• امروز : چهارشنبه - ۲۲ مرداد - ۱۴۰۴
  • برابر با : Wednesday - 13 August - 2025

منافقین این خانواده را پای سفره صبحانه به رگبار بستند

  • کد خبر : 52761
  • ۲۲ مرداد ۱۴۰۴ - ۹:۵۶

عشرت اسکندری بانوی ۲۶ساله‌ای بود که به‌دلیل فعالیت‌های انقلابی‌اش از سوی منافقین نشانه گرفته شد و در نهایت در حیاط خانه‌اش و مقابل چشمان فرزندانش به شهادت رسید.

court205 36 6

به گزارش فراق، شهید عشرت اسکندری در سال ۱۳۳۶ در یکی از روستا‌های تابع فیروزکوه به دنیا آمد.

وی در جریان انقلاب اسلامی با شور و شوق در کنار سایر زنان مسلمانان فعالانه شرکت داشت و مفاسد رژیم پهلوی را افشا می‌کرد.

این شهید مادری مهربان و دلسوز بود و چهار فرزند خردسال به نام‌های مهدی ۴ ساله، منصوره ۶ ساله، معصومه ۸ ساله و محمد جواد ۱۰ ساله داشت.

وی به تعالیم اسلام اعتقادی راسخ و به حضرت امام خمینی (ره) علاقه‌ای خاص داشت و همواره می‌گفت آرزویم این است که قبل از همسرم به شهادت برسم.

روز چهارم شهریور ۱۳۶۱ چند تن از بستگان همسر شهید عشرت اسکندری در منزل آن‌ها میهمان بودند.

اوایل صبح دو نفر از تروریست‌های منافق درب منزل را به صدا در آوردند، دختر خردسال شهید برای باز کردن درب بیرون رفت و با تروریست‌ها مواجه شد اما آن‌ها با خشونت وی را به کناری پرتاب کرده و به داخل منزل هجوم بردند.

شهید به اتفاق همسر و میهمانان (فاطمه عشریه، علی اکبر خدادادی) بر سر سفره صبحانه نشسته بود، تروریست‌ها به محض ورود به اتاق بدون کوچکترین توجه به هویت ساکنین اتاق، همه را هدف رگبار مسلسل یوزی قرار داده و سپس در کمال بی‌رحمی و شقاوت تمامی پنجره‌های منزل را نیز به رگبار بستند و بدون توجه به کودکان موجود در منزل، به اتاق‌های مختلف هجوم برده و همه جا را هدف رگبار قرار دادند.

در اثر این جنایت هولناک، عشرت اسکندری در مقابل چشم کودکان خردسالش با پیکری غرق در خون به شهادت رسید و علی اکبر خدادادی ۱۸ ساله و فاطمه عشریه ۱۷ ساله که به تازگی به یکدیگر ازدواج کرده بودند نیز به فیض عظیم شهادت نائل شدند.

معصومه اسکندری، فرزند این شهیده درباره ترور مادرش این‌گونه روایت می‌کند: مادرم در سال۱۳۶۱ درحالی‌که ۲۶سال داشـت و مـادر ۴کودک بود، به‌دست منافقین به شهادت رسید. او از لحاظ روحی یک زن پرنشاط و فعال بود و فعالیت‌های اجتماعی زیادی در محله داشت؛ پدرم نیز پس از پیروزی انقلاب در جریان مبارزه با منافقین و مسائل سیاسی و اجتماعی، فعال بود؛ مادرم به‌واسطه اطلاعاتی که از پدرم کسب می‌کرد و مطالعاتی که خود داشت، بین مردم، اقوام و آشنایان در مورد منافقین روشنگری می‌کرد. پدرم در غائله کردستان، در کنار شهید چمران حضور پیدا کرد و از ناحیه دست راست مجروح شد. روز حادثه پس از اینکه از خواب بیدار شدم، برای وضو گرفتن کنار حوض حیاط خانه رفتم ولی ناگهان متوجه شدم که کسی یا کسانی به‌شدت در حیاط را می‌کوبند؛ بدون اینکه بپرسم کیست با ترس از جا پریدم و در را باز کردم؛ وقتی که در را باز کردم، ۲نفر وارد حیاط شدند و فرد سمت چپی من را پرت کرد که روی زمین افتادم؛ ۲نفر دیگر درست وسط حیاط با اسلحه‌ در دست ایستادند؛ در این فاصله مادرم از آشپزخانه وارد حیاط شده بود؛ او با دیدن آنها شروع به شعار دادن کرد؛ با سر دادن نخستین شعار «مرگ بر منافق»، اولین گلوله به سمت مادرم شلیک شد. این صحنه را شاید بیش از هزاربار برای خود مرور کرده‌ام؛ لرزش، ترس و التماس در چهره مادرم نبود و لحظه‌ای به زمین افتاد که دیگر جانی در بدن نداشت؛ آن ۲نفر وارد خانه شدند و در آشپزخانه پسرعمه و زن‌دایی‌ام را نیز به رگبار بستند؛ اتاق خواب برادرهایم را به گلوله بستند، ولی کسی مورد اصابت قرار نگرفت؛ آنها زمان خروج به پهلوی راست خواهرم که روی جنازه مادرم گریه می‌کرد شلیک کردند؛ همسایه‌ها با صدای گلوله‌ها جلوی در منزل‌مان جمع شده بودند که زمان خروج می‌خواستند به آنها نیز شلیک کنند، ولی اسلحه آنها گیر کرده بود و موفق نشدند و در نهایت با موتور فرار کردند. زمانی که منافقین از خانه خارج شدند، به‌شدت ترسیده بودم و زبانم بند آمده بود؛ با ترس بالای سر مادرم رفتم و صورت غرق در خون او را دیدم؛ حدود یک‌ساعتی که گذشت، پدرم از در منزل وارد شد.

در این جنایت همچنین دختر ۶ ساله شهید نیز در اثر اصابت گلوله منافقین مجروح شد.

خانواده اسکندری از شاکیان دادگاه محاکمه سران مجاهدین خلق هستند.

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=52761