واقعیتهای دردناکی که زنان رهاشده از فرقه رجوی بازگو کردهاند، نشان میدهد که رهبری فرقه آگاهانه زنان را از هویت زنانه تهی میکند تا آنها را به بردگانی مطیع تبدیل کند.

به گزارش فراق، هربرت مارکوزه، فیلسوف و جامعهشناس سیاسی و از اعضای اصلی مکتب فرانکفورت، معتقد است انسان تکساحتی موجودی است که در فضای آزاد پرورش نیافته و سیستمی بازدارنده و سرکوبگر به بهانه تأمین رفاه و بهزیستی، او را به اسارت گرفته است.
ایدئولوژی زنستیزانه رجوی و نگاه قرونوسطایی
رهبران فرقه ستیزهجوی رجوی، با وجود ادعای ارائه دیدگاهی ایدئولوژیک، نگاهی عمیقاً قرونوسطایی به زن دارند. آنها اتوپیایی خیالی برای جایگاه زن ترسیم میکنند که در عمل به تحقیر زن، شیءانگاری و نگاه فاشیستی به او منجر میشود. در مناسبات مجاهدین، زن موجودی است عاری از هرگونه احساس متعالیِ مادرانه، زنانه یا عاشقانه، که باید با خشونت، ستیزهجویی و ترور، مسیر قدرتگیری رهبر عقیدتی را هموار کند.
دگماتیسم و نفی مدرنیته
آرمانشهر مورد نظر رهبران فرقه رجوی، بینیاز از هرگونه مبانی دموکراتیک و عقلانیت انتقادی است. آنها به تاریخمندی ایدهها باور ندارند و برای همه چیز ذاتِ تغییرناپذیری قائلاند. مطلقانگاری در تفکر و رفتار سیاسی، شاخص اصلی این فرقه است.
رهبران فرقه رجوی نپذیرفتند که ارزشهایی مانند آزادی، دموکراسی و حقوق بشر بر پایه تحولپذیری پدیدههای اجتماعی شکل میگیرند. آنها با چسبیدن به دگمهای ایدئولوژیک و تابوهای پیشامدرن، هیچ تصویری از جهان مدرن نداشتند و نمیخواستند بپذیرند که در عصر انفجار اطلاعات، چنین ساختارهای متحجری محکوم به فروپاشی هستند.
زنان فراری و روایتهای تلخ
واقعیتهای دردناکی که زنان رهاشده از فرقه (مانند مرضیه قرصی، نسرین ابراهیمی و مریم سنجابی) بازگو کردهاند، نشان میدهد که رهبری فرقه آگاهانه زنان را از هویت زنانه تهی میکند تا آنها را به بردگانی مطیع تبدیل کند.
اگر در نظام سرمایهداری، زن گاه بهمثابه ابژهای برای لذت دیده میشود، در نگاه فرقه رجوی، زن بردهای مسلح است که باید از هرگونه عشق، احساسات مادرانه و زنانه پاک شود!
بررسی خاطرات زنان فراری
مطالعه خاطرات و افشاگریهای زنان سابق مجاهدین (مانند بتول سلطانی، مرضیه قرصی و نسرین ابراهیمی) نشان میدهد که رهبران فرقه با رفتارهای آمرانه و ذهنیت مطلقاندیش، زنان را به اطاعت کورکورانه وادار میکنند تا در نهایت، آنها را به عملیات انتحاری سوق دهند.
توهم آزادیسازی
رهبران فرقه در توهمی بیمارگونه به سر میبرند که با خشونت و ستمگری میتوانند برای زنان آزادی به ارمغان آورند. آنها نمیفهمند که دموکراسی و حقوق زنان تنها با روشهای دموکراتیک ممکن است و ترور و ستم فقط به خودویرانگری میانجامد.
بررسی عمیق گفتههای زنان جدا شده از فرقه نشان میدهد که مناسبات درونی مجاهدین خلق تاریک، ضددموکراتیک و ناسازگار با آزادی است. خشونت آنها نه نشانه قدرت، که نشانه ضعف و زوال تدریجی است.
شعار هژمونی زنان هم از سوی رجوی فریبی بیش نیست. زنان این فرقه در دام مناسبات عنکبوتی درونتشکیلاتی گرفتارند، جایی که آزادی معنای واقعی خود را از دست داده و هویت مستقل زن نابود شده است.

سرکوب هویت زنان
هراس از دست دادن هویت زنانه، نقش مادرانه و تحمل تنهایی اجباری در مناسبات تشکیلاتی رجوی، واقعیتی انکارناپذیر است. سرکوب امیال عاطفی و جنسی، نادیده گرفتن نیازهای مادرانه و عاطفی زنان، و نفی تواناییهای زنانه، از زن تشکیلاتی موجودی تکبعدی و فاقد شخصیت مستقل ساخته است.
گزارشها و خاطرات زنان جدا شده از فرقه رجوی، در عین حال که پرده از ابهامات و تناقضهای درونی تشکیلات برمیدارد، حاوی نکات امیدبخش نیز هست. ارائه شواهد متعدد از عصیان زنان علیه وضعیت موجود در فرقه، نشانههای روشنی از فروپاشی تدریجی مرزهای زنستیزانه این تشکیلات است.
جستوجوی هویت از دست رفته
زنان فراری تأکید دارند که پس از جنگ دوم خلیج فارس (۲۰۰۳)، روند جستوجوی هویت فردی در میان زنان مجاهدین شدت گرفته است. رهبران فرقه با وجود تلاش برای لاپوشانی این واقعیت، نتوانستهاند مانع بیداری تدریجی زنان شوند. این روند به تابوشکنی در بیان احساسات، عواطف و تجربههای انسانی زنان انجامیده و زمینهساز اعتراض علیه ساختارهای سرکوبگر شده است.
عصیان علیه مناسبات قرونوسطایی
بروز تناقضها در نشستهای عمومی، افزایش چالشها میان کادرهای زن و مسئولان تشکیلات، و درگیریهای روزافزون، همگی نشاندهنده عصیان زنان علیه مناسبات قرونوسطایی فرقه است. رهبران مجاهدین با قرار دادن زنان در محدودیتهای طاقتسوز، ناخواسته آنها را به سمت گفتن ناگفتهها و شکستن دیوارهای ذهنی سوق دادهاند.
با امید به رهایی تمام زنان از چنگال این فرقه زنستیز و بازگشت آنان به آغوش خانواده و جامعه آزاد.
آرش رضایی
انتهای پیام