در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۱، یک درگیری میان نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و اعضای مسلح سازمان مجاهدین خلق روی داد که منجر به کشته شدن تعدادی از اعضای این سازمان شد.

مسعود رجوی این روز را «خونهای پربرکت» نامید. بله، باید هم پربرکت میبودند؛ چراکه او در مأمنی امن زندگی میکرد که هیچ خطری متوجهاش نبود. مسعود رجوی با خیالی آسوده، مشغول بود تا مریم قجر، همسر دوست و یار قدیمی خود را از چنگش بیرون بکشد و به عیش و نوش بپردازد. البته بعد از آن نیز فداکاری بزرگی کرد و نقش شوهری را برای زنان وامانده در مجاهدین خلق بازی کرد. در حالی که تعدادی ناآگاه، با این توهم که رجوی برای هموار کردن مسیر آزادی به فرانسه رفته، جان باختند؛ بدترین سناریویی که میتوانست برایشان رقم بخورد، همین بود. در نهایت، جانهایشان را برای کسی از دست دادند که تنها به فکر غرایز حیوانی خود بود.
در سالهای پس از آن واقعه، رجوی بارها ثابت کرد که همان عیاش سابق است. در اردوگاه اشرف نیز با همان سیاست، اعضا را در میان آتش و خون رها کرد و خود جان به سلامت برد. هم او و هم مریم قجر، همواره از صحنههای خطر دوری کردند تا باز هم «خونهای پربرکت» باعث بقایشان شوند.
امروز، رجوی و رسانههای تحت سلطهاش چنان این رویداد را بازگو میکنند که گویا قهرمان ماجرا کسی جز او نبوده؛ تنها به این دلیل که هنوز زنده است و به «مبارزه» ادامه میدهد! مبارزهای وهمآلود و پر از ابهام و پرسشهای بیپاسخ…
سعید محمدپور
انتهای پیام