى بودند، همچنین آقاى انوارى، ایشان هم با مؤتلفه در رابطه بودند که بعد هم زندان افتادند، دوازده، سیزده سال هم زندان بودند.»(۲)

آیت‌الله انواری در دوره زندان هم از نیروهای بسیار مؤثر بود، اگرچه اغلب در بازخوانی کارنامه آیت‌الله محی‌الدین انواری، مبارزات قبل از زندان او بازگو می‌گردد. از مهمترین اقدامات او در دوران زندان، مرزبندی هوشیارانه و به‌هنگام علیه سازمان مجاهدین خلق و وابستگی فکری آنها به مارکسیسم بود. آنچه بعدها به اسم تغییر ایدئولوژی مشهور شد.

اولین گزارش‌های ساواک که متوجه این هوشیاری شده است، مربوط به آبان‌ماه ۱۳۵۵ است که از مخالفت «نامبرده با مجاهدین و مارکسیسم و همچنین انقلاب مسلحانه» سخن می‌گوید.(۳)

طبیعی است که این موضع او درباره انقلاب مسلّحانه بود، نه استفاده از سلاح برای رفع سد از مبارزه مردمی امام و آگاه‌سازی عمومی، که او خود در این مسیر مشقت قریب ۱۲ سال زندان را بر خود هموار کرده بود. شهید دکتر بهشتی، که نامش در همان پرونده در کنار آیت‌الله انواری مطرح بود، در تبیین تفاوت این دو نگاه گفته بود:‌ «به نظر من اصلاً استفاده از سلاح برای رویارویی با رژیم ضرورت داشت، اما به چه کیفیت؟ کیفیتش مهم بود […] امام احتمالاً با استفاده صحیح از سلاح در مبارزه با رژیم موافقت داشتند […] از سؤالاتی که از ایشان درباره استفاده از وجوه شرعیه برای تهیه سلاح و تأمین هزینه‌های این گروه‌های اسلامی اصیل مسلح به عمل آمد و اجازه‌ای که ایشان دادند به خوبی روشن است که ایشان با اصل مطلب موافق بوده‌اند؛ اما سخت مقید بودند که اساس مبارزه، انقلابی فکری و اجتماعی و سیاسی باشد […] بدین معنا که بازوهای مسلح تنها در حد ضربه وارد آوردن به دشمن به کار رفت؛ اما آنچه دشمن را از پای در آورد، حرکت گسترده انقلابی، اجتماعی، سیاسی و اسلامی مردم ما بود که به صورت یک سیل خروشان و یک توفان عمومی کاخ بیداد رژیم را از بیخ و بن برکند و نابود کرد.»(۴)

انواری به مخالفت صرف اکتفا نکرد، جلسات مباحثه برای اثبات حقانیت تفکر امام خمینی رحمه‌الله در مقابل اندیشه‌های مارکسیستی به راه انداخت و برای جلوگیری از ریزش مبارزان مذهبی آنچنان می‌کوشید که منجر به حساسیت ساواک شد.

به عنوان نمونه ۱۸ خرداد ۱۳۵۵ واحد اطلاعاتی کمیته مشترک ضد خرابکاری در گزارشی می‌نویسد:‌ «[حاج مهدی عراقی] در اتاق ۴ بند ۶ به اتفاق محی‌الدین انواری مکانی را برای رفع اشکالات مذهبی‌ها به وجود آوردند و کلیه افراد مذهبی اشکالات خود را در هنگام مطالعه کتاب یادداشت و پیش محمدمهدی ابراهیم عراقی و محی‌الدین انواری می‌برند و آنها هم این اشکالات را از طریق مباحث ایده آلیستی و ضد ماتریالیستی برطرف می‌کردند.»(۵)

او بجز پاسخ به شبهات، مباحث آموزشی هم داشت. احمد احمد می‌گوید: «آقای انواری به دو شکل عمومی و تخصصی (فقه و اصول) کلاس گذاشته بود.»(۶) این نوع فعالیت‌ها بجز افزایش آگاهی، موجب تصحیح رفتار مبارزان مسلمان نیز می‌شد. احمد احمد خاطره‌ای از این امر دارد: «از مسائل ناراحت کننده و آزار دهنده برای من پخش موسیقی مبتذل در فضای زندان بود. در این میان نسبت به صدای مسحور کننده یکی از خوانندگان زن بسیار حساس شده بودم. روزی تصمیم گرفتم که چند رادیوی زندان را در هم بشکنم و خرد کنم. […] گفتم حداقل نتیجه این است که بعد از درگیری و از بین رفتن رادیوها مرا به جای دیگر تبعید خواهند کرد و دیگر اینجا نخواهم بود تا این صدای نفرین شده را بشنوم. […] بعد از نماز صبح آیت‌الله انواری رو به من کرد و گفت:«احمد! این چه کاری است که تو می‌خواهی بکنی؟» […] دیدم وی از همه چیز مطلع است و انکار آن فایده‌ای ندارد. شروع کردم به توضیح دادن و دلیل آوردن. حاج آقا گفت: «کار شما، کار بسیار بدی است. مطمئن باش، شما به خاطر اینکه از سر اجبار و بدون میل شخصی آن را گوش می‌دهید، گناه نمی‌کنید.» حاج آقا نیمی از وقت کلاس را به صحبت در این خصوص پرداخت. وی گفت که حتی اگر شنیدن این صدا لذتی هم داشته باشد، چون شنیدن آن نه از روی میل بلکه از سر اجبار است گناهی ندارد. به این ترتیب با دریافت نظر آیت‌الله انواری، از این کار و تصمیم صرف نظر کردم.»(۷)

در آذرماه همان سال، او به همراه تعدادی از روحانیون زندانی از جمله آیت‌الله طالقانی، همکاری و هم‌نشینی با مارکسیست‌ها و کمونیست‌ها را حرام اعلام کردند.

ساواک آن فتوا را چنین نقل کرده است: « بسم الله الرّحمن الرّحیم. با توجه به جنایاتی که از شهریور ۱۳۲۰ تا به حال توسط کمونیست‌ها انجام شده، نشست و برخاست و زندگی کردن و حشر و نشر و همکاری با کفار من‌جمله کمون مارکسیستها و کسانیکه از این قماشند حرام است. مسلمانان باید از آنها کمال احتراز را بنمایند. مجاهدین نیز اگر از تعلیمات و ایدئولوژی سال ۵۰ استغفار ننمایند، زندگی حشر و نشر با آنان نیز حرام است.» خواسته صریح او و دیگر علما این بود که سازمان مجاهدین خلق، موضعش را به صراحت روشن کند و گرنه، باید از آنها جدا شد و آنان را کافر شمرد.(۸)

این فتوا، موجب هجمه گسترده‌ای شد که او و همفکرانش را در زندان تا حدی به انزوا برد. سلاح «بایکوت» سازمان اما او را مجبور به تغییر نظر نکرد.

در شرایطی که غلبه فضاسازی مارکسیسم در «علم مبارزه» معرفی کردن آن، موجب گرایش بسیاری از مبارزین به این ایدئولوژی شده بود؛ فرزندان بسیاری از متدینین با هدف مبارزه با شاه و آمریکا، فریب تبلیغات جذاب سازمان مجاهدین خلق را خورده و از باورهای خود دست می‌کشیدند. تا آنجا که مجتبی طالقانی، فرزند آیت‌الله طالقانی نامه‌ای به پدرش در زندان نوشت و از تغییر ایدئولوژی خود پرده برداشت: «برای سازماندهی طبقه کارگر باید اسلام را کنار بگذاریم، چون مذهب، پویایی اصلی تاریخ -مبارزه طبقاتی- را قبول ندارد. […] این تنها مارکسیسم است که تحلیل‌هایی عملی از جامعه به دست می‌دهد.»(۹)

مرحومه مرضیه دباغ درباره فضای ضدّدین آن مقطع می‌گوید: «یادم است بعضی از هواداران سازمان پنهانی نماز می‌خواندند، اما جرئت نداشتند حرفی بزنند، چون بلافاصله ترور می‌شدند!»(۱۰)

در چنین شرایطی، خروج مبارزین صاحب اثر از زندان می‌توانست جلوی جذب جوانان خانواده‌های اصیل به سازمان را بگیرد که به بهانه مبارزه آنها را از دین برمی‌گرداندند. مرحوم حبیب‌الله عسکراولادی با یادآوری آنکه «علما به ما گفتند الان در بیرون به وجود شما بیشتر نیاز هست. بدون این که راجع به امام مطلب شبهه‌داری بنویسید یا به اینها کرنش کنید در مورد خودتان چیزهایی بنویسید و از اینها بخواهید آزادتان کنند.» از کسب نظر برخی مراجع قبل از این اقدام گفت: « ما گفته بودیم ما قصد نداریم قهرمان بمیریم، بلکه می‌خواهیم مسلمان بمیریم و لذا اگر بگویید شما وظیفه دارید بیرون بیایید، این کار را می‌کنیم.»(۱۱) در حالی که آیت‌الله انواری در طول ۱۲ سال گذشته هیچ سستی بروز نداده بود و دیگر زمان زیادی هم از محکومیت او باقی نمانده بود، او هم با همان ملاحظات متنی برای عفو نوشت و حاضر شد خود را در معرض هجمه روانی شدید سازمان قرار دهد اما از وظیفه خود تخطی نکند.

این امر موجب جوسازی شدید اعضای سازمان علیه آنها شد. بهزاد نبوی در این باره می‌گوید: «این هم که منافقین می‌گویند اینها بریده بودند درست نیست. نبریده بودند؛ با این تحلیل که آقا زن و بچه‌هامان دارند مارکسیست میشوند عفو نوشتند. هی خبر می‌رسید زن این مارکسیست شده، دختر آن مارکسیست شده، برادر آن مارکسیست شده، خواهر آن مارکسیست شده؛ این‌ها احساس تکلیف کردند که باید به هر شکلی که شده از زندان بیاییم بیرون، خانواده‌مان را نجات، بدهیم. آقای طالقانی به اعظم [طالقانی] گفته بود: عفو بنویس، برو بیرون.»(۱۲)

اما سازمان توانست یک جو روانی سنگین علیه آنها ایجاد کند. به عنوان مثال، گزارش ساواک می‌نویسد هنگامی که جمعی از مبارزین به دیدار شهید عراقی رفتند «هنگام خداحافظی صادق اسلامی که جزو جمع بود مهدی عراقی را به گوشه‌ای کشید آهسته گفت چه خبر عراقی در جواب اظهار داشت زجری که این ۱۳ سال کشیدیم یک طرف این دو روز هم یک طرف.»(۱۳) قرار بود همان جمع به منزل آیت‌الله انواری هم بروند، اما مأمور ساواک از نتیجه این تصمیم بی‌خبر ماند.

آیت‌الله انواری از مبارزه باز نایستاد، آنچنان که در یک محفل که مبارزان حضور داشتند و خبرهایی از امام در نجف نقل می‌کردند، منبع ساواک گزارش کرده است، در آخر سیاهه نام حضار، نوشته است: «شیخ انواری که اخیرا آزاد شده است.»(۱۴)

پس از آزادی آیت‌الله انواری و برخی دیگر از روحانیون این مبارزه فکری و تشکیلاتی به بیرون از زندان کشیده شد. یک سند ساواک در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۵۶ با عنوان «مبارزه پاره‌ای از روحانیون» با تأکید بر اینکه «عده‌ای از وعاظ و روحانیونی که اخیراً از زندان آزاد شده‌اند، من‌جمله عبدالرحیم ربانی و محی‌الدین انواری، به شدت به گروه به اصطلاح مجاهدین خلق ایران به مبارزه برخواسته»اند، درباره چگونگی امکان رژیم شاه از این شکاف برای سرکوب مبارزه پیشنهاداتی دارد. اما تصریح می‌کند آنها نیز «در جبهه مخالفین دولت قرار دارند.»(۱۵) او در مسیر مبارزه همزمان با شاه و مارکسیسم، همراهان زیادی داشت. آن‌گونه که منبع ساواک از محسن رفیقدوست نقل می‌کند «ربانی، معادیخواه، قریشی، لاجوردی، فاکر، عسگراولادی» از جمله این مبارزان هستند.(۱۶)

از جمله اقدامات همفکران آیت‌الله انواری پس از خروج از زندان، تقویت تشکل گروه‌های مبارز مسلمان و ممانعت از پیوستن آنها به سازمان مجاهدین خلق بود. آیت‌الله انواری خود به صف مؤسسین جامعه روحانیت مبارز پیوست و در زمره حامیان فکری گروه‌هایی همچون گروه توحیدی صف، توحیدی بدر، منصورون، فجر اسلام و … قرار گرفت که با حمایت شهید عراقی، شهید اندرزگو و … از جداشدگان سازمان یافته بود.

در این مدت به دنبال این گزارش پرویز ثابتى مدیرکل اداره کل سوّم ساواک که شناخت کاملى نسبت به آیت‌الله‌ انوارى داشت دستور احضار و بازجویى وى را صادر نمود. پس از بازگشت از مشهد، فوراً توسط ساواک شمیران احضار و مورد بازجویى قرار گرفت.(۱۷) او همچنین اواخر خرداد ۱۳۵۷ به همراه حجت‌الاسلام مولایی (دیگر عضو شورای روحانیت مؤتلفه اسلامی) به نمایندگی از امام سفری به جنوب کشور رفته و با تبعیدی‌ها دیدار می‌کند.(۱۸)

کمی پس از آنکه ارتشبد نصیری، از ریاست ساواک عزل و به عنوان سفیر به پاکستان مأمور شد، او ۱۷تیر به نمایندگی از امام به کویته رفته و ملجأ شیعیان پاکستان شد. نصیری در تاریخ ۲۱ مرداد از اداره پنجم سیاسی وزارت خارجه می‌خواهد پاکستان را برای محدود کردن انواری تحت فشار قرار دهند.(۱۹) این فشارها نتیجه داده و او ۵ شهریور به ایران بازمی‌گردد که بلافاصله توسط ساواک احضار می‌گردد.(۲۰)

چیزی نگذشت که شرایط مبارزه به کل تغییر یافت، ۱۸ مهر ۱۳۵۷ او به همراه روحانیت مبارز، به دنبال «سفر حضرت آیت‌الله العظمی خمینی به پاریس» اعلامیه‌ای منتشر کردند که در آن «ضمن تقبیح اقدامات دولت عراق و توطئه‌ای که علیه رهبر شیعیان جهان در سطح بین‌المللی طرح ریزی شده، مراتب تأسف و ناراحتی خود را از وضعی که برای ایشان بوجود آمده» اعلام کردند.(۲۱) او اندکی بعد به نوفل‌لوشاتو رفت اما همراه برخی دیگر از روحانیان برای ساماندهی مبارزه بازگشت.

وقتی اراده امام به بازگشت به ایران شد و بختیار مقاومت کرد، نشستند به رایزنی و چاره‌سازی برای چگونگی بازگشت امام خمینی، آیت‌الله خامنه‌ای پیشنهاد کرد تا بازگشت امام تحصن کنند. آیت‌الله انواری و سایرین نیز موافقت کردند. مکان تحصن مسجد دانشگاه تهران انتخاب شد، «بنا شد برنامه پنهان بماند، جز برای افراد خاص از دانشگاهیان، چرا که امکان داشت رژیم درهای دانشگاه را ببندد.»(۲۲)

قرار بود یکشنبه هشتم بهمن آغاز تحصن باشد اما هنوز دلنگرانی‌ها درباره امکان آن باقی بود. هفتم بهمن که مصادف با سالروز رحلت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بود، چهارمین راهپیمایی بزرگ، پس از روزهای تاسوعا، عاشورا و اربعین، در تهران و دیگر شهرهای بزرگ و کوچک انجام شد. کشتارها اثر معکوس گذاشته بود و تهران سرریز از جمعیت شده بود. آیت‌الله خامنه‌ای می‌گوید: «صبح روز بعد [هشتم بهمن] گروهی از جمله آقای انواری برای آماده کردن مسجد به دانشگاه تهران رفتند. چندی بعد من و آقای بهشتی به سمت دانشگاه روانه شدیم. آنجا آقای انواری مژده داد که همه چیز بر وفق مراد است.»(۲۳) پس از اعلام خبر تحصن، نخستین بیانیه نیز خطاب به مردم صادر شد. انواری از آن روز در تدارک بازگشت امام بود تا زمانی که در کنار شهید مطهری و دیگر روحانیون، در بهشت زهرا به استقبال از امام شتافت. او پس از آن نیز تا آخرین روز عمر، در هر مسئولیتی که امام و رهبری خواستند، حاضر بود.

اما اثر تدبیر آیت‌الله انواری و دیگر علما و مبارزان مسلمان برای بیرون آمدن مبارزین پیشکسوت و ممانعت از جذب جوانان انقلابی توسط گروه های چپ، که فضای مبارزه را به انحراف می‌برد اگرچه در پیروزی انقلابی اسلامی خود را نشان داد؛ اما روایت از درون مارکسیست‌ها از این اقدام، خواندنی است که می‌توان در خاطرات اکبر معصوم بیگی از زندانیان دارای گرایش مارکسیستی دید: «در بزنگاه تاریخی سال ۵۶ راست مذهبی بهترین سازمان دهندگان خود را از زندانها بیرون کشیده بود. یک کادر علنی سازمانی با چهره‌ای مردمی، کسی چون حاج مهدی عراقی با نفوذ عمیقی که در میان بخش قابل توجهی از مردم و بازاریان داشت همچون فرشته نجاتی بود که از آسمان نازل شد. حمید ارض پیما [از چریک های فدایی خلق حاضر در واقعه سیاهکل] تعریف می‌کرد که: چندی پس از آزادی گروه شاهنشاها سپاس، روزی در یکی از اتاق‌های اوین شنیدم که مسعود رجوی خطاب به موسی خیابانی و محمد سیدی کاشانی و چند تن دیگر می گفت: بچه ها! بچه ها الان وقتشه که بیرون بریم! الان. یک سال بعد طرف‌های دی ماه ۵۷ وقتی رژیم شاه کاملاً ناتوان از چیرگی بر موج کوبنده اعتراض‌ها و اعتصابات و تظاهرات و راهپیمایی‌های گسترده، دسته دسته زندانیان سیاسی را آزاد می‌کرد، شاهد صحنه‌ای مشابه بودم. موسی خیابانی به مسعود رجوی می‌گفت: مسعود داریم آزاد می‌شیم! داریم می‌ریم بیرون فکرش رو بکن. رجوی آه سردی کشید: ولش کن! دیگه دیر شده! جنگ رو باختیم! دیر شده! دیر! می‌فهمی؟»(۲۴)

۱ پایگاه موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کد cmfipk۴h

۲ مصاحبه آیت‌الله خامنه‌ای با روزنامه کیهان، ۱۳۶۱/۲/۷

۳ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (۱۳۹۷) کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک، حبیب‌الله عسکراولادی ، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص صفحه ۴۶۲

۴ روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۳۵۹/۳/۱۵، ص۳

۵ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (۱۳۸۶) یاران امام به روایت اسناد ساواک: آیت‌الله حاج شیخ محمدباقر محی‌الدین انواری، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۲۳۹

۶ کاظمی، محسن (۱۳۸۵) خاطرات احمد احمد، تهران:شرکت انتشارات سوره مهر، ص۱۵۶

۷ خاطرات احمد احمد، ص۱۵۳-۱۵۴

۸ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (۱۳۷۹) آیت‌الله حاج شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی به روایت اسناد ساواک، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۳۵۲

۹ شایسته پور، حمید (۱۳۸۵) قدرت سرکوب رژیم پهلوی و انقلاب اسلامی، تهران:مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۲۰۱.

۱۰ روزنامه جوان، ۱۳۹۵/۶/۲، ص ۹

۱۱ روزی‌طلب، محمد حسن (۱۴۰۲) حرکت در جهنم به نیت به بهشت، تهران: انتشارات ایران، ص ۵۸.

۱۲ حرکت در جهنم به نیت به بهشت، ص ۳۸.

۱۳ آیت‌الله محمدباقر محی‌الدین انواری به روایت اسناد ساواک صفحه ۲۵۷

۱۴ همان، ص ۲۶۰

۱۵ همان، ص ۲۶۲

۱۶ همان، ص ۲۶۶

۱۷ همان، ص۲۷۷-۲۷۸

۱۸ همان، ص ۲۷۹

۱۹ همان، ص ۲۹۴

۲۰ همان، ص ۲۹۶

۲۱ همان، ص ۲۹۸

۲۲ بهبودی، هدایت‌الله (۱۳۹۰) شرح اسم، تهران:‌ موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص ۶۵۰

۲۳ همان

۲۴ معصوم بیگی، اکبر (۱۳۹۸) برگی از دفتر ایام، اینترنت: آفتابکاران جنگل، صص ۲۱۱-۲۱۲

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=53753