فرزند شهید ناصر حسنی در جلسه ۳۸ دادگاه محاکمه منافقین گفت: ۴ فروردین سال ۶۱ در جاده قائمشهر به ساری جلوی اتوبوس پدرم که عازم مشهد بود، را گرفتند و گفتند ما یکسری منافق گرفتیم، اما دست تنها هستیم. چند نفر از شما با ما بیایید که پدر و شوهر عمهام همراهشان رفته بودند، ولی شوهر عمهام بدون پدرم برمی گردد. از او میپرسند چرا پدرم برنگشته است؟ او میگوید: از آنجا که پدرت کارت بسیج داشته برای کمک نگهش داشتند.
رقیه حسنی افزود: پدر بزرگم برای پیگیری حال پدرم به پاسگاه میرود که همه جا را میگردند، تا شب که پیکر شهیدش را پیدا میکنند. به پیکر پدرم پنج تیر زده بودند و دو نفر همراه پدرم را سر بریده و سرهایشان را در بدن فرد دیگر گذاشته بودند. زمان شهادت پدرم ۳ سال داشتم و یک خواهر و برادر دیگر هم دارم. نکاتی که بیان کردم از طریق پدر بزرگ و مادر و اقوام به من منتقل شده بود و پدرم زمان شهادت ۲۸ ساله و فعال بسیجی بود و زمان شهادت تنها خانواده خود را به مشهد میبرد و خیاط بود.
انتهای پیام