سفر نامه انتظار و امید – قسمت اول
راحله ایران پور، چهارم اسفند ماه ۹۴
امروز سه شنبه است و دلهای بیقرار ما چشم به راهان، قراری دوباره دارد در مرز انتظار و امید.
در کنار پل زائر یاران دلتنگ چندین ساله، همدیگر را میجویند و دیدارها تازه میشود. حماسهای دوباره در راه است. خانوادهی عظیم اسیران فرقهی رجوی با ارادهای پولادین به قصد ملاقات با فرزندانشان گرد هم جمع آمدهاند.
سختی سفر و راههای دور و پر پیچ وخم جادهها، شرمسار صبوری مادران و پدران پیر و سالخورده و خواهران و برادران دلتنگ و رنج دیده یاران را در پل زائر به هم رسانده است.
مردان و زنان سیستانی در جامههای سادهی زابلی و کردهای غیور کردستان در لباسهای فاخر و زیبای کردی. از یک سو لهجهی زیبای یزدی به گوش میرسد و از دیگر سو شمیم طراوت گیلکها و گرگانیها و صمیمیت و خونگرمی شیرازیها و خوزستانیها.
چه گوش نواز است آهنگ دلبستگی و همبستگی ملی و چه غرور آفرین است اتحاد و همدلی خانوادهها برای رهایی فرزندانشان.
پا بر شانههای راه میگذاریم و دست به دامن محبوب یگانه میشویم که با دست پر و دلی شاد به وطن باز گردیم.
باران گونهی زمین و نفس هوا را شسته است اما گرد غم و ویرانی جنگ را از چهرهی عراق نه.
پس از دو روز سفر پی در پی به شهر مقدس کاظمین میرسیم تا در حریم حرم دو امام معصوم سکنی گزینیم.
کاروان صد و سی نفرهی خانوادههای دردمند در سالن غذاخوری هتل گرد هم میآیند تا پس از صرف شام شاهد لحظه ی دیدار دو برادر پس از بیست و هشت سال دوری و دلتنگی باشند.
آشور ورشی مرد غیرتمند تازه رهایی یافته از فرقهی رجوی، پس از سالها دوری برادر خود را خواهد دید.
“مژدهی وصل تو کو کز سر جان برخیزم”
خداوندا این چه شوری است که آشور در دلها برانگیخت و این چه جوششی است که در سینههای ماست .
روز وصل دوست داران یاد باد…
خواهران رنج دیده و انتظار کشیده، پدران و مادران هجران چشیده و برادران منتظر پیدرپی صلوات میفرستند و اشک پهنای صورت رخساره، خواهر الخاص کوهپیما را در برگرفته است .
ای خدا این وصل را هجران مکن – سرخوشان عشق را نالان مکن
پس از آن، خانوادهها آشور را چون نگینی در بر میگیرند و احوال عزیز دربند خویش را میپرسند و این شور تا پاسی از شب دیر میپاید…