فلور زارع، متولد شیراز، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به تشکیلات تروریستی مجاهدین پیوست و در بخش محلات شیراز این گروهک مشغول فعالیت شد.

به گزارش فراق، وی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به بخش نظامی سازمان منتقل شد و در عملیاتهای تروریستی مشارکت کرد. از جمله جنایات او، آتشزدن عمدی یک اتوبوس شهری در شیراز بود که منجر به شهادت یک کودک دوساله و مجروحشدن تعدادی از شهروندان بیگناه شد. وی پس از این حادثه به تهران منتقل شد و با ازدواج تشکیلاتی با یکی از عناصر نفوذی نفاق با نام مستعار «محسن»، به یک هسته نظامی پیوست. فعالیتهای او شامل تهیه بولتنهای خبری، اجرای قرارهای تشکیلاتی و جمعآوری کمکهای مالی بود تا اینکه در ۱۳ خرداد ۱۳۶۲ در شیراز دستگیر شد.
فریاد «لیلا» شنیده شد / مادر شهیده: دختر جانبازم، مثل یک گل محمدی به خود پیچیده
مصاحبه تلویزیونی فلور زارع پس از دستگیری:
بسمالله الرحمن الرحیم
«إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ»
با درود به امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب، و سلام بر مردم شهیدپرور ایران.
منفلور زارع، فرزند بهمن، اهل شیراز و دارای مدرک دیپلم، از اواخر سال ۱۳۵۹ به سازمان منافقین پیوستم و آخرین مسئولیتم عضویت در تیم تخریب بخش نظامی شیراز بود.
من در یک خانواده مذهبی متولد شدم و از ۱۴ سالگی فعالیتهای مذهبی را در مدرسه آغاز کردم. با وقوع انقلاب اسلامی، مانند قطرهای از این دریای بیکران، در مسیر انقلاب گام نهادم. اما با طرح برداشتهای انحرافی از اسلام توسط گروهکهایی مانند منافقین، تحت تأثیر تبلیغات سوء آنان قرار گرفتم. آنان با سوءاستفاده از نارساییهای طبیعی پس از انقلاب، بسیاری از جمله مرا فریب دادند.
پس از آغاز «فاز نظامی» توسط منافقین، خطمشی سازمان به سمت ترور و ایجاد رعب میان مردم تغییر کرد. من در عملیات آتشزدن اتوبوس شیراز مشارکت داشتم که منجر به شهادت یک کودک سهساله بیگناه و سوختن چندین تن دیگر شد. سازمان با وقاحت این جنایت را از طریق رسانههای امپریالیستی تکذیب کرد. اما پرسش اینجاست: اگر مقصران، مسئولان نظام بودند، آن کودک چه گناهی داشت؟
این اولین و آخرین تکذیب سازمان نبود. پس از فاجعه انفجار حزب جمهوری اسلامی که به شهادت ۷۲ نفر انجامید، منافقین باز هم با دروغپردازی سعی در پوشاندن جنایت خود داشتند. حتی اتحاد شوم آنان با لیبرالها (مانند بنیصدر) و ازدواج مسعود رجوی با دختر او، نشاندهنده وابستگی این گروهک به جریانهای ضدانقلاب بود.
پیش از دستگیری، تحت تأثیر شایعات سازمان، تصور میکردم در زندان با شکنجه مواجه خواهم شد. اما برخورد مسئولان زندان سرشار از عطوفت اسلامی بود و این فرصتی شد تا بدون فشارهای تشکیلاتی، حقیقت را ببینم. دریافتم که منافقین از عشق جوانان به امام و انقلاب سوءاستفاده کرده و آنان را ابزار اهداف شوم خود کردند.
بهعنوان کسی که مرتکب قتل نفس شدهام، میدانم حکم من اعدام است و با رضایت آن را میپذیرم. از خداوند میخواهم مرا ببخشد و جوانانی را که ناخواسته در دام این گروهکها افتادهاند، هدایت کند. از مردم میخواهم از سرنوشت من درس بگیرند و فریب شعارهای عوامفریبانه منافقین را نخورند.
پیام پایانی:
امروز با پشیمانی کامل، از امام و امت شهیدپرور میخواهم برایم طلب بخشش کنند. خواهران و برادران! نتیجه اعمال ما را همواره پیش چشم داشته باشید و هرگز در دام این گروهکها نیفتید.
شاهدان فاجعه چه میگویند؟
پدر کودک شهید: در روز عید غدیر (۲۵ مهر ۱۳۶۰)، حدود ساعت ۱۵، سوار اتوبوس خط یک شیراز شدم. نزدیک فلکه نمازی، چهار دختر (از اعضای منافقین) با فریاد «بمب در اتوبوس است» باعث توقف شدند. بمب منفجر شد و آتش گرفت. درهای اتوبوس قفل شد و بسیاری در آتش سوختند. دو فرزندم، لیلا نوربخش (۳ ساله) و **زهرا نوربخش** (۵ ساله)، در این حادثه مجروح شدند. لیلا بهشهادت رسید و زهرا با سوختگی شدید در بیمارستان بستری است.
شاهد عینی: سه دختر با چادر در انتهای اتوبوس نشسته بودند. پس از انفجار، دود غلیظ فضای اتوبوس را پر کرد. مردم با تلاش موفق به بازکردن درها شدند، اما ۱۵ نفر مجروح و یک کودک ۵ ساله شهید شد.
راننده اتوبوس: پس از انفجار، تمام تلاشم را برای نجات مسافران کردم، اما گرمای آتش غیرقابل تحمل بود. پس از بیهوشی، در بیمارستان نمازی به هوش آمدم. رفتار پلیس و دادگاههای پس از آن، نشاندهنده عدالت نظام اسلامی بود.
انتهای پیام