وقتی ثریا عبداللهی در دهه سوم زندگیاش بهعنوان مادری تنها شبانهروز کار میکرد تا مخارج سه فرزند خردسالش را تأمین کند، تصور میکرد بزرگترین چالش آیندهاش، اطمینان از تحصیل مناسب فرزندانش و ازدواج آنها با افرادی است که دوستشان دارند. او هرگز تصور نمیکرد که در ۶۴ سالگی، همراه با دیگر اعضای خانوادهاش، بیش از دو دهه را صرف جستجو برای یافتن تنها پسرش، امیراصلان، کرده باشد.

ثریا سه فرزند دارد. اصلان، فرزند دوم او و نزدیکترین به قلبش بود. او توضیح داد: «زندگی ما از نظر مالی سخت بود. من در کارخانهها کار میکردم و گاهی شیفتهای شبانه میگرفتم. اصلان به من کمک مالی میکرد. بعد از مدرسه، در تعمیرگاههای خودرو کار میکرد، پول توجیبی خودش را تأمین میکرد و برای خرید برخی از نیازهای خواهرانش هم کمک میکرد.»

اصلان از حدود ۱۶ سالگی به بدنسازی علاقهمند شد. این ورزش را دوست داشت، زیرا به او قدرت میداد و میتوانست در نهایت برایش درآمدزایی کند. ثریا گفت: «او مربیای داشت که به او گفته بود باید یک دوره بینالمللی را بگذراند تا بتواند در مسابقات شرکت کند و شاگردانی داشته باشد.»
در اوایل دهه ۲۰۰۰، پسر محبوب ثریا در ۲۰ سالگی برای دریافت گواهینامه بینالمللی به ترکیه سفر کرد. در آنجا با مردی ایرانی آشنا شد که ادعا میکرد صاحب کارخانهای در آلمان است. اما در واقع، این مرد مأمور مخفی سازمان مجاهدین خلق (MEK) بود که به دنبال جذب اعضای جدید برای این سازمان تروریستی بود.
ثریا به یاد آورد: «اصلان یک روز با من تماس گرفت و گفت برنامهاش تغییر کرده است. او گفت با صاحب کارخانهای ثروتمند آشنا شده که شغلی با درآمد خوب در آلمان به او پیشنهاد داده است. آن مرد قول داده بود که پس از چند سال، من و خواهرانش را هم به اروپا بیاورد.»
هتلی در استانبول که اصلان در آن اقامت داشت، میزبان ایرانیان دیگری نیز بود. مأمور مجاهدین خلق بهطور استراتژیک دیگر اعضای گروه را در اطراف هتل قرار داده بود تا از صاحب کارخانه ادعایی حمایت کنند و او را فردی سخاوتمند و خیرخواه جلوه دهند.
ثریا مبلغ قابلتوجهی پول به ترکیه فرستاد تا هزینههای سفر پسرش به آلمان را پوشش دهد. او گفت: «مردی که ادعا میکرد اصلان را به اروپا میبرد، حتی با من تلفنی صحبت کرد، در حالی که اصلان هنوز در ترکیه بود. او گفت پولی که فرستادهام کافی نیست، اما همچنان اصلان را خواهد برد و باقی مبلغ را از حقوق او کسر خواهد کرد.»
اصلان مدت کوتاهی بعد با مادرش تماس گرفت تا خداحافظی کند. سپس ناپدید شد.
ثریا گفت: «هر روز نگران بودم. نمیتوانستم باور کنم که به این راحتی ارتباطم با پسرم قطع شده و هیچ راهی برای یافتنش ندارم. این یک کابوس زنده بود.»
چهار سال در خارج از دروازههای جهنم
سه سال طول کشید تا اصلان دوباره با مادرش تماس بگیرد. او به ثریا گفت که در اردوگاه پناهجویان در آلمان بوده، جایی که هیچ وسیله ارتباطی وجود نداشته، اما حالا آزاد است، زندگی خوبی دارد و در باشگاهی که خودش مالک آن است، دهها ورزشکار را آموزش میدهد.
ثریا اظهار داشت: «او شمارهای آلمانی به من داد و گفت حالا میتوانیم مرتب در تماس باشیم.» اما آن شماره جعلی بود.
تا سال ۲۰۰۸ یا ۲۰۰۹ بود که ثریا حقیقت را درباره پسرش کشف کرد. صاحب کارخانه ادعایی، اصلان را اصلاً به آلمان نبرده بود؛ بلکه او را به عراق برده بود، به کمپ اشرف: مقر متروک و منزوی مجاهدین خلق که بیش از ۵,۰۰۰ نفر را در خود جای داده بود. برخی داوطلبانه وارد این کمپ شده بودند، اما دیگران، مانند اصلان، ربوده شده و به آنجا کشانده شده بودند.
ثریا گفت: «از طریق خویشاوند دوری از خانواده همسرم که از مجاهدین خلق جدا شده و به ایران بازگشته بود، از سرنوشت پسرم باخبر شدم. او مرا میشناخت، پس به دنبالم آمد و به من گفت چه بر سر اصلان آمده است.»
آن زمان، ثریا اطلاعات زیادی درباره مجاهدین خلق نداشت. او به یاد آورد که در دهه ۱۹۸۰، زمانی که این گروه حملات تروریستی در تهران انجام میداد، نامشان را از تلویزیون شنیده بود، اما در ۱۸ سالگی، آنقدر مشغول زندگی تازه ازدواجش بود که توجه زیادی به این موضوع نداشت. حتی پس از آگاهی از ربوده شدن اصلان توسط مجاهدین خلق، او سادهلوحانه تصور میکرد که آنها زندگی نسبتاً عادیای در میان مردم عادی دارند. واقعیت زمانی برایش روشن شد که انجمنی متشکل از اعضای سابق مجاهدین خلق، او و دیگر خانوادههایی که فرزندانشان ربوده شده بودند را به عراق بردند. هدفشان این بود که در بیرون کمپ اشرف نام فرزندانشان را فریاد بزنند، به امید اینکه آنها صدایشان را بشنوند و برای فرار تلاش کنند.
ثریا گفت: «از مرز مهران در غرب ایران وارد عراق شدیم. نمیتوانم احساساتی که وقتی به بیابانی که به آن اشاره میکردند و میگفتند ‘اینجا اشرف است’ رسیدیم را توصیف کنم. بلوکهای بتنی وحشتناکی را نشانمان دادند.»
همانطور که تهران تایمز قبلاً گزارش داده بود، افرادی که در داخل کمپ بودند، عملاً از دنیای بیرون قطع شده بودند. استفاده از تلفن همراه ممنوع بود، تماشای تلویزیون محدود بود و استفاده از کامپیوتر تنها برای وظایف محوله مجاز بود. روابط نیز به شدت کنترل میشد. رهبر گروه، مسعود رجوی، تمام زوجهای داخل کمپ را مجبور به طلاق کرده بود، کودکان را از والدینشان جدا کرده و ادعا کرده بود که تمام زنان باقیمانده همسران او هستند. او جلسات روزانهای ترتیب داده بود که در آن همه مجبور بودند «گناهان» خود را اعتراف کنند و وفاداری خود به رجوی و برنامههایش را تأیید کنند.
ثریا به مدت چهار سال در بیرون کمپ اشرف ماند. او و دیگر خانوادههای ربودهشدگان در شرایط سختی در کنار ارتش عراق که در نزدیکی مستقر بود، زندگی میکردند. غذا کمیاب بود، آب تمیز در دسترس نبود و حفظ بهداشت یک چالش مداوم بود. اما ثریا با وجود این سختیها مقاومت کرد. او و دیگران بلندگوهایی در اطراف کمپ نصب میکردند و نام فرزندانشان را با میکروفن فریاد میزدند، به امید اینکه به گوش آنها برسد. البته هیچیک از فرزندانشان هرگز اجازه نزدیک شدن به دروازهها را نداشتند. گاهی برخی از اعضای ارشد مجاهدین خلق بیرون میآمدند و به آنها توهین میکردند، سنگ و تکههای فلز پرتاب میکردند.
ثریا پس از اینکه در یکی از این حملات کمرش به شدت آسیب دید، مجبور شد برای جراحی به ایران بازگردد. وقتی به عراق بازگشت، پسرش به کمپ جدید مجاهدین خلق در آلبانی منتقل شده بود.
او گفت: «ما سعی کردیم همان کار را در آلبانی انجام دهیم. آن زمان، آلبانی هنوز در ایران سفارت داشت. من با چند مادر دیگر برای درخواست ویزا به آنجا رفتم، اما بدون هیچ توضیحی درخواستمان رد شد. هر بار که دوباره تلاش کردیم، نتیجه همان بود.»
بر اساس اطلاعاتی که تهران تایمز به دست آورده، کمپ جدید در آلبانی – که با هماهنگی آمریکا برای مجاهدین خلق ایجاد شده – تحت همان شرایط سخت و غیرانسانی کمپ عراق اداره میشود. افراد آنجا از آزادی و هویت خود محروم شدهاند، مجبور به کار طولانیمدت روزانه هستند و در صورت عدم اطاعت از دستورات، با مجازاتهای شدید، حتی مرگ، مواجه میشوند.
تیرانا در سال ۲۰۲۲ روابط دیپلماتیک خود با تهران را به اتهام نفوذ ادعایی آمریکا و اسرائیل، دو حامی اصلی مجاهدین خلق، قطع کرد. پلیس آلبانی حتی زمانی که دیپلماتهای ایرانی در ساختمان نبودند، به اماکن دیپلماتیک ایران حمله کرد.
خیانت سازمانهای حقوق بشری بینالمللی و دولتهای غربی
پس از ناکامی در جلب حمایت دولت آلبانی، ثریا امیدوار بود که سازمانی بینالمللی مانند سازمان ملل متحد بتواند به او کمک کند. او توضیح داد: «تنها چیزی که میدانستم این بود که سازمان ملل مسئول دفاع از حقوق بشر است. بنابراین، در سال ۲۰۱۶ با چند خانواده دیگر که فرزندانشان نیز در آلبانی گرفتار بودند، به ژنو رفتم.»
در ژنو، او موفق شد با احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران در آن زمان، دیدار کند. ثریا گفت: «داستانم را برای او تعریف کردم و او به من اطمینان داد که به من کمک خواهد کرد تا پسرم را ببینم. او مرا دعوت کرد تا در جلسهای که با مجاهدین خلق در ساختمان سازمان ملل داشت، شرکت کنم. اما وقتی در آن جلسه مرا دید، وانمود کرد که هرگز با من ملاقات نکرده یا صحبتی نداشته است.»
افراد در حال پیادهروی در خیابانهای کمپ اشرف-۳ نزدیک تیرانا. آنها از خروج از محل یا ارتباط با دنیای بیرون منع شدهاند.
تجربه ثریا با سازمانهایی مانند کمیته بینالمللی صلیب سرخ (ICRC) نیز الگویی مشابه داشت. ابتدا به او وعده کمک داده میشد، اما سپس نادیده گرفته میشد.
ناامیدی ثریا به سازمانهای بینالمللی محدود نمیشود. در حالی که او هر روز با درد فکر کردن به پسرش که در زندانی تروریستی زندگی میکند، سپری میکند، دولتهای غربی – بهویژه آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان – این گروه تروریستی را بهعنوان مبارزان آزادی که برای رفاه ایران تلاش میکنند، معرفی میکنند! مجاهدین خلق بهطور مرتب به کنگره آمریکا و پارلمانهای اروپایی دعوت میشوند، مورد تقدیر قرار میگیرند و گاهی اوقات جوایزی دریافت میکنند.
ثریا گفت: «میفهمم که این دولتها اهداف سیاسی دارند و از مجاهدین خلق برای رسیدن به آنها استفاده میکنند. اما چگونه میتوانند این افراد را دموکراتیک بنامند؟ مجاهدین خلق اعضای خود را از نظر جسمی، روانی و جنسی شکنجه میدهند. و حالا آلبانی آنها را پناه میدهد، در حالی که به مادرانی مانند من اجازه نمیدهد فرزندانمان را ببینیم.»
آینده و آنچه ممکن است باشد
دادگاهی در ایران در حال حاضر جلسات علنی درباره جنایات مجاهدین خلق در چهار دهه گذشته برگزار میکند. از آنجا که پسر ثریا داوطلبانه به این گروه نپیوسته، او به همراه حدود ۲,۰۰۰ نفر دیگر مرتبط با این سازمان، در فهرست متهمان نیست. با این حال، ثریا معتقد است اگر درهای کمپ مجاهدین خلق در آلبانی باز شود و افراد فرصت ترک آنجا را پیدا کنند، حتی برخی از کسانی که داوطلبانه به این گروه پیوستهاند، میتوانند به ایران بازگردند و زندگی عادیای مانند دیگر شهروندان ایرانی داشته باشند. او میگوید که بسیاری از اعضای سابق را میشناسد که به ایران بازگشتهاند و اکنون زندگی عادی دارند.
او گفت: «شک دارم هیچ دولت دیگری نسبت به کسانی که علیه کشور خود سلاح به دست گرفته و جنگیدهاند، اینقدر بخشنده باشد»، اشارهای به اتحاد مجاهدین خلق با صدام حسین در طول تهاجم عراق به ایران در دهه ۱۹۸۰. «با این حال، بر اساس آنچه در طول سالها آموختهام، دولت ایران بسیاری از آنها را بخشیده است.»
در پایان مصاحبه، ثریا خسته و ناامید به نظر میرسید، حالتی که جستجوی ۲۴ ساله او برای پسرش را نیز توصیف میکرد. «من فقط میخواهم یکبار دیگر صدای پسرم را بشنوم. آیا این برای یک مادر زیاد است؟»
نویسنده: شیدا سبزواری، تهران تایمز
https://www.tehrantimes.com/news/513712/How-the-MEK-abducted-my-son-and-Albania-looked-away
برگردان به فارسی از: سرویس اجتماعی فراق
انتهای پیام