یکی از اعضای جدا شده فرقه رجوی گفت: ابزار شکنجه ما در مقر مجاهدین بدین صورت بود که سطلهای حلبی روغن را بر روی سر ما قرار میدادند و بر روی سطل میزدند و به دنبال امضای برگهها بودند در محتوای برگه چیزی قرار نداشت و بعدا به آن اضافه میکردند.

به گزارش فراق، اردشیر درویشی در جلسه ۲۸ دادگاه محاکمه سازمان تروریستی مجاهدین خلق در تهران گفت: به مدت ۱۴ سال در سازمان مجاهدین بودم و یکی از کسانی هستم که سالیان سال در زندانهای رجوی بودم. زمانی که وارد سازمان شدم واقعیتهایی را لمس و حس کردم و متوجه شدم آنچه که سازمان درباره خود در جهان بیان کرده بود ۳۸۰ درجه با آنچه که مشاهده میکردم فرق داشت. سازمان فهم، شعور و انسانیت برای ما باقی نگذاشت عاطفهها را از ما گرفت سازمان واقعیتها را به تمام جهان نمیگفت حتی واقعیتها را برای نیروهای خود که صادقانه وارد سازمان شدند بیان نمیکرد چه بسا آنها را زندانی هم میکرد و من خودم جزو زندانیهای سازمان بودم.
وی افزود: من در مبانی عقایدی و اصولی لغزش داشتم که گرفتار سازمان شدم پس از ورود به سازمان متوجه شدم که در آنجا دنیای اسلامیت وجود ندارد بلافاصله که صدام سقوط کرد سازمان مبادرت به احداث یک مسجد کرد برای اینکه قرار بود شیعیانی از عربها را دعوت کنند و آنها ببینند که اعضای این سازمان مسلمان هستند در حالی که قبلاً در یک کتابخانه نماز میخواندیم.
قاضی سوال کرد که با چه هدفی وارد سازمان شدید؟
درویشی پاسخ داد که فکر میکردم سازمان به ریشهکنی فقر و مسائل اقتصادی کمک میکند. در سازمان مجاهدین عاطفهها از اعضای آن گرفته میشود من که به عنوان معاون نهاد در سازمان بودم حق نداشتم لحظاتی به پدر، مادر، زن و بچه خود فکر کنم آنها انسانها را به یک آدمک چوبی تبدیل میکردند. ذهن اعضای سازمان با مکانیزم برگزاری نشستهایی مختلف روزانه شست و شو میدادند. مثلاً برخی اعضا در این نشستها بیان میکردند که من امروز برای لحظهای پدر و مادرم را در ذهنم تصور کردم آن فرد باید حساب پس میداد که چرا ذهن تو به سمت خانوادهات کشیده شده باید ۱۶ ساعت کار کنی که دیگر این افکار به ذهنت خطور نکند.
وی ادامه داد: جلسات تفتیش عقاید و تفتیش ذهن را داشتند و ذهنها را خالی میکردند تا به سمت آنچه که آنها میخواهند حرکت کند. سازمان زندانهای را برپا کرد که علت آن نارضایتی اعضا بود و علت آن دروغهای گفته شده به نیروهای اصلی خود بود. سال ۷۳ من به عنوان یک نیرویی از خودشان در زندان ۴۰۰ که در اشرف قرار داشت توسط نیروهای شکنجهگر زندانی شدم. رئیس زندان سید سادات دربندی معروف به عادل بود. سیروس جنت یا مختار شکنجهگر، مجید عالمیان، اسدالله مثنی، محمدرضا محدث که بازجو بود و در راس این هرم رجوی و مریم قرار داشت. همچنین مهوش صدیقی یا نسرین، مهدی ابریشمچی، عباس داوری، بتول رجایی، ژیلا دیهیم جزو کسانی بودند که خط و خطوط سازمان را به عنوان شورای رهبری پیش میبردند.
درویشی گفت: سازمان در روابط، مناسبات و تشکیلات خود سلسله مراتبی دارد و از بالا به پایین تمام خط و خطوط سازمان باید دستور داده میشد سازمان تمام خط و خطوط خود را از مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو میگرفت. وقتی که در سال ۷۳ من را با یک اتهام واهی فقط به خاطر اینکه گفته بودم سازمان به انحراف کشیده شده است و کلاً به صدام وابسته شده و هیچگونه استقلالی ندارد زندانی کردند من وارد زندان ۴۰۰ شدم در سلول انفرادی قرار داشتم زمانی که من را با چشم بند به زندان ۴۰۰ بردند بعد از اینکه چشم بندم برداشته شد مختار و سیروس جنت را دیدم.
حجتالاسلام والمسلمین دهقانی سوال کرد که چرا اعضا را شکنجه میکردند؟
درویشی بیان کرد: آنها میگفتند وقتی کسی مخالف باشد طعمه و بریده بوده و وابسته به نظام جمهوری اسلامی و عنصر سپاه پاسداران است.
قاضی سوال کرد که آیا در شکنجهها کسی کشته میشود؟
وی گفت: بله، پرویز احمدی را خودم با چشم دیدم. شکنجههای آنجا بدین صورت بود که با چشم ها، دست و پاها را میبستند و با شلنگ میزدند. انگشت پای چپ مرا با انبر دست شکنجه کردند و زیر شکنجه از هوش رفتم. دکتر وحید که دکتر سازمان بود برای معاینه من آمد. سه روز بعد که من را مجددا برای شکنجه بردند یکی از شکنجهگران آمد و گفت برادر عادل انگار بدن پرویز یخ کرده و بعداً فهمیدیم که زیر شکنجه کشته شده است. در زمان شکنجه برگهای را در مقابل من قرار میدادند و میگفتند باید این برگه را امضا کنی که به مدت ۴۵ روز بازداشت بودم و تا ۱۰ روز یک شب در میان شکنجه میدادند.
او ادامه داد: ابزار شکنجه ما بدین صورت بود که سطلهای حلبی روغن را بر روی سر ما قرار میدادند و بر روی سطل میزدند و به دنبال امضای برگهها بودند در محتوای برگه چیزی قرار نداشت و بعدا به آن اضافه میکردند. ابزار دیگر این بود که دستها را میبستم و روی میز قرار میدادند و با انبر دست به انگشتها فشار میآوردند. در سلول انفرادی که قرار داشتم آب به داخل سلول میریختند تا من نخوابم و با کم خوابی بتوانند از من اعتراف بگیرند من در سازمان به مدت ۱۳ الی ۱۴ سال هیچ کاغذی را امضا نکردم.
درویشی بیان کرد: در سال ۸۳ من به عنوان اولین نفر با یک لودر از سازمان فرار کردم ولی پس از گذشت ۲۰ سال هنوز آثار و فشار روحی و روانی در وجود من قرار دارد. زمانی که از سازمان فرار کردم همین تلفن موبایلی که در دسترس همه وجود دارد برای من ناشناخته بود من از داشتن گوشی و حتی یک رادیو محروم بودم اعضای سازمان در اشرف همانند یک زندان بسته مبحوس بودند. در قرارگاه اشرف که با کمک صدام و دنیای غرب ساخته شده بود ارتباط ما را با دنیای بیرون قطع کرده بودند حتی اجازه نداشتیم یک تلفن به پدر یا مادر خود بزنیم.
این عضو نجات یافته بیان کرد: من سه مرتبه بازداشت شدم یکی از آنها در سال ۱۳۷۶ بود که من به مدت ۱۵ روز در بنگال زندانی بودم و شکنجه روحی شدم در سال ۸۰ نیز مهوش سپهری از من بازجویی کرد و به مدت ۱۷ روز زندانی بودم. پس از سقوط صدام که حصار قرارگاه اشرف ترک برداشت خانوادههای بسیاری جلوی درب اشرف آمدند و آنها به نیروها میگفتند کسانی که بروند و با پدر، مادر، خواهر، برادر و فامیل خود صحبت کنند آنها مزدور و خائن هستند.
انتهای پیام