محمدرضا خالقی نمونهای از هزاران قربانی تشکیلات رجوی بود که سالها در چنگال این فرقه اسیر شد و در نهایت، در سرای ابلیس مُرد.

خالقی که سالها از بیماری ریوی رنج میبرد، قربانی بازیهای روانی و گروگانگیری عاطفی رجوی و اطرافیانش شد. من سالها همیگان او و شاهد رنجهایش بودم. او ابتدا در بخش لجستیک کار میکرد و راننده تریلیهای زرهی بود، اما با شدت گرفتن بیماری، به کارهای سبکتر منتقل شد. با این حال، رهبران فرقه به عمد مانع درمان جدی او شدند و با بهانههایی مثل محدودیتهای عراق پس از صدام، از انتقال او به مراکز درمانی جلوگیری کردند.
تصمیم به فرار و توطئه فرقه برای نگه داشتن او
خالقی که فهمیده بود ادامه حضور در فرقه برابر با مرگ تدریجی است، در اوایل دهه ۸۰ تصمیم گرفت تشکیلات را ترک کند و به کانادا بازگردد. اما رجوی و دارو دستهاش، که همیشه از فرار اعضا وحشت دارند، به سراغ ترفندهای شستوشوی مغزی رفتند. آنها جلساتی به نام «نشستهای طعمه» ترتیب میدادند تا کسانی که قصد خروج دارند را تحت فشار روانی قرار دهند.
در یکی از این جلسات، خالقی را به اصطلاح “به محاکمه” کشیدند. در میان بازجوییهای تحقیرآمیز، ناگهان خواهرش را وارد صحنه کردند. بسیاری از ما حتی نمیدانستیم او خواهری در فرقه دارد! این حرکت کاملاً حسابشده بود؛ رجوی فهمیده بود که فشار مستقیم روی خالقی جواب نمیدهد، پس از گروگانگیری عاطفی استفاده کرد. خواهر خالقی، که خود قربانی شستوشوی مغزی فرقه بود، شروع به سرزنش و التماس کرد تا برادرش را از ترک تشکیلات منصرف کند.
قتل تدریجی یک انسان با دستان خودیها
متأسفانه این حیله کارگر افتاد و خالقی، تنها به خاطر خواهرش، در فرقه ماند. اما آیا واقعاً این یک انتخاب آزاد بود؟ یا یک گروگانگیری روانی که به قیمت جان او تمام شد؟ رجوی و اطرافیانش به خوبی میدانستند که اگر خواهرش همراهی میکرد، خالقی حتی یک روز هم در تشکیلات نمیماند. پس از این ماجرا، بیماری او روزبهروز وخیمتر شد، اما اجازه ندادند برای درمان به خارج برود. جالب اینجاست که برای اعضای ارشد، این امکانات فراهم بود، اما اعضای رده پایین مثل خالقی، قربانیان قابل تعویض بودند.
سرانجام، محمدرضا خالقی در اثر همان بیماری جان سپرد. اما حقیقت این است که او دو بار کشته شد: یک بار توسط بیماری، و بار دیگر توسط فرقهای که او را از خانوادهاش جدا کرد و با بازیهای روانی، راه نجاتش را بست. خواهرش، ناخواسته، ابزار قتل او شد.
این سرنوشت، تنها نمونهای از هزاران قربانی فرقه رجوی است؛ تشکیلاتی که با گروگانگیری عاطفی و شستوشوی مغزی، انسانها را از خانوادههایشان جدا میکند و تا پای مرگ از آنها بهرهکشی مینماید. مرگ خالقی، یک قتل سازمانیافته بود؛ قتلی که رجوی و تشکیلاتش مباشر آن بودند.
حسین عیوضی
فراق
انتهای پیام